Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
standing signal instructions	دستورات ثابت مخابراتی
Other Matches
communication standing instructions	دستورات ثابت مخابراتی
instructions	راهنمایی
instructions	تعلیم
instructions	دستور
instructions	مقرر
instructions	درس
instructions	دستوره
instructions	راهنمایی کردن
instructions	راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions	اموزش
instructions	کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions	دستورالعمل
instructions	دستور عمل
instructions	دستور کار
million instructions per second	میلیون دستورالعمل در ثانیه
million instructions per second	اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
to issue instructions	دستور صادر کردن
His instructions were set aside .	دستوراتش را کنار گذاشتیم ( عمل نکردیم )
shipping instructions	دستورات حمل
To ask for instructions (directives).	کسب تکلیف کردن
crypt operating instructions	دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
communication operation instructions (co	دستور کار مخابرات دستورالعمل مخابرات
input output instructions	دستورات ورودی و خروجی
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
standing	روش جاری
standing	موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
standing	سرپا وضع
standing	اعیانی
standing	معتبر
standing	اعیان
standing	ارتش ثابت
standing	دوام شهرت
standing	اعتبار
standing	مقام
standing	دائمی
standing	ثابت همیشگی
standing	راکد
standing	ایستاده
standing	مدت
I am standing by you . I am right behind you .	هوایت را دارم
standing army	ارتش دائمی
standing army	ارتش کادر ثابت
standing committee	کمیته دائمی
standing crop	محصول سرپا
standing derrick	دریک ثابت
standing light	چراغ ثابت
standing light	چراغ پلیسی
longest-standing	از مدتها پیش
longest-standing	دیرین
longer-standing	از مدتها پیش
longer-standing	دیرین
standing army	ارتش منظم
longer-standing	از دیرگاه
standing grain	ذرت در ساقه [گیاه شناسی]
his standing with his colleagues	شهرت او [مرد ] میان همکاران خود
free-standing	مجزا
standing ovation	ایستادنبهنشانهاحترام
longest-standing	از دیرگاه
of good standing	معتبر
of long standing	طولانی
of long standing	بادوام
long-standing	از دیرگاه
long-standing	از مدتها پیش
standing start	استارت ایستاده
standing rules	مقر رات
standing rules	مقر ره
standing rules	نظامات
standing rigging	طنابهای ثابت
standing rigging	بکسلهای ثابت
standing property	اعیان
standing patrol	گشتی ثابت
standing part	قسمت ایستا
standing part	قسمت ثابت
standing surety for each other	تضامن
standing switch	رودست با مایه ارنج
standing property	اعیانی
long-standing	دیرین
free-standing	آزاد
free-standing	مستقل
free-standing	غیرمتصل
free-standing	خودایستا
standing wave	موج نوساندار هوا که در اوج خلبان از ان استفاده میکند
standing wave	موج ساکن
standing wave	موج ایستاده
standing part	قسمت ثابت تاکل
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	دستور جاری
standing orders	امریه نظامی
standing order	امریه نظامی
standing orders	اوامر ویژه
standing room	جای ایستادن
standing order	دستور جاری
standing orders	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	اوامر ویژه
standing order	دستور پرداخت دائمی سفارش دائمی
standing operating procedures	روش جاری مخابرات
Our organization is just standing on its own feet.	تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
pressing: standing press	پایهفشار
free standing columns	ستونهای مستقل یا مجزا
I was standing at the street corner .	درگوشه خیابان ایستاده بودم
a person of high standing	آدمی بالا مقام [پر احترام]
standing broad jump	پرش طول بدون دورخیز
standing high jump	پرش ارتفاع بدون دورخیز
standing operating procedures	روش جاری عملیاتی
a company of good standing	شرکتی با اعتبار
point takedown with inside standing leg	زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
signal	اختلاف بین توان سیگنال ارسالی و اختلال روی خط
i signal	پیام ای
g y signal	پیام روشنایی جی ایگرگ
signal	تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signal	سیگنال
signal	سیگنال علامت دادن
signal	نشان
q signal	پیام کیو
r y signal	پیام روشنایی ار ایگرگ
signal	ارسال پیام به کامپیوتر
signal	کوچترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
signal	پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signal	شماره محل بیت ها با محتوای مختلف در دو کلمه داده
signal	تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها
signal	پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal	علامت راهنمای خودرو
signal	اشکار مشخص
signal	رسته مخابرات
signal	مخابره کردن علامت دادن
signal	علایم مخابراتی مخابرات
signal	با علامت ابلاغ کردن
signal	پیام
signal	نشانه
signal	خبردادن
signal	علامت دادن
signal	علامت نشانه
signal	اخطار
signal	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
b y signal b y	پیام روشنایی ب- ایگرگ
signal	علامت
signal	1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal	با اشاره رساندن
signal	نشان راهنما
you must w the signal	ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
signal	مخابره کردن
spurious signal	علایم مخابراتی مزاحم خارجی در یک دستگاه مخابراتی
signal man	دیدبان
signal voltage	ولتاژ سیگنال
signal voltage	ولتاژ دریافتی
signal voltage	ولتاژ ورودی
signal transformation	ترادیسی علائم
signal level	سطح سیگنال
signal light	چراغهای سفید و سرخ اعلام رای وزنه برداری
signal man	متصدی علائم
signal normalization	هنجارسازی علامت
signal of distress	شلیک خطر
signal panel	پرده مخابرات
signal regeneration	باززایی علائم
signal security	تامین مخابراتی
signal security	حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
signal services	خدمات مخابراتی
signal services	قسمتهای مخابراتی
signal strength	شدت صوت
signal tracing	ردگیری پیام
signal level	سطح علامت
signal flag	پرچم مخابراتی
warning signal	علامت خطر
warning signal	علامت اعلام خطر
start signal	علامت شروع
visual signal	علایم بصری
traffic signal	علائم مخصوص عبور وسائط نقلیه
traffic signal	چراغ راهنمایی
video signal	سیگنال ویدئویی
video signal	سیگنال یا علامت ویدئو
video signal	پیام ویدئو
telegraph signal	علامت تلگرافی
reference signal	سیگنال مرجع
visual signal	علامت بصری
signal boxes	توقف گاه متصدی علائم
signal box	توقف گاه متصدی علائم
synchronizing signal	پیام همزمان ساز
sound signal	علائم صدا
signal gantry	علامتزیرپلی
signal ahead	چراغراهنماپیشرویشماست
points signal	نقاطعلامتدار
light signal	علامتنور
traffic signal	نشانه روشن
line signal	سیگنال خط
fog signal	علامت مه
flashlight signal	سیگنال چراغ قوه
flash signal	سیگنال فلاش
flash signal	علامت فلاش
first signal system	دستگاه علامتی اول
error signal	سیگنال خطا
enabling signal	علامت توانا سازی
drift signal	علایم نشان دهنده انحراف مسیر ناو
disconnect signal	علامت انفصال
fog signal	علایم مه
advisory signal	علامت هشدار
intelligence signal	پیام خبری
input signal	سیگنال اولیه
input signal	سیگنال ورودی
acoustic signal	علامت صوتی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com