English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
supplementary charge خرج تکمیلی
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
Other Matches
supplementary مکمل
supplementary اضافی مکمل
supplementary کمکی
supplementary اضافی
supplementary موضع تکمیلی اضافی
supplementary هم اورده
supplementary تکمیلی پس اورده
supplementary تکمیلی
supplementary متمم
supplementary maintenance نگهداشت تکمیلی
supplementary income درامد تکمیلی
supplementary costs هزینههای اضافی
supplementary position موضع تکمیلی
supplementary costs هزینههای مکمل
supplementary position موضع یدکی
supplementary benefit مبلغیکهدولتبهافرادبیدرآمدیاکمدرآمدمیپردازد
supplementary punishment مجازات تکمیلی
charge تصدی
like charge شارژ همنام
like charge قطبهای همنام
in charge متصدی
charge دستگاه با ماده منفجره
be charge with متهم شدن به
take over in charge تحت اختیار دراوردن
take over in charge تصدی
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> مسئول بودن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> پاسخگو
in charge <adj.> مسئول
on charge of به اتهام
charge خرج
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge پرکردن
charge خطای حمله
charge حمله به حریف
charge اتهام
charge عهده دارکردن
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge بار کردن
charge بار
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge پر کردن
charge بار الکتریکی
charge موردحمایت
charge مطالبه بها
charge متهم ساختن
charge زیربار کشیدن
charge گماشتن
charge بار مسئولیت
charge خرج منفجره
charge متهم کردن
charge شارژ کردن شارژ
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge حمله اتهام
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge عهده داری
charge محفظهای
charge بدهکار کردن
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge هزینه
charge وزن
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
soaking charge بار سولفات زدای
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
officer in charge افسر مسئول
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
officer in charge افسر مسئول اجرا
surface charge بار سطحی
statement of charge اعلام اتهامات
static charge برق ساکن
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
residual charge بار الکتریکی مانده
nuclear charge بار هسته
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge خرج چسبنده
normal charge خرج معمولی توپ
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
nucleon charge بار نوکلئون
spinning charge بار چرخان
space charge ناحیه بار فضا
propelling charge خرج
propelling charge خرج پرتاب
propellant charge خرج پرتاب
powder charge خرج پرتاب گلوله
powder charge خرج باروت
positive charge بار مثبت
pole charge خرج میلهای
point charge بار نقطهای
plaster charge خرج انفجاری افشان
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
negative charge بار منفی
space charge بار پیرامونی
pole charge خرج دستکی
snow charge بار برف
shaped charge خرج مقعر
shaped charge خرج گود
partial charge بار جزیی
section charge خرج جزء جزء
section charge خرج چند قسمتی
satchel charge خرج کیسهای
satchel charge خرج خورجینی
plaster charge خرج شراپنل
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
export charge حقوق صادرات
export charge هزینه صادرات
export charge تعرفه صادرات
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery باتری را بار کردن
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
zero charge potential پتانسیل بار صفر
volume charge بار حجمی
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
total charge بارگذاری کامل
toll charge باج
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
charge indicator اندازهشارژ
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
community charge گونهایمالیات
charge nurse سر پرستار
charge hand کارگر معمولی
tapering charge پر کردن شیبدار
diamond charge خرج چهارگوش
cratering charge خرج تخریب
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge تهمت متقابله
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge بار بسته
conservation of charge بقای بار الکتریکی
bring a charge against someone به کسی تهمت زدن
bursting charge خرج تلاش
collection charge هزینه وصول مطالبات
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
deep charge خرج گود
diamond charge خرج مربع شکل
detonation charge خرج تلاش
detonation charge خرج انفجار
detonating charge چاشنی
detonating charge خرج منفجر کننده
condenser charge بار خازن
bank charge هزینههای بانکی
density of charge چگالی بار برقی
deep charge خرج عمیق دریایی
collection charge هزینه وصول
coke per charge ذغال کک شارژ
charge with a fault تخط ئه کردن
charge daffaires شارژدافر
charge account حساب بدهی مشتری
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
charge d'affaires نایب وزیر مختار
charge d'affaires نایب سفارت
charge d'affaires کاردار
charge balance موازنه بار
charge density چگالی بار
bursting charge خرج منفجرکننده
charge pits چالههای خرج
charge of the electron بار الکترون
charge neutrality خنثایی بار
bursting charge بار انفجاری
carrying charge هزینه حمل و نقل
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge a kiln چیدن کوره
charge a sum to مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge cavity فرفیت بار
multisection charge خرج چندقسمتی
charge sheet ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets ورقه حاوی مشخصات متهم
hard charge بشدت و حداکثر سرعت راندن
handing charge هزینه باربری
give in charge تحویل پلیس دادن
give in charge سپردن
tas de charge پاطاق
furnace charge شارژ کوره
full charge خرج کامل توپ
depth charge بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
ignition charge خرج احتراق
multisection charge خرج چند کیسهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com