Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (10 milliseconds)
English
Persian
stage manager
مدیر نمایش
stage manager
کارگردان نمایش
Other Matches
manager
امکان نوشتن متن به ذخیره سازی و بازیابی ویرایش و چاپ
manager
ل کامپیوترها و شبکه در شرکت
manager
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager
یس بخش در شرکت
manager
مدیر
dp manager
مدیر داده پردازی
manager
برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
manager
نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
manager
و نیز آدرس شیار را
manager
مباشر
manager
کارفرما
manager
مدیر تیم
manager
مدیر مسابقه بوکس
manager
بخشی از سیستم عامل دیسک که فضای دیسک را به فایلها اختصاص میدهد
manager
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
personnel manager
مدیر استخدام
presentation manager
واسط کار به گرافیک تامین شده توسط سیستم عامل OS/2
presentation manager
تهیه شده است IB , icrosoftیک میانجی رابط نگارهای ورابط برنامه نویسی کاربردی
presentation manager
برای 2/OS که بطورمشترک توسط شرکتهای
program manager
بخش اصلی ویندوز که کابر می بیند
project manager
مدیر طرحها
project manager
مدیر پروژه ها
project manager
مدیر پروژه
record manager
مدیر رکورد
operation manager
مدیر عملیات
office manager
رئیس دفتر
office manager
رئیس اداره
file manager
مدیر فایل
general manager
مدیر باشگاه
item manager
مدیریت اقلام تدارکاتی
LAN Manager
سیستم عامل شبکه توسعه یافته توسط ماکروسافت برای PC
acting manager
کفیل
library manager
مدیر کتابخانه
micro manager
مدیر ریزکامپیوترها
item manager
مدیر اقلام
edp manager
مدیرداده پردازی الکترونیکی
sale manager
مدیر فروش
town manager
شهردار انتصابی
program manager
مدیر برنامه ها
bank manager
رییسبانک
Print Manager
امکان نرم افزاری که بخشی از ماکروسافت ویندوز است و برای مدیریت صفحه چاپ به کار می رود
stores manager
مدیر انبارها
staff manager
رئیس کارگزینی
site manager
رئیس کارگاه
sales manager
مدیر فروش
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
adobe type manager
مدیر انواع فونت ادوبی
computer center manager
مدیر مرکز کامپیوتر
data processing manager
مدیر پردازش داده
data base manager
مدیر پایگاه داده
personal information manager
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
computer operations manager
مدیر عملیات کامپیوتر
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
behind the stage
<adj.>
<adv.>
محرمانه
[اصطلاح مجازی]
to go on stage
وارد صحنه
[نمایش]
شدن
behind the stage
<adj.>
<adv.>
خصوصی
[اصطلاح مجازی]
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
third stage
مرحلهسوم
to go on the stage
بازیگرشدن
to go on the stage
اکترشدن
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
first stage
مرحلهاول
second stage
مرحلهدوم
not stage
مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
stage
مرحله دار شدن اشکوب
stage
مراحل مختلف یک موشک
stage
اشکوب
stage
طبقه
stage
پایه وهله
stage
صحنه
stage
منزل
stage
یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage
نیمکت اویزان
stage
قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage
صحنه نمایش
stage
مقام
stage
درجه مرحله
stage
سکو
stage
پرده گاه مرحله
stage
در صحنه فاهرشدن
stage
مرحله
stage
چوب بست
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
اسکان دادن
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
stage direction
مدیریت
to put on the stage
بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
stage direction
کاگردانی
stage director
مدیر نمایش
stage fever
کرم بازیگری یا اکتری
stage-struck
عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage payments
پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage set
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
this play does not stage well
این داستان خوب در نمایش در نمیاید
termination stage
مرحله پایانی
stage set
تعویض سن
turbine stage
طبقه توربین
stage managers
مدیر نمایش
landing stage
حملباقایق
To appear on the scene (stage).
روی صحنه ظاهر شدن
stage-managed
کارگردانی کردن
stage-manage
اداره کردن
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
speed stage
سطح سرعت
speed stage
مرحله سرعت
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
پشت پرده نمایش
[مخصوص اطاق رخت کن]
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
در پس پرده
stage manage
کارگردانی کردن
stage manage
اداره کردن
centre-stage
شرائطبسیار حساسو مهم
stage-manages
اداره کردن
two stage experiment
ازمایش دو مرحلهای
two stage sampling
نمونه گیری دو مرحلهای
stage door
در عقب صحنه
stage doors
در عقب صحنه
stage whisper
نجوای روی صحنه
stage whispers
نجوای روی صحنه
stage-struck
شیفتهی بازیگری
stage-managing
کارگردانی کردن
mechanical stage
پایهمکانیکی
regulator first stage
صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage-managing
اداره کردن
stage clip
سطحنمایش
stage curtain
پردهنمایش
stage-manages
کارگردانی کردن
stage managers
کارگردان نمایش
developmental stage
مرحله تکوینی
anal stage
مرحله مقعدی
larval stage
مرحله کرمی
stage fright
صحنه هراسی
macro stage
مرحله کلان
main stage
طبقه اصلی
main stage
عرشه اصلی
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
mixer stage
طبقه مخلوط کننده
modulator stage
طبقه مدولاسیون
input stage
طبقه اولیه
input stage
طبقه ورودی
initial stage
طبقه نخستین
developmental stage
مرحله پیشرفت
differential stage
مرحله تفاضلی
converter stage
طبقه مبدل
killer stage
صافی رنگ
energy stage
لایه انرژی
first audio stage
مرحله صوتی نخست
flood stage
تراز بحرانی طغیان
buffer stage
مرحله میانگیر
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
multi stage
چند طبقه
phallic stage
مرحله التی
stage-managed
اداره کردن
output stage
مرحله خروجی
oral stage
مرحله دهانی
oedipal stage
مرحله ادیپی
multi stage
چند مرحلهای
quick stage
ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
stage craft
فن درست کردن نمایش
single stage
یک طبقهای
single stage
یک طبقه
stage coach
دلیجان
stage-manage
کارگردانی کردن
high pressure stage
طبقه فشار قوی
intermediate frequency stage
طبقه ی فرکانس میانی
power amplifier stage
مرحله فزون ساز توان
power output stage
طبقه خروجی
frequency divider stage
طبقه مقسم فرکانس
push pull stage
طبقه پوش- پول
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
It was stage –managed . It was trumped up.
صحنه سازی بود
multi stage sampling
نمونه گیری چند مرحلهای
mechanical stage control
کنترلپایهمکانیکی
multi stage production
تولید چند مرحلهای
two stage least squares method
روش حداقل مربعات دومرحلهای
two stage least squares method
برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
multi stage press
پرس چند طبقه
multi stage experiment
ازمایش چند مرحلهای
multi stage amplifier
امپلی فایر چند طبقه
low power stage
طبقه کم قدرت
multi stage scaffolding
داربست چند طبقه
To stage political demonstrations.
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
anal retentive stage
مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage
مرحله مقعدی دفعی
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
bed building stage of river
تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .
میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
General manager . Director general .
مدیر کل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com