English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (6 milliseconds)
English Persian
stream corridor دالان رود
Other Matches
corridor راهرو
corridor دالان
corridor دهلیز
corridor راه سرپوشیده
corridor دالان هوایی
corridor سرسرا
corridor غلام گردش راهرو
climb corridor دالان صعود هواپیما
telescopic corridor راهرویتسکوپی
climb corridor دالان بالا کشیدن
air corridor دالان هوایی
substitute corridor راهرویتعویضبازیگر
terrain corridor دالان زمینی
terrain corridor دالان تاکتیکی زمین
aircraft climb corridor دالان صعود هواپیما
path [corridor] for emergency vehicles راه [باز شده در جاده] برای وسایل اورژانس
up stream بالارود در قسمت بالای نهر
against the stream بر ضد جریان اب
on stream درحال فعالیت
on stream در حال عمل درعمل
stream مسیل
to go with the stream همرنگ جماعت شدن
against the stream <adv.> مخالف جریان
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream نوعی روش تیرانداز خودکار واجرای رگبار در تیراندازیها رگبار مخلوط
stream روانه
stream رود جوی
stream نهر
stream جریان اب ابیاری جویبار
stream جماعت
stream جوب
stream رودخانه ابراهه
stream سیلان
stream جریان طولانی داده سری
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream جریان اب
stream جریان
stream routing روند رود
stream of income جریان درامد
stream of consciousness سیلان ذهن
stream day روز کاریاگردش ماشین
stream of consciousness تسلسل روانی
stream of consciousness جریان فکر
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
stream line خط هدایت جریان
stream lines خطوط جریان
stream takeoff حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
to strive against the stream <idiom> بر خلاف جریان آب شنا کردن [اصطلاح مجازی]
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
subterranean stream طوفانزیرزمینی
stream routing روند روانه
transport stream ستون سیال خودروهای حمل و نقل خط سیال خودروهای حمل و نقل
traffic stream جریان رفت و امد
traffic stream جریان امد و شد
to rush a stream از نهری تند گذشتن
tidal stream current tidal
stream turbine توربین بخار
stream centerline اسه ابراهه
stream bed بستر ابراهه
stream anchor anchor kedge
in stream procedure رویه با مسیل
head stream سرچشمه رودخانه
free stream جریان ازاد
ephemeral stream رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
ephemeral stream رود فصلی
data stream مسیل یا نهر داده
data stream سیر داده
blood stream جریان خون
bit stream گروه بیتی
bit stream نهربیتی
bit stream مسیل بیتی
bit stream بیتهای متوالی
bit stream رشته ذره یی
Gulf Stream جریان اب گرم گلف استریم
input stream جریان سیر ورودی
input stream مسیل ورودی
sluggish stream رودخانه با جریان کند
tributary stream ریزابه
side stream ریزابه
output stream نهر خروجی
output stream مسیل خروجی
stream of money جریان پول
job stream مسیل برنامه ها
jet stream تند باد
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
stream anchor لنگر ضد جریان اب
job stream ورودی برای سیستم عامل مسیل عملیات
to be exposed to a constant stream of something در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
job input stream مسیل ورودی برنامه
input job stream مسیل برنامه ورودی
job output stream مسیل خروجی برنامه
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com