English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (9 milliseconds)
English Persian
speaker cover پوششصدا
Other Matches
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
He has read the book from cover to cover . کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
speaker سخنگو
speaker بلندگو
speaker ناطق رئیس مجلس شورا
speaker گوینده
speaker متکلم سخن ران
speaker حرف زن
monitor speaker نمایشگرگوینده
speaker of parliament رئیس پارلمان
to cough down a speaker باسرفه سخن گوینده راخاموش کردن
they howled the speaker down سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
loud speaker بلند گو
speaker of parliament رئیس مجلس
speaker selector انتخابگربلندگو
native speaker سخنگوی زبان مادری
native speaker سخنگوی بخوبی زبان مادری
native speaker گویندهبومی
induction load speaker بلندگوی الکترومغناطیسی
high frequency speaker بلندگوی فرکانس بالا
take cover حفاظ گرفتن
cover all رولباسی
cover-up در لاک دفاعی فرورفتن
cover up در لاک دفاعی فرورفتن
cover مخفی گاه [جامعه شناسی]
to cover up پوشاندن
cover پوشش مخفی [جامعه شناسی]
cover up <idiom> پنهان کاربدواشتباه
cover all بارانی یا روپوش
to cover up پیچیدن
take cover جان پناه گرفتن
under cover سربسته درپاکت
take cover پشت جان پناه قرار گرفتن
under cover <idiom> پنهان شدن
to cover in پرکردن
to cover in پوشاندن
from cover to cover ازاغازتا انجام کتاب
cover off پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
cover روپوش
cover تامین زیان و خسارات بیمه
cover روکش کردن پوشانیدن پوشش
cover حاوی بودن درپوش
cover اختفاء
cover انجام دادن
cover بازی دفاعی
cover مخفی در بر گرفتن
cover اماده برای برگرداندن توپ
cover سقف زدن
cover بوته زار پناهگاه شکار
cover حایل شدن
cover مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
cover بسته بندی
cover دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
cover امادگی
cover نگهبان بگوش
cover جلد سرپوش
cover تامین
cover جان پناه خفاگاه پوشاندن
cover جلد
cover پوشش
cover تامین کردن
cover طی کردن
cover پنهان کردن
cover جلد کردن
cover پوشاندن
cover پاکت
cover رویه لفاف
cover حفاظ
cover اماده شدن برای دریافت توپ
cover سرپوش
cover سطح برف
hub cover قالپاق چرخ
to cover much ground رسابودن
to cover one's nakedness ستر عورت کردن
to cover much ground وسیع بودن
to cover much ground جامع بودن
sight cover روپوش دستگاه نشانه روی روپوش زاویه یاب
saddle cover غاشیه
radiator cover روکش رادیاتور
saddle cover زین پیچ
saddle cover زین پوش
toilet cover رو میزی برای میز ارایش
pillow cover ستونمخروطی
seat cover پوششصندلی
valve cover روپوشسرپاپ
duvet cover روپوشقابلشستشو
loose cover روکش
hatch cover درب دهلیز
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
bed cover روتختی
divan cover [قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
horse cover قالیچه زیر زین اسب
saddle cover رو زینی [اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
pan cover پوششکنه
mattress cover گردنبندبلندمهمانی
sliding cover پوششمتحرک
under cover of letter no ضمن نامه شماره
cover girl زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girls زن جوانی که عکسش روی جلد مجلات چاپ میشود
cover girls ستارهی روی جلد
first-day cover پاکت یا کارت پستال که در روز اول فروش تمبر جدید ارسال شده و تاریخ آن روز را روی تمبر مهر زدهاند
battery cover پوششباطری
filter cover پوششفیلتر
glass cover پوشششیشهای
head cover محافظسر
lever cover پوششدربازکن
cover girl ستارهی روی جلد
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
contingency cover بیمه حمل احتیاطی
corset cover لباس زیر زنانه که روی کرست پوشیده میشود زیرپوش
cover an angle زاویهای را بستن
cover and concealment پوشش و اختفاء
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
cover note بیمه نامه موقت
cover note گواهی بیمه نامه
cover note گواهی پوشش بیمه
cover plate صفحه سرپوش
cover plate پشت بندصفحه بست
cover point عضو دفاع نزدیک
cover point محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
cover search جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
cover shame عذر
concrete cover پوشش بتنی روی فولاد
comparative cover پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover-ups در لاک دفاعی فرورفتن
air cover پوشش هوایی
base cover عکس برداری اولیه
basic cover عکسبرداری اولیه هوایی
batterty cover سرپوش باتری
binding cover پوشش تعهد شده
break cover خروج روباه یا خرگوش ازپناهگاه
cell cover درپوش باتری
cloud cover غلظت ابر اتمی
cloud cover سطح ابر زیرپوشش اتمی
column cover پوشش ستون
communication cover پوشش مخابراتی
comparative cover پوشش نسبی
cover shame بهانه
dust cover سرپوش غبارگیر
fighter cover پوشش هواپیماهای جنگنده
overhead cover حفاظ بالای سر
fire cover پوشش اتش
open cover بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
hatch cover درپوش دوردریچه
overhead cover پوشش بالای سر روپوش بالای سر
piston cover کف پیستون
open cover بیمه نامه باز
magneto cover سرپوش مگنت
ice cover یخپوش
fighter cover پوشش با هواپیماهای شکاری
extra cover پوشش اضافی برای بل گرفتن
depleted cover پوشش کاهسته
protective cover روکش محافظ
depleted cover پوشش کاسته شده
dish cover سرپوش
piston cover پوشش پیستون
protective cover روپوش حفاظ
protective cover پوشش حفافتی
extra cover بازیگر بل گیر
protective cover جان پناه دفاعی
insurance cover پوشش بیمه
perforated cover plates صفحات مشبک
perforated cover plates صفحات سوراخدار
cut and cover shelter سنگر انفرادی سر پوشیده سنگری که با کندن زمین وتهیه سرپناه تهیه میشود
can not judge a book by its cover <idiom> [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
to have private insurance [cover] بیمه خصوصی داشتن
excess cover treaty قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
excess loss cover بیمه مجدد ان قسمت از زیان که بیش از مقدار بیمه شده قبلی است
under cover of frind ship بعنوان دوستی
country cover diagram دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
cheque book cover پوششدفترچهچک
his hat cover his fanily هیچکس را ندارد
his hat cover his fanily خودش است و کلاهش
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
to have compulsory insurance [cover] اجباری [الزامی] بیمه بودن
To cover up a fult ( defect , shortcoming ) . عیب پوشی کردن
To cover (traverse)long distances. مسافت زیادی راطی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com