Dictiornary-Farsi | step mother | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
step mother	نامادری


Other Matches

step by step seam welding	جوشکاری بخیهای قدم به قدم
step by step selector	سلکتور قدم به قدم
step by step reaction	واکنش گام به گام
step by step switch	کلید قدم به قدم
step by step system	سیستم گام به گام
step by step switch	گزینه گام به گام
step by step excitation	تحریک تدریجی
After all, she is your mother.	هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother	ام
mother	مادری کردن
mother	پروردن
mother	مادر
mother	مادر ننه
mother-to-be	زنحامله
mother	والده
mother	سرچشمه اصل
mother	مام
Mother Nature	طبیعت
Mother Nature	طبیعت مهربان
Mother Superior	رئیس بنیاد مذهبی
Mother's Day	روز مادر
surrogate mother	نامادری
Mother Superiors	رئیس بنیاد مذهبی
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
mother in low	مادر شوهر
mother board	برد مدار چاپی اصلی
he was his mother's pride	مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
grand mother	مادر بزرگ
mother tongues	زبان مادری
mother wit	ادراک
mother tongue	زبان مادری
mother country	میهن
mother country	کشور اصلی
mother countries	میهن
mother countries	کشور اصلی
grand mother	جده
foster mother	مادر رضاعی
mother board	بردمادر
mother board	برد اصلی
mother liquor	مادر اب
mother of thyme	سیسنبر
mother ship	ship parent
mother substitute	جانشین مادر
mother surrogate	جانشین مادر
mother wit	هوش
mother wit	شعور
mother-in-law	میله شماره 7 بولینگ
mother-in-law	مادر زن
mother-in-law	مادر شوهر
mother's mark	خال
mother-of-pearl	صدف مروارید
mother of pearl	صدف مروارید
Queen Mother	ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
mother figures	مادر- نماد
mother liquid	مادر اب
mother liquer	باز مادر
mother land	سرزمین مادری
mother board	تخته اصلی
mother complex	عقده مادری
mother craft	مادری
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
mother craft	بچه پروری
mother hubbard	لباس گشاد زنانه
mother figure	مادر- نماد
mother land	وطن
mother land	میهن
mother in low	مادر زن
mother in law	مادر شوهر نامادری
mother in law	مادر زن
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
mother cary's chicken	مرغ طوفان
What wI'll happen if your mother finds out.	اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
Dont neglect writing to your mother .	ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
Mother left me 500 tomans .	مادرم برایم 500 تومان گذاشت
to step it	پای کوبیدن
to step in	داخل شدن
as a first step <adv.>	نخستین [اولا]
step up <idiom>	توضیح گرفتن
step up <idiom>	باعث سریع شدن چیزی
step on it <idiom>	عجله کردن
step down <idiom>	شغل مهم خود را کنار گذاشتن
to step in	واردشدن
out of step	دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند
to step in	توآمدن
step it	رقصیدن
Step on it! <idiom>	تند برو
Step on it! <idiom>	گاز بده
in step	با سرعت پیاده روی
a step towards	قدمی به طرف ...
to step out	برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
step	به دست آوردن
to step in	قدم نهادن در
out of step <idiom>	هم آهنگ وتوازن نداشتن
out of step <idiom>	دریک گام نبودن
to step aside	بیکسو گام نهادن
step down	کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
step in	بازدید مختصر وکوتاهی کردن
step in	مداخله بیجا در کاری کردن
step into	بسهولت بدست اوردن
to keep step	قدم گرفتن
step out	از محلی خارج شدن
step out	قدم تندکردن
step up	عمل کردن
step up	اضافه کردن
step out	تند راه رفتن
step through	عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
to step aside	منحرف شدن
step down	کم شونده
Step by step .	قدم به قدم
step it	دست افشاندن
step it	پای کوبیدن
to step it	رقصیدن
to step it	دست افشاندن
step aside	منحرف شدن
step aside	کنار رفتن
two step	رقص دوگامی
two step	دوگامی
to step out	گامهای بلند برداشتن پابیرون نهادن
to step in	دخالت کردن توامدن
to step in	پامیان گذاردن
step up	برخاستن
step	مرحله رتبه
step	قدم زدن
step	قدم برداشتن
step	رتبه درجه
step	پلکان
step	رکاب
step	رتبه
step	صدای پا
step	قدم
step	پاشنه کفش
i know him by his step	از گام برداری
step	با گام پیمودن پله
step	گام برداشتن
step	مرحله پایه
step	قراردادن دکل درحفره مخصوص شیب تند دامنه
step	قدم رو
i know him by his step	او را میشناسم
step	پله
step-by-step	قدم به قدم
step-by-step	تدریجی
step-by-step	قدم بقدم
step by step	روش قدم به قدم
step	جزء واکنش
step by step	قدم به قدم
step by step	گام بگام
step by step	تدریجی
step by step	قدم بقدم
step-by-step	گام بگام
non step	یک سره
step-by-step	روش قدم به قدم
step	اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
step	واحد مجزا
step	حرکت یک واحد به جلو یا عقب
step	گام
step	سر سطر
step	مرحله
step	کف پله
step chair	صندلیپلهدار
step cut	برشطبقهای
step son	پسرزن یا شوهر
step brother	نابرادری
sill step	پلهآستانه
boarding step	سکویتختهکوبی
to take a step forward	گامی سوی جلو برداشتن
to take a step forward	یک قدم پیش نهادن
tread of a step	کف پله
retractable step	پلهجمعشدنی
break step	غلط پا برداشتن
rock step	پایهصخرهای
ring step	پلههایورودبهزمینبوکس
step groove	شیارپله
step setting	مراحلتنظیم
goose-step	رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
hanging step	پله معلق
goose-step	قدم اهسته
with measured step	با اقدام مناسب [سنجیده]
step backwards	تنزل
step backwards	بازگشت [به حالت کم توسعه]
step backwards	برگشت [به حالت کم توسعه]
to step inside	قدم نهادن در
to step inside	توآمدن
Those who lose must step out.	هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
Hurry up !Step on it ! Come on!	یا الله عجله نکن !
step on one's toes <idiom>	باعث رنجش شدن
step on the gas <idiom>	عجله کردن
Mind the step!	حواست به پله باشد!
to step inside	داخل شدن
to step inside	واردشدن
skip step	چرخ فلک
step function	تابع پلکانی
half step	نیم گام
he isout of step	پایش غلط است
herringbone step	صعود جناقی