Dictiornary-Farsi | spare wheels | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 73 (5 milliseconds)

English	Persian
spare wheels	چرخ زاپاس


Other Matches

spare	لاغر
spare	بخشیدن یدک
spare	زاپاس
spare	برای یدکی نگاه داشتن
spare	درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare	ذخیره
spare	انداختن هر 01 میله بولینگ بادو پرتاب
spare	نحیف نازک
spare	کم حرف
spare	اسباب یدکی
spare	اضافه
spare	مضایقه کردن چشم پوشیدن از
spare	دریغ داشتن
spare	ذخیره اضافه براحتیاج انی
spare	یدکی
spare part	قطعهیدک
You need spare no expense .	نگران خرج ( مخارج ) آن نباش
spare time	وقتآزاد
spare room	اتاقمخصوصمیهمانان
spare ribs	گوشت دنده با استخوان
spare ribs	سر دنده
spare parts	قطعات یدکی
running spare	قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
In ones spare time .	دروقت بیکاری
spare wheel	چرخ زاپاس
spare tyres	لاستیک زاپاس
spare tire	لاستیک زاپاس
spare tyre	لاستیک زاپاس
Spare when you are young, and spend when you are old. <proverb>	در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه).
spare parts list	فهرست لوازم یدکی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it.	اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
wheels	جاروب کردن با پا
wheels	چرخ سمباده
There are wheels within wheels . <proverb>	هر چرخ را چرخى مى چرخاند .
there are wheels within wheels	زیرکاسه نیم کاسه است
wheels	چرخ
wheels	چرخش
There are wheels within wheels .	کاسه ای زیر نیم کاسه است
wheels	ساسایی
wheels	اتحادیه ورزشی
wheels	رل ماشین
wheels	چرخیدن
wheels	گرداندن
wheels	چرخ طایر
wheels	گردش ناو
wheels	دور
to spin one's wheels <idiom>	بدون نتیجه زحمت کشیدن [اصطلاح روزمره]
hell-on-wheels <idiom>	شخص غرغرو وبدخلق
cogged wheels	چرخ دنده ها
gear wheels	چرخ های دندانه دار
brake wheels	چرخ های دندانه دار
cogged wheels	چرخ های دندانه دار
cog wheels	چرخ های دندانه دار
cog wheels	چرخ دنده ها
gear wheels	چرخ دنده ها
spinning wheels	دوک نخ ریسی
spinning wheels	چرخ طیار
spinning wheels	چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
steering wheels	رل
steering wheels	چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheels	غربالک
spinning wheels	چرخ نخ ریسی
steering wheels	چرخ فرمان
suck wheels	رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
to grease the wheels	چرخ هاراروغن زدن
to oil the wheels	چرخها را روغن زدن
to skid the wheels	ترمزکردن
catherine wheels	رجوع شود به pinwheel
driving wheels	چرخهایکمکیعقب
meals-on-wheels	سرویسآوردنغذابهدرخانه
To get things moving. To set the wheels in motion.	کارها راراه انداختن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.	کارها را بجریان انداختن

spare wheels

چرخ زاپاس