Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
Other Matches
shot
جوانه زده
shot
اصابت کرده
shot
عکس
shot
منظره فیلمبرداری شده
shot
فرصت ضربت توپ بازی
shot
یک گیلاس مشروب
shot
جرعه
shot
تزریق
shot
رسایی پرتابه
shot
ساچمه
shot
تیر
shot
تیراندازی شده تیرخورده
shot
اسم مفعول shoot
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
shot
شوت
shot
گلوله تیراندازی شده
shot
تیرپرتاب شده
shot
امپول
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
تیرزدن
one shot
یک بارهای
like a shot
بی تامل
shot
برد
shot
رهاشده
shot
ضربه
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
to be shot
ازکارافتادن
to be shot
خراب بودن
Take my shot
بند کفشم باز شده
shot
گلوله
within shot
در تیررس
like a shot
بیدرنگ
rifle shot
تیررس تفنگ
shot effect
اثر ساچمهای
out of ear shot
بیرون از صدا رس
one shot multivibrator
نوسانساز یکبارهای
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
one shot lubrication
روغنکاری گروهی
open shot
سیستم باز
open shot
با کارکرد ازاد
ond shot
یکمرتبه
shot blasting
براده اهن
ond shot
بیک حمله دریک حمله
one aircraft was shot down
یک هواپیما
push shot
ضربه فشاری
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
set shot
شوت درجا
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
shot clock
ساعت مسابقه
shot blast
ساچمه پاشیدن
passing shot
ضربه دور از دسترس
shot peen
ساچمه پاشیدن
she was shot for a spy
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
he was shot for a spy
او به جرم جاسوسی تیرباران شد
gun shot
گلوله توپ
gun shot
در تیررس
gun shot
تیررس
grape shot
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
forcing shot
ضربهای که حریف را واداربه دفاع میکند
flying shot
تیر سر پرواز
flip shot
ضربه با استفاده از مچ
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hook shot
شوت هوک
indian shot
خیز ران هندی
ond shot
یکجا
follow shot
ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
net shot
ضربه لب تور
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
long shot
کسیکه درمسابقات
line shot
گلوله در خط
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
kill shot
ضربه محکم
jaw shot
ضربه به گوی در گوشه میزبیلیارد
flight shot
تیرپرتاب
solid shot
ساچمهخالص
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
with in ear shot
در حدود صدا رس
wild shot
تیر بی هدف
wild shot
تیر پراکنده
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
trial shot
تیر قلق گیری
trial shot
تیر ازمایشی
trial shot
گلوله ازمایشی
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
to fire a shot
تیرخالی کردن
wood shot
ضربه با قسمت چوبی راکت
bar shot
ساچمهیمیلهای
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
A shot in the dark
تیری درتاریکی
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
hollow shot
گودالساچمه
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
to fire a shot
شلیک کردن
single shot
گلوله منفرد
single shot
یکبارهای
sighting shot
تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
shot string
ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
shot silk
ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
shot maker
فشنگ ساز
shot line
نخ پران
shot line
نخ تفنگ
shot gun
تفنگ شکاری
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
single shot
تک گلولهای تک تیر
single shot
اسلحه تک تیر
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
stuff shot
شوت ابشاری
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
snap shot
عکس فوری گرفتن
snap shot
فوری
snap shot
بعجله انجام شده
snap shot
عکس فوری
smell shot
ساچمه
small shot
ساچمه
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
shot noise
اثر ساچمهای
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
case shot
جای فشنگ
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
dead shot
تیر اشتباه
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
big shot
ادم کله گنده
acrack shot
تیراندازماهر
case shot
چار پاره
combination shot
ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
big shot
شخص مهم
dead shot
تیر خطا
dab shot
ضربه ناگهانی از نزدیک تور
crosscourt shot
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
charity shot
پرتاب ازاد
cheap shot
خشونت عمدی
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
chip shot
ضربه کوتاه
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
crashing shot
شوت محکم
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
draw shot
ضربه با پیچش به عقب
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
eye shot
تیررس
dunk shot
گل ابشاری
call one's shot
مشخص کردن هدف
eye shot
زدن بخال
eye shot
تیرداخل خال سیاه
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
course line shot
مشاهده در خط
shot put
پرتاب وزنه
explosion shot
ضربه چوب به ماسه
cannon shot
گلوله توپ
case shot
چارپاره
drop shot
ضربه دراپ
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot
جاخالی
dismantling shot
تیر تخریب کننده
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
drop shot
ضربه اهسته روی تور والیبال
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
stop
ایستادن
stop
قطع کردن
stop
متوقف کردن ایستگاه
non-stop
پیوسته
stop
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
انجام ندادن عملی
stop
توقف انجام کار
stop
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
جلوگیری منع
stop
مکث
non-stop
پایسته
non-stop
بیوقفه
stop
توقف
non-stop
مدام
non-stop
یک ریز
non-stop
بیتوقف
non-stop
یکسره
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
t stop
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
stop-go
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop
ایستاندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com