Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English
Persian
split tackle
تکل قیچی
Other Matches
tackle
قرقره قلاب
tackle
تاکل
tackle
افسار کردن
tackle
از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle
نگاه داشتن
tackle
گلاویز شدن با
tackle
طناب وقرقره
tackle
لوازم کار
tackle
چنگک وصل کردن به قلاب اویزان کردن
tackle
قلاب قرقره جرثقیل
tackle
قرقره و طناب
tackle
وسایل ماهیگیری یا کمانگیری
tackle
ازجا کندن حریف حمله به توپدار با انداختن یا گرفتن او
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
تکل کردن
tackle
تکل
tackle
3 purchase
tackle
اسباب
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
right tackle
تکلراست
to tackle to
بکار چسبیدن
tackle
لوازم
luff tackle
قرقره قلاب دو شیاره
balanced tackle
وضع متعادل وسایل ماهیگیری
sliding tackle
تکل درحال لیز خوردن
hook tackle
تکل از پشت
ground tackle
وسیله مهار کردن قایق
ground tackle
زنجیر لنگر و متعلقات ان
gang tackle
با چند بازیگر حریف را فروداوردن
tackle block
دستگاه قرقره جرثقیل
luff tackle
تاکل دو قرقرهای
right defensive tackle
مهرهشکلتدافعیراست
terminal tackle
طعمه
terminal tackle
راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
tackle box
جعبهقرقرهقلاب
relieving tackle
تاکل کمکی
block and tackle
طناب و قرقره
block and tackle
قرقره و زنجیر
fishing tackle
ابزار ماهیگیری
left tackle
دفاعچپ
left defensive tackle
مهرهشکلتدافعیچپ
rear takedown with outside leg tackle
زیریک خم
rear takedown with outside leg tackle
گارد مخفی که حریف با میانکوب ضربه میشود
rear takedown with double leg tackle
زیر یک دو خم که تبدیل به خورجین تکان میشود
do split
ضربهای در بولینگ که میله جلو و 7 یا 01 را جا می گذارد
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to split the d.
میانه را گرفتن
split up
<idiom>
جداشدن
split
جدا شدن از گروه
to be split
[over something]
[with somebody]
مخالفت کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
split up
از هم جدا شدن از هم پاشیدن
to be split
[over something]
[with somebody]
ناسازگاری کردن
[با کسی]
[سر چیزی]
split up
پاره شدن
split up
شکستن
split t
نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
split second
ان
split
میلههای باقیمانده
split
پا باز
split
وزنه برداری یکضرب فرانسوی
split
یک پا جلوو یک پا به عقب
split
از جبهه دورافتادن
split
شکافتن
split
دو نیم کردن
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
split
مساوی
split second
قسمتی از ثانیه
split
چاک
split
نفاق
split
از هم جدا کردن
split
ترک
split
انشعاب
split
دونیم کردن
split
دوبخشی شکافتن
split
شکاف
straddle split
وضع باز پاها به طرفین
split window
پنجره تقسیم بندی شده
split wheel
چرخ نیمه یا نصفه
split wheel
نیم چرخ
split personality
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
split unit
یکان جدا شده یا مجزا شده
split trail
سهم باز
split the uprights
امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split pipe
ناو
to split hairs
موشکافی کردن
split bet
شرطدوحالته
split bricks
بریدن اجر
banana split
نوعیدسر همراهباموز-بستنیوآجیل
to split one's sides
از خنده روده برشدن
split hairs
<idiom>
فرق گذاشتن
split-level
سه نیم اشکوبی
split-level
چند سطحی
split the difference
<idiom>
واریز اختلاف پول
split ticket
<idiom>
انتخاب افراد سیاسی برای رای
to split open
با دو نیم شدن
[از هم جدا شدن]
باز کردن
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
to split the difference
تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
to split hairs
نکته گیری کردن
to split hairs
باریک بین شدن
split link
چاکشاخهایرابط
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
split screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
split screen
صفحه شکافته
split screen
صفحه شکسته
split peas
لپه
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split brain
دوپاره مخ
split infinitives
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split bricks
اره کردن اجر
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
split decision
رای اکثریت داوران
split-screen
صفحه نمایش دوبخشی
split-screen
صفحه نمایش تقسیم شده
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
split-screen
صفحه شکافته
split-screen
صفحه شکسته
lickety split
باعجله
lickety split
باسرعت وتعجیل
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen
صفحه نمایش دوبخشی
split cameras
دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
split infinitive
مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split spoon
قاشق نمونه برداری
split shift
تقسیم ساعات کار بدو یا چندقسمت
split risk
تفکیک خطر
split ring
فنر نمونه گیر
split pen
میله لولا
split pipe
نیم لوله
split pin
میله لولا
split phase
انشقاق فاز
split pea
لپه
split lean
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
split jump
پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
split end
گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
split pea
نخود دولپه
split line
خط قالب
split jump
پرش روسی
split hair
موشکافی
split half method
روش دو نیمه کردن
split pole motor
موتور کمکی
split sound system
کانال صوتی دوگانه
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
split pole motor
موتور با قطب چاکدار
don't split hairs this much
<idiom>
مو را از ماست نکشید
don't split hairs this much
<idiom>
خیلی مته روی خشخاش نگذارید
split side ring
لبه فنر جدا شدنی
split pole converter
تبدیل گر با انشقاق قطب
split phase motor
موتور با انشقاق فاز
two dozens split bet
دوتادوجینشرط
two columns split bet
شرطشکافتندوستون
split anode magnetron
ماگنترون با اند چند تیغهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com