Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
English
Persian
solar year
سال خورشیدی
solar year
سال شمسی
Search result with all words
apparent solar year
سال فاهری شمسی
apparent solar year
سال شمسی
Other Matches
A firend last year and an aquaintance this year!.
<proverb>
پارسال دوست امسال آشنا.
tenant from year to year
مستاجر یک ساله
year to year fluctuation
نوسانات سالیانه
All the year round. Yes in year out .
سالی دوازده ماه ( هر سال )
solar
وابسته بخورشید
solar
بالاخانه
solar
خورشیدی
solar
شمسی
solar still
اب شیرین کن افتابی
solar still
تقطیر کن افتابی
solar prominences
فوران خورشیدی
apparent solar
روز شمسی فاهری روزشمسی
solar time
ساعت شمسی
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
solar time
زمان خورشیدی
solar time
زمان شمسی
solar prominences
زبانه خورشیدی
solar propulsion
پیشرانه خورشیدی
solar flare
شراره خورشیدی
mean solar time
زمان متوسط شمسی
solar eclipse
کسوف
solar eclipse
گرفت خورشید
solar day
شبانروزخورشیدی
solar day
روز خورشیدی
solar or astronomical d.
روز عرفی
solar constant
ثابت خورشیدی
mean solar day
روز متوسط خورشیدی
mean solar day
روز متوسط شمسی
solar or astronomical d.
روز خورشیدی
solar month
ماه خورشیدی
solar house
گلخانه شیشهای
solar flux
شار خورشیدی
solar flare
تشعشع ناگهانی نیروی خورشید
solar flare
جرقه خورشیدی
solar energy
انرژی خورشیدی
solar battery
باطری افتابی
solar system
منظومه خورشیدی
solar system
منظومه شمسی
solar cell
سلول خورشیدی
[الکترونیک مهندسی برق]
solar power
نیروی خورشیدی
solar cells
سلول خورشیدی
solar cell
سلول خورشیدی
solar winds
باد خورشیدی
solar wind
باد خورشیدی
solar calculator
ماشین حساب جیبی خورشیدی
solar shield
حافظنورخورشید
solar radiation
اشعهانرژیخورشیدی
solar panels
پهنهی آفتابگیر
solar furnace
سطحانرژیخورشیدی
solar collector
جمعکنندهانرژیخورشیدی
solar plexus
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
solar panel
پهنهی آفتابگیر
solar radiation pressure
فشار تشعشعی خورشیغ
solar array deployment
گسترشنظمشمسی
Solar ( lunar ) month .
ماه شمسی ( قمری )
solar cell panel
صفحهباطریخورشیدی
solar system planets
سیارههای منظومه خورشیدی
solar-cell system
سیستمباطریخورشیدی
solar ray reflected
بازتاباشعخانرژیخورشید
flat-plate solar collector
سطحجذبکنندهانرژیخورشیدی
production of electricity from solar energy
دستیابیبهالکتریسیتهبوسیلهانرژیخورشیدی
off year
سال کم محصول
year in year out
سال دوازده ماه
year by year
همه ساله
year by year
سال بسال
within a year
در عرض یک سال
the f.of the year
برگ ریزان
year in year out
همیشه
last year
سال گذشته
next year
سال بعد
New Year
سال جدید
f.year old
پنج ساله
New Year
سال نو
in the a. year of
درسال خجسته
in the a. year of
درسال فرخنده فال
last year
پارسال
year
سال
in the year one
در زمان بسیار پیش
next year
سال دیگر
each year
هرسال
off year
سال کم فعالیت
year
سال نجومی
d. year
سال میلادی مسیحی
in the year
در سال 3491
year
سنه
off year
سال کسادی
In the year 2000…
درسال 2000...
During (in)the current year.
درسال جاری
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
financial year
سال مالی
year-round
<idiom>
همه ساله
tax year
مالیات سالانه
year-end
سال پایان
year-long
یک سال
year-long
به مدت یک سال
year-long
یک ساله
year-round
در تمام مدت سال
year-round
همه ی سال
fiscal year
سال مالی
fiscal year
دوره مالی
fiscal year
سال مالی سال جاری
light-year
سال نوری
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
year of age
سال عمر
By the end of the year
تا آخر سال
from (since) the year one
[American E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
theater of the year
تئاتر سال
intercalary year
سال کبیسه
with each passing year
با گذشت هر سال
quarter
[year]
دوره سه ماهه
light year
سال نوری
leap year
سال کبیسه
the year in question
سالی که مورد بحث است
quarter
[year]
سه ماه
rainy year
آبسال
it was sold at 0 year's p
بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
i wish you a happy new year
سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
i wish you a happy new year
سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
he was born in the year
درسال 00000زائیده یامتولدشد
early in the year
دراوایل سال
dry year
خشکسال
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
dry year
خشک سال
dear year
سال گرانی
New Year's Day
روز اول ژانویه که آغاز سال نو مسیحیان است
civil year
سال عرفی
last year's produce
محصول پارسال
leave year
سال خدمتی
leave year
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
sabbatical year
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
sabbatical year
مرخصی هر هفت سال یکبار
school year
سال تحصیلی
sidreal year
سال نجومی
sluggish year
سال رکود
sluggish year
سال کسادی
no year oppropriation
حساب تامین اعتبار باز حساب باز
natural year
سال طبیعی
lunar year
سال قمری
sothic year
سال خورشیدی مصری
callendar year
سال جاری
vintage year
سال وفور محصول انگور
water year
سال ابی که برابر است با اول مهر هر سال تا پایان شهریور سال بعد
wet year
سال پر اب
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
New Year's Eve
شب سال نو
academic year
سال تحصیلی
all the year round
در تمامی یا سرتاسر سال
calendar year
سال تقویمی
year and day
یک سال و یک روز
year and day
مدتی که اگر مجروح ضمن ان بمیردموضوع قتل عمد تلقی میشود
year book
سالنامه
calender year
سال کامل تقویم یک سال
year-end
پایان سال
calender year
سال تقویمی
the year past
سال گذشته
work year
سال کاری
year-end
وابسته به پایان سال
tropical year
سال استوایی
tropical year
سال اعتدالی
year-end
سالپایانی
academic year
سال دانشگاهی
New Year's Eve
شب ژانویه
vintage year
سال پرنعمت
callendar year
سال
platonic cycle or year
مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
from (since) the year dot
[British E]
<adv.>
از زمان خیلی قدیم
[اصطلاح روزمره]
The consumption of suger has gone up this year .
مصرف شکرامسال با لارفته است
At the beginning of the month (year).
سرش ؟ بسنگ خورد
At the beginning of the month (year).
سر ماه ( سال )
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
to say so long to the end of the year
با سال پیش خداحافظی کردن
The subsidy will be phased out next year.
یارانه دولتی در سال آینده به پایان می رسد.
first year resident
[American English]
انترن پزشک
[مقیم بیمارستان]
They live abroad for the greater part of the year.
آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
As part of my training, I spent a year abroad.
درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com