Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (2 milliseconds)
English
Persian
sprocket feed
محل نگهداری کاغذ که چاپگر کاغذ را باچرخ دندانه دار در سوراخهای مقدار لبه هر کاغذ می چرخاند
Other Matches
sprocket
دندانهء زنجیری
sprocket
قاب زنجیر یاچرخ زنجیر
sprocket
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
sprocket
تاج زنجیر
sprocket
دندانه دور چرخ
sprocket
چرخ زنجیر
sprocket
دنده ملخی مین چرخ گرداننده نهایی در تانک
sprocket
ملخک
sprocket
چرخ خورشیدی
sprocket
دنده زنجیر
sprocket
دنده چرخ زنجیرخور چرخ دنده
film sprocket
پایهنگهدارفیلم
chain sprocket
چرخ زنجیر
sprocket wheel
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
sprocket wheel
چرخ زنجیر
sprocket holes
سوراخهای چرخ دندهای
sprocket holes
مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
sprocket chain
زنجیر دندانه دار
sprocket hole
سوراخ زنجیری
to be out at feed
درچرابودن
feed
تغذیه کردن
to feed off
چاق کردن
to feed off
پرواری کردن
to be off ones feed
افتادن
to be off ones feed
ازخوراک
feed
خوراندن تغذیه کردن
feed
جلو بردن
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed
علیق
feed
وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feed
سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed
خوراک
feed
چرخ نوار که روی ماشین نصب میشود
feed
کاررساندن
feed
تغذیه گردن
feed
خوراندن
feed
خورد
feed
خوراک علوفه
feed
خوردن
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
feed
وسیلهای که کاغذ و نور را وارد ماشین میکند مثل چاپگر یا دستگاه فتوکپی
feed
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feed
خوراک دادن
feed
درون گذاشت
feed
پروردن چراندن
feed
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
main feed
تغذیه اصلی
make up feed
اب مصرفی دیگ بخار ناو
paper feed
خورش کاغذی
force-feed
به زور به خورد کسی دادن
parallel feed
خورد موازی
pin feed
خورد سنجاقی
pin feed
قرقرهای
pin feed
تغذیه ممتد کاغذ
feed pipe
لوله تغذیه
to feed ones eyes
چشم چرانی کردن
feed dog
دندهزیرین
feed lever
اهرم دندانهچرخ
feed pin
سوزنتغذیه
feed table
صفحهعلوفه
feed tube
مجرایعبورغذا
jackpot feed
لولهتغذیهمحتوایپول
chicken feed
<idiom>
یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
feed someone a line
<idiom>
فریب دادن
force-feed
واخوراندن
force-feed
به زور خوراندن
stall feed
پرواری کردن
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
bottle-feed
بچهایکهشیرخشکرابهشیرمادرشترجیحمیدهد
to feed oneself
غذاخوردن
tractor feed
روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
tractor feed
تغذیه کاغذ پیوسته
breast-feed
شیر پستان دادن
breast-feed
با پستان شیردادن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
spoon feed
باقاشق غذا دادن
feed back
فیدبک
feed back
بازخورد
feed belt
نوار خوراک دهنده
feed belt
نوارتغذیه فشنگ نوار مهمات
feed door
دری که ازان سوخت درکوره میریزند
feed heater
دستگاه صرفه جویی درحرارت
feed hole
سوراخ پیش بر
feed holes
سوراخهای پیشبر
feed hopper
ناودان پیش بری
feed mechanism
مکانیزم تغذیه
feed back
اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
feed back
بکارگیری اطلاعات حاصله
spoon-feed
باقاشق غذا دادن
chicken feed
مبلغ ناچیز
chicken feed
غذای جوجه
card feed
خورد کارت
cross feed
خورد متقابل
cross feed
تغذیه عرضی
cutler feed
تغذیه کاتلر
face down feed
خورد رو به پایین
face up feed
خورد رو به بالا
feed back
بازخور
feed pitch
گام پیش بری
feed pump
پمپ سوخت رسانی
feed pump
پمپ تغذیه
friction feed
تغذیه کاغذ توسط گیر دادن یک ورقه کاغذ میان دو غلطک تغذیه کاغذ تک
line feed
تعویض خط
friction feed
مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
line feed
تغذیه خط
line feed
تعویض سطر
form feed
تغذیه کاغذ
form feed
خورش ورقه
line feed
گذرخط
magazine feed
تغذیه مخزن
feed reel
حلقه خوراننده
feed roller
غلتک پیش بر
feed stock
مواد اولیه
feed stock
مواد اولیه که جهت تولید به کارخانه وارد میشود
feed tank
مخزن اب
feed tank
مخزن سوخت
feed track
شیار پیشبری
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
sight feed lubricator
روغندان
paper feed key
کلیدتغذیهکاغذ
line feed character
دخشه تعویض پذیر
for peanuts
[and for chicken feed]
<idiom>
چندرغاز
[رایگان]
[مفت]
[مزد خیلی کم برای انجام کاری]
support
[nourish, feed]
غذا دادن
support
[nourish, feed]
خوراک دادن
support
[nourish, feed]
تغذیه کردن
paper feed channel
کانالتغذیهکاغذ
oil feed pipe
لولهتغذیهروغن
force feed oiler
روغندان فشاری
tractor feed mechanism
مکانیسم تغذیه تراکتوری
tractor feed printer
چاپگر تغذیه شده تراکتوری
power feed cable
کابل برق رسانی
power feed cable
کابل تغذیه برق
dial feed press
پرس رولور
dial feed press
پرس میزی گردان
petrol feed pump
پمپ تغذیه بنزین
form feed character
کاراکتر تغذیه فرم
axial feed method
روش تغذیه محوری
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
force feed circulation oiling
روغنکاری گردشی تحت فشار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com