English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (7 milliseconds)
English Persian
stage-managed اداره کردن
stage-managed کارگردانی کردن
Other Matches
It was stage –managed . It was trumped up. صحنه سازی بود
i managed to do it ان کار را درست کردم
i managed to do it موفق شدم که ان کار را انجام دهم
managed مستقیم یا تحت کنترل
managed اسب اموخته
managed از پیش بردن
managed گرداندن
managed اداره کردن
managed money پول اداره شده
managed money پول نظارت شده
She barely managed to get her diplome. بزور دیپلمش راگرفت
computer managed instruction اموزش با مدیریت کامپیوتردستورالعمل با مدیریت کامپیوتر
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion. آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
stage مقام
stage قراردادن اتومبیل در خط اغاز
not stage مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
stage اشکوب
stage یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
at this stage <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
third stage مرحلهسوم
second stage مرحلهدوم
first stage مرحلهاول
zero stage طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
to go on the stage اکترشدن
to go on the stage بازیگرشدن
stage مراحل مختلف یک موشک
stage درجه مرحله
stage سکو
stage پایه وهله
stage صحنه
stage پرده گاه مرحله
behind the stage <adj.> <adv.> خصوصی [اصطلاح مجازی]
stage صحنه نمایش
to go on stage وارد صحنه [نمایش] شدن
stage نیمکت اویزان
stage طبقه
stage منزل
stage در صحنه فاهرشدن
stage اسکان دادن
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage چوب بست
behind the stage <adj.> <adv.> محرمانه [اصطلاح مجازی]
stage مرحله
stage مرحله دار شدن اشکوب
stage set تعویض سن
termination stage مرحله پایانی
this play does not stage well این داستان خوب در نمایش در نمیاید
two stage sampling نمونه گیری دو مرحلهای
to put on the stage بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
stage set تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage race مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
quick stage ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
single stage یک طبقهای
single stage یک طبقه
stage coach دلیجان
stage craft فن درست کردن نمایش
stage direction مدیریت
stage direction کاگردانی
stage director مدیر نمایش
stage fever کرم بازیگری یا اکتری
stage payments پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
turbine stage طبقه توربین
two stage experiment ازمایش دو مرحلهای
stage clip سطحنمایش
stage curtain پردهنمایش
speed stage سطح سرعت
centre-stage شرائطبسیار حساسو مهم
landing stage حملباقایق
To appear on the scene (stage). روی صحنه ظاهر شدن
at the rear of the stage <adj.> <adv.> در پس پرده
At that point [stage] , ... وقتی که موقعش رسید...
regulator first stage صفحهنمایشنخستینرگلاتور
mechanical stage پایهمکانیکی
stage door در عقب صحنه
stage doors در عقب صحنه
stage whisper نجوای روی صحنه
stage whispers نجوای روی صحنه
stage-struck عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
at the rear of the stage <adj.> <adv.> پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
stage-struck شیفتهی بازیگری
speed stage مرحله سرعت
buffer stage مرحله میانگیر
initial stage طبقه نخستین
input stage طبقه ورودی
input stage طبقه اولیه
stage fright وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
larval stage مرحله کرمی
converter stage طبقه مبدل
stage manager مدیر نمایش
stage-managing کارگردانی کردن
impluse stage طبقه فشار مستقیم
stage fright صحنه هراسی
stage manager کارگردان نمایش
killer stage صافی رنگ
anal stage مرحله مقعدی
developmental stage مرحله تکوینی
developmental stage مرحله پیشرفت
differential stage مرحله تفاضلی
energy stage لایه انرژی
first audio stage مرحله صوتی نخست
flood stage تراز بحرانی طغیان
macro stage مرحله کلان
main stage طبقه اصلی
stage-manages کارگردانی کردن
stage manage اداره کردن
oedipal stage مرحله ادیپی
oral stage مرحله دهانی
output stage مرحله خروجی
phallic stage مرحله التی
stage managers کارگردان نمایش
stage managers مدیر نمایش
stage manage کارگردانی کردن
stage-manage اداره کردن
main stage عرشه اصلی
mixer stage طبقه مخلوط کننده
modulator stage طبقه مدولاسیون
stage-managing اداره کردن
multi stage چند مرحلهای
multi stage چند طبقه
stage-manages اداره کردن
stage-manage کارگردانی کردن
multi stage sampling نمونه گیری چند مرحلهای
anal retentive stage مرحله مقعدی ضبطی
anal expulsive stage مرحله مقعدی دفعی
To stage political demonstrations. تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
three stage least squares method روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
multi stage amplifier تقویت کننده چند طبقه
multi stage amplifier امپلی فایر چند طبقه
multi stage experiment ازمایش چند مرحلهای
multi stage press پرس چند طبقه
multi stage production تولید چند مرحلهای
multi stage scaffolding داربست چند طبقه
power amplifier stage مرحله فزون ساز توان
power output stage طبقه خروجی
two stage least squares method روش حداقل مربعات دومرحلهای
push pull stage طبقه پوش- پول
low power stage طبقه کم قدرت
mechanical stage control کنترلپایهمکانیکی
frequency divider stage طبقه مقسم فرکانس
high pressure stage طبقه فشار قوی
intermediate frequency stage طبقه ی فرکانس میانی
two stage least squares method برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
Stage party ( films , movies ) . میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
bed building stage of river تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs. صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com