Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
sort merge program
پردازش تعمیم یافته
Other Matches
merge sort
ادغام و جور کردن
sort merge
جور کردن و ادغام
merge print program
برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
merge
ترکیب دو فایل داده که هنوز ترتیب خود را دارند
merge
ممزوج کردن ترکیب کردن
merge
فرورفتن مستهلک شدن
merge
یکی کردن
merge
غرق شدن ادغام کردن
merge
در هم امیزی
merge
ادغام شدن
merge
ادغام شرکتها
merge
ترکیب کردن یکی شدن
merge
برنامه کاربردی نرم افزاری که فایلهای ذخیره شده در فایل جدید ادغام شده اند
merge
ادغام کردن
merge
ترکیب کردن
mail merge
ادغام پستی
optimal merge tree
نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
merge sorting algorithm
الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort of
تقریبا
sort of
بمیزان متوسط
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
sort
سوا کردن
sort
جور کردن
sort
دمساز شدن
sort
پیوستن
sort
جوردرامدن
sort of
نسبتا
sort
برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort
مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort
فرمان SORT
re sort
دوباره جور کردن
sort
روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort of
<idiom>
تقریبا تا یک حدی
sort-out
مرتبکردن
sort of
بمقدار متوسط
sort
دسته دسته کردن
sort
سواکردن
nothing of that sort
هیچ همچو چیزی نیست
sort
دسته بندی کردن
nothing of the sort
هیچ همچو چیزی نیست
sort
الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort
جور
sort
قسم
sort
نوع
sort
گونه
sort
طور طبقه
sort
رقم
sort
جورکردن
die sort
جور کردن طاسی
distributive sort
مرتب کردن توزیعی
sort key
کلید ترتیب
exchange sort
جورکردن معاوضهای
sort key
کلید جورسازی
sort generator
برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort field
فیلد مرتب سازی
sort field
میدان مرتب سازی
dictionary sort
ترتیب واژه نامهای
oscillating sort
جور کردن نوسانی
tree sort
مرتب کردن درختی
tag sort
مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
polyphase sort
مرتب کردن چند فازی
collating sort
مرتب کردن داده
sort order
نظم ترتیب
polyphase sort
جور کردن چند مرحلهای
descending sort
ترتیب نزولی
descending sort
مرتب سازی نزولی
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
oscillating sort
مرتب کردن نوسانی
external sort
جور کردن خارجی
external sort
مرتب سازی خارجی
multipass sort
جور کردن چند گذری
property sort
جور کردن خاصیتی
internal sort
مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal sort
جور کردن داخلی
multilevel sort
ترتیب چند سطحی
major sort
مرتب سازی اصلی
major sort
جورسازی عمده
internal sort
مرتب سازی داخلی
internal sort
مرتب کردن درونی
heap sort
sort tree
multipass sort
مرتب سازی چند عبوری
multipass sort
مرتب کردن چند گذری
external sort
جورکردن خارجی
multipass sort
جورکردن چند گذری
sort field
میدان جور کردن
sort field
فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort effort
تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
shell sort
الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
selection sort
مرتب کردن گزینشی
selection sort
جور کردن گزینشی
ripple sort
مرتب کردن موجی
minor sort
مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
bubble sort
سورت حبابی
what sort of a thing is it?
چه جور چیزی است
block sort
جورسازی کندهای
bucket sort
جور کردن دلوی
alphanumeric sort
مرتب نمودن الفبا عددی
ascending sort
مرتب سازی صعودی
block sort
مرتب کردن بلاکی
She is the clinging sort.
از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
To sort out ones affairs
بکارهای خود سر وصورت دادن
bubble sort
جور کردن حبابی
in a kind (sort) of way
<idiom>
یک کمی
bubble sort
مرتب کردن حبابی
ascending sort
جورکردن صعودی
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
major sort key
یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
i sort of feel sick
یک جوری میشوم
i sort of feel sick
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
minor sort key
یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
ascii sort order
نظم ترتیبی اسکی
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl.
دختر خودرأیی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) .
این حرفها دیگه کهنه شده است
This sort of propaganda is for home consumption
این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
program
برنامه دارکردن
program
دستور کار
program
برنامه تهیه کردن
program
برنامه نوشتن
program
دستور
program
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
program
مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
program
برنامه دستور
program
برنامه ریزی کردن
program
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program
برنامه
program
برنامه دادن برنامه ریختن
program
روش کار پروگرام
program
نقشه
program id
شناسنامه برنامه
program generator
مولد برنامه
program flow
گردش برنامه
program flow
روند برنامه
program flowchart
روند نمای برنامه
program flowchart
نمودارگردش کار برنامه
program product
محصول برنامه
program product
فراورده برنامه
program flowchart
نمودارگردشی برنامه
program generator
برنامه زا
program maintenance
نگهداشت برنامه
program proving
اثبات برنامه
program section
بخش تهیه برنامه ها
program counter
شمارشگربرنامه
program debugging
اشکال زدایی برنامه
program documentation
مستند سازی برنامه
program section
بخش برنامه ها
program schema
الگوی برنامه
program run
رانش برنامه
program execution
اجرای برنامه
program relocation
جابجایی برنامه
program file
فایل برنامه
program generator
تولیدکننده برنامه
program generator
برنامه ساز
program language
زبان برنامه نویسی
program listing
سیاهه برنامه
program of instruction
برنامه تدریس
program of instruction
برنامه اموزش
program listing
لیست برنامه
program music
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
program loans
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
program maintenance
نگهداری برنامه
program manager
مدیر برنامه ها
program manager
بخش اصلی ویندوز که کابر می بیند
program of targets
برنامه هدفها
program of targets
برنامه اماجها
program interrupt
وقفه برنامه
program priority
اولویت برنامه
program package
بسته برنامه
program interrupt
قطع برنامه
program language
زبان برنامه
program library
کتابخانه برنامه ها
program overlay
جایگذاشت برنامه
program library
کتابخانه برنامه
program module
واحد برنامه
transient program
برنامه گذرا
source program
برنامه مبداء
source program
برنامه منبع
troop program
برنامه تامین عدههای نظامی
tutorial program
برنامه خوداموز
utilitu program
برنامه کمکی
utility program
برنامه سودمند
utility program
برنامه مفید
utility program
برنامه کاربردی
user program
برنامه کاربر
user program
برنامه استفاده کننده
vhsic program
Circuit Integration HighSpeed Very program برنامه مدار مجتمع بسیارسریع
spreadsheet program
برنامه صفحه گسترده
star program
برنامه کامل
training program
برنامه اموزش
test program
برنامه ازماینده
target program
برنامه هدف
target program
برنامه مقصود
systems program
برنامه سیستم
system program
برنامه سیستم
support program
برنامه پشتیبانی
supervisory program
برنامه نافر
stored program
برنامه ذخیره شده
stored program
برنامه انباشته
stored program
بابرنامه انباشته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com