English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English Persian
super quick فوق انی
super quick ماسوره فوق انی
Other Matches
super- پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
super : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
super خوب
super عالی
super- در معنای خیلی خوب یا قدرتمند
super :اعلی
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
super بسیار خوب بزرگ اندازه
super power ابر قدرت
super power ابر نیرو
super numerary نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
super heavyweight 001+ کیلوگرم
super cluster ابر خوشه
super cation ابر کاتیون
super alloy الیاژهای پیشرفته
super abundance فراوانی
super abundance وفور نعمت
super abound بوفور یافت شدن بیش از حد بودن
super abound وافر بودن
super abundance وفور
super conductor ابر رسانا
super conductivity ابررسانایی
Super Bowl مسابقاتفوتبالژانویهدرآمریکا
super-egos ابرمن
super-egos فراخود
super-ego ابرمن
super-ego فراخود
super vga سوپر وی جی ای
super structure روسازی
super set مجموعه تمرینها برای عضلههای خاص
super sabre نوعی هواپیمای تک موتوره جت سوپرسونیک تاکتیکی
super visum corporis گزارش معاینه جسد
super jumpo tanker نفتکش غول اسا
super high frequencies بسامدهای فوق بسیار
super conductiong material ابر رسانا
super large scale integration قط عه
super imposed working load بار مربوط به بهره برداری از بنا
super high speed tool steel فولاد ابزار بر فوق تند بر
to the quick زیادازته
quick تند و سریع
quick en جان دادن
quick en روح بخشیدن
quick en زنده کردن نیروبخشیدن به
quick en تندشدن
quick سریع یا بدون اتلاف زمان
quick out نوعی پاس که گیرنده به جلومی دود و برای دریافت پاس به کنار تغییر مسیر میدهد
to the quick بی نهایت سراسر
to the quick کاملا
quick فرز
quick زنده
quick جلد سریع
quick چست
to the quick ازته
quick en تندکردن
quick چابک
quick تند
quick time قدم تندرو
quick wit تیزهوشی هوش تیز
quick gravel دزدریگ
quick access با دست یابی تند
quick time قدم تند مارش تند با سرعت 021
quick wit هوش زیاد
she is quick with child جنبش بچه رادرشکم حس میکند
quick time سر قدم بلند
quick tempered تند مزاج
quick temper تیزمزاجی
quick witted تیز هوش
quick silver سیماب
quick silver جیوه
quick silver طبع سیمابی جیوه زدن به
quick stage ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
quick step گام تند
quick step قدم تند
quick temper تندی
quick temper تندخویی
quick sighted تیزبین
quick gravel ریگ روان
double-quick قدم تند
double quick باقدم تند رفتن
double quick قدم تند
the quick and the dead زندگان ومردگان
quick sighted زیرک
quick action عمل ضربتی انی
quick fix راهحلسریعونهدائم
quick eye چشم تیز [تیزبین]
double-quick باقدم تند رفتن
i ran as quick as i could هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
in quick succession تندپشت سرهم
of quick wist زودفهم
of quick wist زیرک
of a quick temper تیزمزاج
of a quick temper تند
quick ground زمین سست
kiss me quick یکجورکلاه که درعقب سرقرارمیگیرد
kiss me quick طره
kiss me quick زلف
quick assets موجودی نقدشو
quick fading زودگذر
quick fading بی دوام
quick fire تیر سریع
quick fire تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
quick fire نواخت تند
quick firer تفنگی که پیاپی میتواندتیراندازی کند
quick eyed تیزچشم
quick format دستوری
quick format که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد
quick freeze بسرعت سرد کردن
quick fuse ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
quick ening احیاکننده
quick ening زنده کننده
quick ening مهیج
quick basic کوئیک بیسیک
quick change بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
quick clay بتن زنده
quick count کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
quick coupler بست سریع در لولههای ابرسانی
quick disconnect نوعی رابط الکتریکی که دونیمه منطبق شونده اش بطورسریع باز و بسته میشود
quick asset دارائی نقدی
quick ear گوش تیز
quick eared تیزگوش
quick eared تیزشنو
quick ening نیروبخش
quick growth رشدسریع
quick growth تندرویی
quick march مارش تند
quick march قدم رو
quick match فتیله توپ یا ترقه
quick opener بازی تهاجمی که مدافع تیم توپ را از مهاجم میگیرد وبه سمت شکاف خط رقیب می دود
quick recovery رونق سریع
quick recovery بهبود سریع
quick sand ماسه روان
quick scented دارای شامه تیزیاتند
quick set گرفتن فوری بتن
quick sight تیزبینی
quick sight بینایی تیز
quick march گام برداری تند
quick lime اهک زنده
quick kick کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
quick action عمل انی ماسوره
quick in action چابک
quick in action جلد
quick march راهپیمایی تند
quick in action فرز
He was too quick for her and jinked away every time. او [مرد] برای او [زن] خیلی چابک بود و هربار با تغییر جهت از دست او [زن] در می رفت.
quick break switch کلید قطع سریع
quick break fuse فیوز قطع سریع
quick flashing light چشمک زن تند
a quick word of advice یک راهنمایی کوچک
quick change gearbox جعبه دنده نورتون
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
quick setting cement سیمان تند گیر
quick release system جداکنندهدستگاه
quick setting cement سیمان زودگیر
quick access memory حافظه دستیابی سریع
quick make and break switch کلید قطع ووصل سریع
quick make and break switch کلید لحظهای
interrupted quick flashing light چشمک زن تند مقطع
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com