Dictiornary-Farsi | sound level | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
sound level	شدت نسبی صوت
sound level	شدت صوت


Search result with all words

impluse sound level	سطح صوت ضربهای
impluse sound level meter	سطح صوت ضربه سنج
sound level meter	شدت صوت سنج
Other Matches

Sound mind in a sound body. <proverb>	عقل سالم در بدن سالم.
sound out <idiom>	سین جین کردن
sound off	قدم شماری درهنگام رژه رفتن
sound	فایل ذخیره شده روی دیسک که حاوی داده صوت است
sound	پوششی که صدا را در چاپگر پر و صدا قط ع میکند
sound	کارت اضافی که سینگالهای صوتی آنالوگ را تحت کنترل کامپیوتر تولید میکند
sound	تبدیل صوت آنالوگ به دیجیتال که قابل استفاده در کامپیوتر شود
sound	موج صوتی
sound off	باصدای بلند صحبت کردن
sound off	مزه دهان کسیرافهمیدن
sound off	ازادانه بیان کردن
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
sound <adj.>	بدون مشکل
sound <adj.>	بی عیب و نقص
sound <adj.>	بی عیب
to sound an a	شیپوراشوب زدن
associated sound	صدای همراه
sound off	فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
sound	گمانه زدن
sound	بصدادراوردن
sound	به نظر رسیدن بگوش خوردن
sound	صدا دادن صداکردن
sound	مفهوم
sound	بی خطر دقیق
sound	استوار
sound	درست بی عیب
sound	سالم
sound	نواختن
sound	زدن
sound	بطورژرف
sound	عمق یابی کردن
sound	اندازه گیری عمق اب
sound	ژرفاسنجی کردن
sound	صوت صد
sound	کاملا
sound	اوا
sound	صدا
sound	صدا دادن
sound	کیلوهرتز
sound	ژرفایابی کردن
sound	بی عیب
sound	صوت
sound	طنین
background sound	موسیقی پس زمینه
accompanying sound	صدای همراه
fish sound	بادکنک ماهی
aduacent sound	صدای مجاور
sound velocity	سرعت حرکت صوت در اب دریا
sound vibration	ارتعاش صوتی
the sound of a bugle	صدای شیپور
to sleep sound	خواب راحت یاسنگین رفتن
sound barrier	مانع صوتی
to sound a parley	با زدن شیپور
to sound a parley	بگفتگوخواندن
to sound a retreat	شیپور عقب نشینی زدن
to sound the retire	شیپور عقب نشینی زدن
to sound a trumpet	شیپورزدن
to sound the retreat	شیپورعقب نشینی زدن
I heard a sound .	صدائی به گوشم خورد( رسید )
transmission of sound	انتقال یاعبورصدا
safe and sound	صحیح وتندرست
sound hole	حفرهصدا
sound desk	میزصدا
sound signal	علائم صدا
sound console	پایه صدا
sound alarm	اعلام صدا
sound practices	شیوه های درست
production of sound	تولیدات صدا
sound effect	جلوههایصوتی
sound monitor	صفحه نمایشگر صدا
complete sound	فشنگ کامل
intensity of sound	شدت صوت
sound technician	تکنسین صدا
sound receiver	دریافتگر صدا
impact sound	صدای برخورد
background sound	موزیک متن
background sound	موسیقی متن
sound an alarm	زنگ خطر را به صدا در آوردن
sound box	جعبه تبدیل امواج صوتی به صدا
sound takeoff	صداگیری
sound wave	موج صوتی
sound absorption	جذب صوت
sound bars	نوارهای صوتی
Sound Blaster	نوعی کارت صوتی برای PC سازگار ساخت Creative habs که امکان ضبط صدا روی دیسک را میدهد
Sound Blaster	و پس اجرای آن
sound bow	کاسه زنگ اخبار
sound frequency	بسامد صوتی
sound camera	دوربین فیلمبرداری مجهزبدستگاه ضبط صوت
sound carrier	حامل صوت
sound channel	کانال صوتی دریایی
sound channel	مسیرعبور صوتی
sound discipline	انضباط صوتی
sound discipline	انضباط صدا یا جلوگیری ازسر و صدا
sound absorption	جذب صدا
sound absorption	خاصیت تبدیل انرژی صوتی خاصیت جذب انرژی صوتی
sound absorbing	صدا گیری
sound wave	صوت
sound waves	موج صوتی
sound waves	صوت
sound effects	صدا سازی
sound effects	عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
volume of sound	شدت صوت
sound distortion	شکستگی صدا
sound distortion	اعوجاج صوت
sound intensity	شدت نور
Sound Recorder	امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
sound pressure	فشار صوت
sound proof	ضد صوت
magneticd sound	صوت مغناطیسی
sound ranging	مسافت یابی صوتی
sound powered	صوتی
sound money	پول قوی
sound money	پول سالم
sound judgement	عقل سلیم
sound spectrograph	طیف نگار صوتی
sound economy	اقتصاد قوی
sound energy	انرژی صوتی
sound frack	محل مخصوص ضبط صوت برروی حاشیه فیلم ناطق
sound hood	صداپوش
sound powered	وسیله صوتی
sound insulation	عایق صدا
sound insulation	صدابندی
sound probe	گیرنده صوتی
sound propagation	انتشار صوت
I was sound asleep when he knocked.	وقتیکه در زد غرق خواب بودم
To be sound in wind and limb.	جسما" سالم وقوی بودن
The sound rings in the ears.	صدا در گوش می پیچد
sound volume amplifier	تقویت کننده شدت صوت
sound monitoring selector	انتخابگرنمایشصدا
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
sound control room	اتاقکنترلصدا
sound digitizing processor	گزارهصدایکامپیوتری
They gave him a sound thrashing .	اورا کتک مفصلی زدند
laplacian speed of sound	سرعت لاپلاسی صوت
minimal audible sound	کمترین صوت شنودپذیر
newtonian speed sound	سرعت نیوتنی صوت
magnetic sound recorder	دستگاه ضبط صوت مغناطیسی
high frequency sound	موج صوتی فرکانس بالا
acoustical sound enclosure	محفظه عایق صوتی
acoustical sound enclosure	روپوش صوتی
wundt sound pendulum	پاندول صوتی وونت
sound powered telephone	تلفن صوتی
split sound system	کانال صوتی دوگانه
intercarrier sound system	کانال صوتی مخلوط
sound/video preview unit	واحدبهعقبزدنصدایویدئو
track [on a sound recording medium]	تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
track [on a sound recording medium]	تیتر آهنگ
sound [arguments, data, figures] <adj.>	درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
To sound someone out . To feel someones pulse .	مزه دهان کسی را فهمیدن
dual channel sound system	کانال صوتی دوگانه
dual channel television sound system	کانال صوتی دوگانه
I hear a strange noise ( voice , sound ) .	صدای غریبی به گوشم می رسد
To beat someone hard . To give someone a sound beating ( thrashing ) .	کسی را محکم کتک زدن
level	همسطح کردن
level	پایه
level	هدف در خط دید شماقرارگرفت
level	تراز سطح افقی افقی کردن
level	مستقیم
level	تراز کردن تراز
level with each other	برابر
level with each other	در یک تراز
level to	تراز کردن
level	کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
level	استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
level	مسطح
level	سطح ارتفاع
level	همسطح
level	رده
level	الت ترازگیری
level	میزان
level	سطح
level	تراز
to level off	یکنواخت شدن [ناحیه ای]
to level off	مسطح شدن [ناحیه ای]
level	هموار
level	سطح برابر
level	هم پایه
level	نشانه گرفتن
level	مسطح شدن
level	مسطح کردن
level	یک نواخت
level	ترازکردن
level	هم تراز
level	ترازسازی
level	موزون هدف گیری
level	یک دست
O level	آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
level	تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
level	تراز بنایی
he did his level best	انچه از دستش برامدکرد
level best	خیلی عالی
level best	خیلی خوب
level best	بسیارعالی
level out	برابر کردن
level out	یکنواخت کردن
on the level <idiom>	درستکار ،بی غل وغش
A level	مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
he did his level best	کوتاهی نکرد
O level	نمرهی قبولی در این امتحانات
speed level	مرحله سرعت