Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (9 milliseconds)
English
Persian
stage clip
سطحنمایش
Other Matches
clip
خشاب
clip
دستگیره
clip
سد کردن راه حریف از پشت باانداختن خود به زمین
clip
مفصل کابل
clip
ترمینال باطری بست
clip
لوله
clip
انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clip-on
<adj.>
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
clip-on
متصلبهم
clip
شانه فشنگ
clip
بست
clip
برش
clip
موزنی
clip
پشم چینی کوتاه کردن
clip
شانه فشنگ گیره کاغذ
clip
گیره یاپنس چیدن
clip
بغل گرفتن
clip
محکم گرفتن
clip
گیره
clip
بست مخصوص کابل و سیم
clip
قلاب نوار
clip ejector
خشاب پران
clip laten
شانه گیر
alligator clip
انبر سوسماری
clip laten
خشاب گیر
bulldog clip
گیرهورق
crocodile clip
گیره تمساح
clip ejector
شانه پران
clip art
هنر ارایش
clip angle
نبشی قوسی
cable clip
پل کابل
clip joint
<idiom>
شغل سطح پایینی که پراز کلاهبرداری باشد
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
yarn clip
گیرهنخبافندگی
fahnestock clip
گیره فنری
to clip one's wings
دست
pipe clip
گیره لوله
to clip one's wings
کسیرابستن هزینه کسی رامحدودکردن بال کسیراچیدن
paper clip
گیرهی کاغذ
brace clip
سگکبندشلوار
branch clip
گوشیپزشکی
clip earrings
گوشوارهگیرهدار
hair clip
گلسر
join clip
گیره اتصال
grid clip
اتصال شبکه
grid clip
ترمینال شبکه
grid clip
گیره
fuse clip
گیره فیوز
toe clip
کلیپپا
test clip
گیره ازمایش
wave clip
گیرهفر
hard clip area
حدودی که خارج از ان خطوط نمیتوانند روی یک رسام دیجیتالی رسم شوند
soft clip area
محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
water bottle clip
گیرهنگهدارندهغمغمه
tube retention clip
گیرهنگهدارندهلوله
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
stage
صحنه نمایش
stage
پرده گاه مرحله
stage
صحنه
stage
منزل
stage
پایه وهله
third stage
مرحلهسوم
stage
درجه مرحله
not stage
مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
to go on the stage
اکترشدن
to go on the stage
بازیگرشدن
behind the stage
<adj.>
<adv.>
محرمانه
[اصطلاح مجازی]
first stage
مرحلهاول
behind the stage
<adj.>
<adv.>
خصوصی
[اصطلاح مجازی]
to go on stage
وارد صحنه
[نمایش]
شدن
second stage
مرحلهدوم
stage
طبقه
stage
قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage
سکو
stage
مراحل مختلف یک موشک
stage
اشکوب
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
stage
یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
stage
نیمکت اویزان
stage
مقام
stage
در صحنه فاهرشدن
stage
مرحله دار شدن اشکوب
stage
مرحله
stage
چوب بست
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage
اسکان دادن
to put on the stage
بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
two stage sampling
نمونه گیری دو مرحلهای
two stage experiment
ازمایش دو مرحلهای
turbine stage
طبقه توربین
this play does not stage well
این داستان خوب در نمایش در نمیاید
termination stage
مرحله پایانی
stage set
تعویض سن
stage director
مدیر نمایش
stage fever
کرم بازیگری یا اکتری
stage set
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage payments
پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
stage race
مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
در پس پرده
mechanical stage
پایهمکانیکی
regulator first stage
صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage curtain
پردهنمایش
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
centre-stage
شرائطبسیار حساسو مهم
landing stage
حملباقایق
stage whisper
نجوای روی صحنه
speed stage
سطح سرعت
stage door
در عقب صحنه
stage doors
در عقب صحنه
stage whispers
نجوای روی صحنه
stage-struck
عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck
شیفتهی بازیگری
at the rear of the stage
<adj.>
<adv.>
پشت پرده نمایش
[مخصوص اطاق رخت کن]
speed stage
مرحله سرعت
To appear on the scene (stage).
روی صحنه ظاهر شدن
stage manager
کارگردان نمایش
buffer stage
مرحله میانگیر
killer stage
صافی رنگ
converter stage
طبقه مبدل
developmental stage
مرحله تکوینی
developmental stage
مرحله پیشرفت
differential stage
مرحله تفاضلی
energy stage
لایه انرژی
first audio stage
مرحله صوتی نخست
flood stage
تراز بحرانی طغیان
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
initial stage
طبقه نخستین
input stage
طبقه ورودی
input stage
طبقه اولیه
anal stage
مرحله مقعدی
stage fright
صحنه هراسی
stage managers
مدیر نمایش
stage managers
کارگردان نمایش
stage manage
اداره کردن
stage manage
کارگردانی کردن
stage-manage
اداره کردن
stage-manage
کارگردانی کردن
stage-managed
اداره کردن
stage-manages
اداره کردن
stage-manages
کارگردانی کردن
stage-managing
اداره کردن
stage-managing
کارگردانی کردن
stage manager
مدیر نمایش
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
larval stage
مرحله کرمی
macro stage
مرحله کلان
multi stage
چند طبقه
oral stage
مرحله دهانی
phallic stage
مرحله التی
stage-managed
کارگردانی کردن
output stage
مرحله خروجی
single stage
یک طبقه
quick stage
ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
single stage
یک طبقهای
stage coach
دلیجان
stage craft
فن درست کردن نمایش
stage direction
مدیریت
main stage
طبقه اصلی
stage direction
کاگردانی
main stage
عرشه اصلی
mixer stage
طبقه مخلوط کننده
modulator stage
طبقه مدولاسیون
multi stage
چند مرحلهای
oedipal stage
مرحله ادیپی
three stage least squares method
روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
push pull stage
طبقه پوش- پول
power amplifier stage
مرحله فزون ساز توان
To stage political demonstrations.
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
two stage least squares method
روش حداقل مربعات دومرحلهای
power output stage
طبقه خروجی
anal expulsive stage
مرحله مقعدی دفعی
anal retentive stage
مرحله مقعدی ضبطی
mechanical stage control
کنترلپایهمکانیکی
high pressure stage
طبقه فشار قوی
frequency divider stage
طبقه مقسم فرکانس
low power stage
طبقه کم قدرت
multi stage amplifier
تقویت کننده چند طبقه
multi stage amplifier
امپلی فایر چند طبقه
multi stage experiment
ازمایش چند مرحلهای
multi stage press
پرس چند طبقه
multi stage production
تولید چند مرحلهای
two stage least squares method
برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
multi stage sampling
نمونه گیری چند مرحلهای
It was stage –managed . It was trumped up.
صحنه سازی بود
multi stage scaffolding
داربست چند طبقه
intermediate frequency stage
طبقه ی فرکانس میانی
bed building stage of river
تراز سطح متوسط اب رودخانه
Stage party ( films , movies ) .
میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
The stage was bare but for
[save for]
a couple of chairs.
صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com