English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
stop mechanism مکانیزم توقف
Search result with all words
firing stop mechanism مکانیسم ضامن اتش
firing stop mechanism وسیله منع اتش ضامن خودکار
Other Matches
mechanism عوامل مکانیکی مکانیزم
mechanism ساز و کار
mechanism ساز و کار مکانیزم
mechanism طرز کار
mechanism ساز و کار سازواره
mechanism طرز عمل
mechanism دستگاه
mechanism ماشین
mechanism طرزکار
mechanism ساختمان
mechanism اجزاء متشکله چیزی
mechanism مکانیسم
mechanism اجزاء مکانیکی
mechanism قطعه ماشینی
breech mechanism دستگاه کولاس
breech mechanism مکانیسم کولاس
cam mechanism مکانیزم بادامک
escape mechanism تجاهل
cintrol mechanism مکانیسم کنترل
collapse mechanism مکانیزم خرابی
escape mechanism طفره وتعلل
collapse mechanism فروریختگی
counter mechanism طرزکارشمارشگر
defense mechanism مکانیسم دفاعی
dissociative mechanism مکانیسم تفکیکی
drive mechanism جعبه دنده
drive mechanism مکانیزم رانش
driving mechanism مکانیزم رانش
elevating mechanism دستگاه حرکت ارتفاع
elevating mechanism دستگاه حرکت در ارتفاع
winding mechanism مکانیسمسیمپیچ
recoil mechanism مکانیسم عقب نشینی
releasing mechanism مکانیسم راه اندازی
servo mechanism سروو- مکانیزم
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
soil mechanism مکانیک خاک
steering mechanism مکانیزم فرمان
mechanism of the organ نظام تشکیلات
octave mechanism ساختماناکتاو
mechanism of the organ مکانیزم ارگان
escapement mechanism مکانیزم چاپکاغذ
synchronizing mechanism ساز و کار هماهنگ
synchronizing mechanism ساز وکار همزمانی
recoil mechanism دستگاه عقب نشینی
prediction mechanism دستگاه مدبر یا محاسب سبقت هدف
escape mechanism وسیله فرار
feed mechanism مکانیزم تغذیه
feedback mechanism مکانیسم بازخوری
firing mechanism مکانیسم اتش
firing mechanism قفل اتش
firing mechanism چاشنی مین مکانیسم تیراندازی
safety mechanism ساز و کار ایمنی
locking mechanism مسدودکنندگی
market mechanism طرز کار بازار
market mechanism مکانیسم بازار
prediction mechanism دستگاه محاسب تیر
traversing mechanism دستگاه حرکت در سمت دستگاه سمت
adjustment mechanism مکانیسم سازگاری
defence mechanism مکانیزم دفاعی
defence mechanism ساز و کاردفاعی
access mechanism دستگاه مکانیکی در واحدذخیره دیسک که نوکهای مخصوص خواندن و نوشتن را روی شیارهای صحیح دیسک قرار میدهد مکانیزم دستیابی
counter mechanism مکانیسم شمارشگر
associative mechanism مکانیسم تجمعی
automatic mechanism مکانیزم خودکار
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
blade rotation mechanism چرخشدورانیتیغه
blade tilting mechanism عملکردتیغهواژگون
electron transfer mechanism مکانیسم انتقال الکترون
bolt assist mechanism محلالصاقگلوله
innate releasing mechanism مکانیسم راه اندازی فطری
crossing barrier mechanism قالبفلزی
sour grapes mechanism مکانیسم ناچیز انگاری
worm gear mechanism مکانیزم چرخ دنده حلزونی
blade lifting mechanism بلندکنندهتیغه
tractor feed mechanism مکانیسم تغذیه تراکتوری
brake expander mechanism مکانیزم انبساط ترمز
change gear mechanism مکانیزم چرخ دندانه تبدیل
ratchet and pawl mechanism مکانیزم چرخ ضامن دار و گیر
weight-driven clock mechanism مکانیزم ساعتپانولدار
moving coil measuring mechanism مکانیزم سنجش قاب گردان
bail arm opening mechanism ماشینبازکنندهبازویمتحرک
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stop ایستگاه نقطه
stop ورجستن
stop توقف منزلگاه بین راه
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
stop مانع
stop متوقف کننده
stop گیره
until stop [up to the stop] تا جای توقف
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
stop برخورد
to stop [doing something] نگاه داشتن
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop ایستادن توقف کردن
non-stop پیوسته
non-stop پایسته
non-stop بیوقفه
non-stop مدام
non-stop یک ریز
non-stop بیتوقف
non-stop یکسره
stop از کار افتادن مانع شدن
stop نگاه داشتن
stop by <idiom> ملاقات کردن
to stop [doing something] دست کشیدن
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop منع
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop خواباندن بند اوردن
stop تعطیل کردن
stop سدکردن
stop ایستاندن
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
stop توقف
stop مکث
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
stop جلوگیری منع
stop توقف انجام کار
stop انجام ندادن عملی
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
stop over توقف کوتاه مدت
stop متوقف کردن ایستگاه
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop ایست
stop ایستادن
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
stop قطع کردن
stop استوپ داور بوکس
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
stop ناک دان
heel stop ترمزگیر
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
end stop بستتحتانی
depth stop توقفعمیق
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
Stop pushing! هل ندهید!
Stop pushing! عاجز نکنید !
Stop nagging! نق نزن!
stop rod میلهایستایی
ski stop ترمزاسکی
stop at intersection توقفدرتقاطع
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
stop button دکمهایست
stop key کلیداستپ
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
label-stop زانویی آبچکان
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
stop gap وسیله یا چاره موقتی
sear stop ضامن چکاننده
sear stop مانع چخماق
sear stop مانع پایه اتش
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
safety stop ترمز خطر
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
program stop توقف برنامه
limit stop حد ایست
leave stop بازداشت
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop bit ذرهء ایست نما
stop element عنصر ایست
stop dog علامت وقف
stop code کد توقف
stop cock شیر
stop cock شیرسماوری
stop cock شیر بستن جریان اب
bar stop توقف میله
stop bit بیت ایست نما
stop bit بیت توقف
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
stop instruction دستورالعمل توقف
door stop زبانه در
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
bar stop ضربه میله
band stop صافی میان نگذر
stop volley جاخالی
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com