English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (9 milliseconds)
English Persian
subscript bound کران زیرنویس
Other Matches
subscript چیزی که در پایین نامه نوشته شود
subscript زیر نویس امضاء
subscript زیرنویس
subscript زیروند
subscript حرف کوچک که زیر خط بقیه حروف چاپ میشود.
subscript زیرنگاشت
subscript variable متغیر زیرنویس دار
bound to go موفف به رفتن
bound over ملتزم
bound up جزء لایتجزی
bound up مقید
bound up مجبور
i/o bound محدود به ورودی خروجی
to come at a bound <idiom> خیز برداشتن
out bound رهسپار دریا
out bound عازم بیرون رفتن از بندر
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
to be bound over التزام دادن
to be bound over ملتزم شدن
being bound over التزام
bound موجود
bound مرز محدود
bound سرحد
bound خیز
bound جست وخیز
bound محدودکردن
bound تعیین کردن
bound هم مرز بودن مجاوربودن
bound مشرف بودن
bound جهیدن
bound عازم رفتن مهیا
bound موفف کران
bound مقید
bound : اماده رفتن
bound موفف
bound ملتزم شده
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound خیز به خیز رفتن
bound ملزم
bound انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
bound :حد
snow bound دچار برف
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
spell bound افسون شده
rock bound دیریاب
rock bound دشوار
earth-bound خاکی
rock bound محاط بصخره
rock bound سنگ بست
earth-bound در خاک
rock bound خاره بست
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
process bound برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
spell bound طلسم کرده طلسم شده
spell bound فریفته
stimulus bound محرک- وابسته
earth-bound زمینی
wind bound دچار باد مخالف
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
earth-bound دنیوی
it is bound to nappen مقدراست اتفاق بیافتد
bound book کتابپربرگ
tape bound با تنگنای نواری
earth-bound عازم کرهی زمین
duty-bound حینانجام وفیفه
homeward-bound درراهخانه
upper bound کران بالا
pot-bound گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
storm bound گرفتاریادچارطوفان
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
bound barrel لوله تاب خورده
ice bound احاطه شده از یخ
iam bound to do that من موفف به انجام ان کارهستم
hide bound کوتاه فکر
hide bound خشکیده متعصب
hide bound پوست بتن چسبیده
half bound درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
compute bound کران محاسباتی
compute bound باتنگنای محاسباتی
compute bound محدودیت محاسباتی
compute bound با تنگنای محاسباتی
bound in boards با مقوا جلد شده
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
bound electron الکترون بسته
bound charge بار بسته
bound barrel لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
ice bound یخ بسته
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
ocean bound عازم دریا یااقیانوس
out of bound play به جریان انداختن بازی
muscle bound سفت
muscle bound دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
lower bound کران پایین
iron bound سفت
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound کران خروجی
iron bound سخت
iron bound ناهموار
iron bound دورتا دورخاره دار
iron bound با اهن بسته
outward bound بیرون رو
input bound کران ورودی
ocean bound رهشپار دریا
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
hom ward bound اماده رفتن به کشور میهن
cement bound macadam ماکادام ملاتی
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
internal bound block قرقره مغز فلز
dry bound macadam ماکادام خشک لرزشی
culture bound tests ازمونهای فرهنگ- بسته
cement bound macadam ماکادام سیمانی
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable. بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
greatest lower bound [glb, GLB] بزرگترین کران بالا [ریاضی]
math. least upper bound [lub, LUB] سوپریمم [ریاضی]
least upper bound [lub, LUB] کوچک ترین کران بالا [ریاضی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com