English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
split pole motor موتور کمکی
split pole motor موتور با قطب چاکدار
Other Matches
split pole converter تبدیل گر با انشقاق قطب
split phase motor موتور با انشقاق فاز
shaded pole motor موتور با قطب سایه دار
pole changing motor موتور با قطبهای قابل تعویض
split up شکستن
split up پاره شدن
split up از هم جدا شدن از هم پاشیدن
to split the d. میانه را گرفتن
split جدا شدن از گروه
split up <idiom> جداشدن
split t نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
do split ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] مخالفت کردن [با کسی] [سر چیزی]
split second ان
split ترک برداشتن تقسیم کردن
split دو نیم کردن
split شکافتن
split دونیم کردن
split از هم جدا کردن
split یک پا جلوو یک پا به عقب
split وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split پا باز
split ترک
split شکاف
split نفاق
split چاک
split دوبخشی شکافتن
split از جبهه دورافتادن
split میلههای باقیمانده
split second قسمتی از ثانیه
split انشعاب
split مساوی
split-screen صفحه نمایش تقسیم شده
split pea لپه
split jump پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split pen میله لولا
split pea نخود دولپه
split infinitives مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitive مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
lickety split باعجله
split line خط قالب
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split jump پرش روسی
split-screen صفحه شکسته
split hair موشکافی
split end گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split-screen صفحه نمایش دوبخشی
split bricks اره کردن اجر
split bricks بریدن اجر
baby split وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
pocket split باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split brain دوپاره مخ
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split-screen صفحه تقسیم بندی شده
split-screen صفحه شکافته
split decision رای اکثریت داوران
split screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen صفحه شکسته
split screen صفحه شکافته
split screen صفحه تقسیم بندی شده
split screen صفحه نمایش تقسیم شده
split screen صفحه نمایش دوبخشی
split-screen نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
split phase انشقاق فاز
split tackle تکل قیچی
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
to split hairs موشکافی کردن
split trail سهم باز
split unit یکان جدا شده یا مجزا شده
split wheel نیم چرخ
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
split window پنجره تقسیم بندی شده
straddle split وضع باز پاها به طرفین
to split one's sides از خنده روده برشدن
to split hairs باریک بین شدن
to split hairs نکته گیری کردن
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
split peas لپه
lickety split باسرعت وتعجیل
to split the difference میانه را گرفتن مصالحه کردن
split-level سه نیم اشکوبی
split bet شرطدوحالته
split link چاکشاخهایرابط
split pin میله لولا
split ticket <idiom> انتخاب افراد سیاسی برای رای
split the difference <idiom> واریز اختلاف پول
split hairs <idiom> فرق گذاشتن
split pipe ناو
split pipe نیم لوله
split-level چند سطحی
split ring فنر نمونه گیر
banana split نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split spoon قاشق نمونه برداری
split risk تفکیک خطر
split shift تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split side ring لبه فنر جدا شدنی
split sound system کانال صوتی دوگانه
don't split hairs this much <idiom> مو را از ماست نکشید
don't split hairs this much <idiom> خیلی مته روی خشخاش نگذارید
two columns split bet شرطشکافتندوستون
two dozens split bet دوتادوجینشرط
split half method روش دو نیمه کردن
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split anode magnetron ماگنترون با اند چند تیغهای
pole تیر
pole پایه
pole میله پرچم
pole قطب باطری
pole شمع
four pole چهار قطبی
pole نیش ماگنترون
pole دسته بلند چیزی
pole تیر چراغ برق
pole قطب دار کردن
pole تیردارکردن
pole با تیر یا دیرک محکم کردن
pole لهستانی
pole قطب
pole نیزه پرش با نیزه
pole چوبدستی اسکی تیرهای عمودی در کنارداخلی مسیر اسبدوانی نیزه پرش
up the pole گرفتار در تنگنا واقع شده
pole ax تبرزین
pole ax تیر چکش دار
pole دستک
pole ax با تبرچکش کشتن
pole دکل
two pole دو پل
to pole any thing up or down چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
pole tips نوکهای قطب
three pole switch کلید سه پل
the south pole قطب جنوب
the north pole قطب شمال
ridge pole کش بالای شیروانی
tent pole دیرک چادر
plain pole پایهمسطح
tent pole تیر چادر
salient pole قطب برجسته
pole strength شدت قطب
pole vaulter پرنده با نیزه
pole vaulting پرش با نیزه
positive pole قطب مثبت
ranging pole شاخصهای مسافت یابی
tubular pole دکل لولهای
rel pole قطب قرمز
main pole قطب اصلی
magnetic pole قطب مغناطیسی
ridge pole کش دیرک افقی چادر
single pole تک قطب
single pole چوبدستی تکی اسکی
pole sitter راننده نزدیک به نرده داخلی درمسیر
pole shoe کفش قطب
pole charge خرج میلهای
pole charge خرج دستکی
pole changing تعویض قطب
pole changer تعویض کننده قطب
negative pole قطب منفی مغناطیس
pole armature ارمیچر قطبی
negative pole قطب منفی
neutral pole قطب خنثی
pole arc قوس قطب
ski pole چوب اسکی بازی
one pole switch کلید یک قطبی
ski pole چوبدست اسکی
pole climber رکاب
pole climbing از تیر بالا رفتن
pole horse اسب کنار مال بند
pole shoe کفشک قطب
pole plate حمال تیر شیروانی که سرلاپه هارا نگاه میدارد
pole pitch گام قطب
pole piece قطبک
pole of development قطب توسعه
pole mast دیرک یک پارچه
pole mast دکل یک تیکه
pole jumping با گرفتن چوب در دست
pole jumping جست
pole jumping پرش با تیر
pole horse اسب نزدیک به لبه داخلی مسیر
pole horse یابوی عصار خانه
spinnaker pole تیری که بادبان 3 گوشه به ان وصل میشود
magnet pole قطب اهنربا
barber's pole پایهایکهدر قدیمبیرونمغازهها در بریتانیا استفادهمیشد
pole grip دستهمتصلبهدست
communicating pole قطب کمکی
flag pole میله پرچم
pole tip سرنوکتیزچوباسکی
pole position جلوتر از همه در صف [مسابقه]
pole position آغازگاه [ستاره شناسی] [ارتش]
armature pole قطب ارمیچر
analogous pole شبه قطب
pike pole کلنگدوسردستهبلند
commutating pole قطب جابجاگری
field pole قطب میدان
pole shaft چوباسکی
double pole با دو قطب
double pole دو قطبی
barge pole چیز غیر قابلاعتماد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com