English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (5 milliseconds)
English Persian
stream centerline اسه ابراهه
Other Matches
centerline خط زیر تور پینگ پنگ
centerline خط مرکزی
centerline خط سراسری ناو
centerline حد وسط
stream مسیل
stream جریان طولانی داده سری
against the stream <adv.> مخالف جریان
against the stream بر ضد جریان اب
on stream درحال فعالیت
up stream بالارود در قسمت بالای نهر
on stream در حال عمل درعمل
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream جریان اب
stream سیلان
stream جریان
stream نهر
stream رود جوی
stream جماعت
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
to go with the stream همرنگ جماعت شدن
stream روانه
stream جریان اب ابیاری جویبار
stream جوب
stream رودخانه ابراهه
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
stream line خط هدایت جریان
stream of consciousness جریان فکر
stream lines خطوط جریان
stream day روز کاریاگردش ماشین
stream of consciousness تسلسل روانی
stream corridor دالان رود
stream bed بستر ابراهه
stream anchor anchor kedge
stream anchor لنگر ضد جریان اب
stream of consciousness سیلان ذهن
stream of income جریان درامد
to strive against the stream <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
subterranean stream طوفانزیرزمینی
transport stream ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
traffic stream جریان رفت و امد
traffic stream جریان امد و شد
to rush a stream از نهری تند گذشتن
tidal stream current tidal
stream turbine توربین بخار
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
stream routing روند روانه
stream routing روند رود
sluggish stream رودخانه با جریان کند
tributary stream ریزابه
head stream سرچشمه رودخانه
free stream جریان ازاد
ephemeral stream رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
ephemeral stream رود فصلی
data stream مسیل یا نهر داده
data stream سیر داده
blood stream جریان خون
bit stream گروه بیتی
bit stream نهربیتی
bit stream مسیل بیتی
bit stream بیتهای متوالی
bit stream رشته ذره یی
Gulf Stream جریان اب گرم گلف استریم
in stream procedure رویه با مسیل
stream of money جریان پول
output stream مسیل خروجی
job stream مسیل برنامه ها
job stream ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
output stream نهر خروجی
side stream ریزابه
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
jet stream تند باد
input stream مسیل ورودی
input stream جریان سیر ورودی
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
input job stream مسیل برنامه ورودی
job output stream مسیل خروجی برنامه
job input stream مسیل ورودی برنامه
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com