English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
Other Matches
spotting دیدبانی کردن دید زدن
spotting تشخیص دادن
spotting تشخیص محل گلوله
spotting تنظیم تیر و دیدبانی اتش درتوپخانه دریایی
spotting scope دوربین روی سه پایه
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
range spotting تخمین مسافت کردن
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
mine spotting کشف و علامت گذاری مین
terrain spotting دیدبانی کردن زمین
spotting board طرح تیر توپخانه دریایی طرح تنظیم تیر توپخانه دریایی
spotting line خط دیدبانی توپخانه دریایی یازمینی خط تنظیم تیر ودیدبانی اتش
terrain spotting تجسس کردن زمین
mine spotting کشف مین
like charge قطبهای همنام
like charge شارژ همنام
on charge of به اتهام
charge دستگاه با ماده منفجره
charge متهم کردن
be charge with متهم شدن به
take over in charge تحت اختیار دراوردن
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> مسئول بودن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> پاسخگو
in charge <adj.> مسئول
in charge متصدی
take over in charge تصدی
charge پرکردن
charge حمله به حریف
charge خطای حمله
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge بار
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge پر کردن
charge خرج منفجره
charge وزن
charge بار مسئولیت
charge گماشتن
charge عهده دارکردن
charge خرج
charge بار الکتریکی
charge موردحمایت
charge زیربار کشیدن
charge متهم ساختن
charge مطالبه بها
charge اتهام
charge محفظهای
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge تصدی
charge بدهکار کردن
charge عهده داری
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge هزینه
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge حمله اتهام
charge بار کردن
charge شارژ کردن شارژ
space charge ناحیه بار فضا
shaped charge خرج گود
space charge بار پیرامونی
surface charge بار سطحی
spinning charge بار چرخان
nuclear charge بار هسته
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge خرج تکمیلی
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge خرج چسبنده
static charge برق ساکن
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge اعلام اتهامات
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
soaking charge بار سولفات زدای
snow charge بار برف
positive charge بار مثبت
pole charge خرج میلهای
pole charge خرج دستکی
point charge بار نقطهای
plaster charge خرج انفجاری افشان
plaster charge خرج شراپنل
partial charge بار جزیی
officer in charge افسر مسئول اجرا
officer in charge افسر مسئول
negative charge بار منفی
nucleon charge بار نوکلئون
powder charge خرج باروت
powder charge خرج پرتاب گلوله
shaped charge خرج مقعر
section charge خرج جزء جزء
section charge خرج چند قسمتی
satchel charge خرج کیسهای
satchel charge خرج خورجینی
residual charge بار الکتریکی مانده
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge خرج
propelling charge خرج پرتاب
propellant charge خرج پرتاب
normal charge خرج معمولی توپ
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
export charge هزینه صادرات
export charge تعرفه صادرات
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
export charge حقوق صادرات
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery باتری را بار کردن
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
zero charge potential پتانسیل بار صفر
volume charge بار حجمی
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
total charge بارگذاری کامل
toll charge باج
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
charge indicator اندازهشارژ
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge hand کارگر معمولی
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
community charge گونهایمالیات
charge nurse سر پرستار
tapering charge پر کردن شیبدار
multisection charge خرج چندقسمتی
diamond charge خرج مربع شکل
cratering charge خرج تخریب
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge تهمت متقابله
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge بار بسته
conservation of charge بقای بار الکتریکی
condenser charge بار خازن
bring a charge against someone به کسی تهمت زدن
bursting charge خرج تلاش
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
deep charge خرج گود
detonation charge خرج تلاش
detonation charge خرج انفجار
charge daffaires شارژدافر
detonating charge چاشنی
detonating charge خرج منفجر کننده
collection charge هزینه وصول مطالبات
bank charge هزینههای بانکی
density of charge چگالی بار برقی
deep charge خرج عمیق دریایی
collection charge هزینه وصول
coke per charge ذغال کک شارژ
charge density چگالی بار
charge account حساب بدهی مشتری
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
charge d'affaires نایب وزیر مختار
charge d'affaires نایب سفارت
charge d'affaires کاردار
charge balance موازنه بار
charge a sum to مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge with a fault تخط ئه کردن
bursting charge خرج منفجرکننده
charge pits چالههای خرج
charge of the electron بار الکترون
charge neutrality خنثایی بار
bursting charge بار انفجاری
carrying charge هزینه حمل و نقل
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a kiln چیدن کوره
charge cavity فرفیت بار
diamond charge خرج چهارگوش
multisection charge خرج چند کیسهای
charge sheets ورقه حاوی مشخصات متهم
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
handing charge هزینه باربری
give in charge تحویل پلیس دادن
give in charge سپردن
tas de charge پاطاق
service charge انعام
furnace charge شارژ کوره
full charge خرج کامل توپ
charge sheet ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
ignition charge خرج احتراق
mobile charge بار متحرک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com