Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
sweep back
بک ازاد
Search result with all words
rear waistlock and back sweep
درو از بغل
Other Matches
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
to sweep up
باجاروب جمع کردن
sweep
درو کردن منطقه بااتش درو در عرض
sweep
تجسس هوایی سریع منطقه دشمن
sweep
بردن توپ از کنار خط به کمک سدکنندگان راه باز کن
sweep
تاب
sweep
پیچ و خم
to sweep away
ازبین بردن
to sweep down on
حمله کردن بر
sweep
جارو کردن
sweep
روبش
to sweep away
ازمیان برداشتن
sweep
روفتن
sweep
روبیدن
sweep
رفت وبرگشت
sweep
جاروب کردن زدودن
sweep
وسعت میدان دید جارو
to sweep down on
تاخت کردن
sweep
بسرعت گذشتن از
sweep
از این سو بان سوحرکت دادن
sweep under the rug
<idiom>
پنهان کردن
solenoid sweep
پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
mechanical sweep
مین جمع کنی باوسایل مکانیکی
net sweep
مین روبی با استفاده از تور مین جمع کنی با تور
mechanical sweep
مین جمع کردن به طریقه خودکار
precision sweep
روبش دقیق
wire sweep
مین جمع کنی با استفاده ازکابل برق مین جمع کنی باکابل
variable sweep
ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
sweep hand
عقربه ثانیه شمار
to sweep past
تندگذاشتن
to sweep past
اسان رفتن
influence sweep
پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
chimney sweep
دودکش پاک کن
chimney sweep
کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
chain sweep
مین جمع کردن با استفاده اززنجیر مین جمع کنی بازنجیر
bottom sweep
مین جمع کنی از کف دریا
bottom sweep
مین روبی از کف دریا
deflection sweep
درو عرضی
deflection sweep
اتش درو در عرض
electrode sweep
جمع اوری مین با استفاده ازکابل الکتریکی یا مغناطیسی
asymmetrical sweep
باد انحرافی لغزش هواپیما از مسیر
armor sweep
عملیات پاکسازی زرهی
armed sweep
مین روبی با استفاده از ناوچههای توپدار
armed sweep
مین روبی مسلحانه
clean sweep
بردنهمهجوایزدریکمسابقه
fighter sweep
تک هجومی جنگنده ها
foot sweep
پرتاب مهاجم از طرف مدافع با گرفتن یقه و استفاده از پا
foot sweep
فن اوسوتو گاری
frequency sweep
انحراف یا شیفت فرکانس
grid sweep
تغییر یا نوسان ولتاژ شبکه
To sweep the board .
کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
to sweep the seas
همه جای دریاراعبورکردن دریاهارا ازوجود دشمن پاک کردن
asymmetrical sweep
لغزش انحرافی
sweep fighter
هواپیمای اسکورت
sweep generator
مولد روبنده
to give a sweep to
جاروب کردن
sweep jamming
امواج سیار پارازیت رادیویی
synchronized sweep
روبش همزمان
sweep stakes
شرط بندی اسب دوانی
sweep oscillator
اوسیلاتور روبنده
sweep stake
شرط بندی اسب دوانی
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
sweep circuit
مدار رلاکساسیون
sweep amplifier
فزون ساز روبنده
side sweep and over under
فن تندر
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
short side sweep
فت پا
sweep potential detector
اشکارساز جاروکننده پتانسیلی
rear waistlock and side sweep
درو با مایه سالتو و بارانداز
back to back housing
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
اعتبار اتکایی
back of
پشت سر
back off
عقب زدن
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get off one's back
<idiom>
به حال خودرها کردن
get back
<idiom>
برگشتن
back nine
نیمه دوم پیست 81 قسمت
to get back to somebody
کسی را باخبر کردن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
to get back to somebody
به کسی خبر دادن
behind his back
پشت سراو
from way back
<idiom>
مدت خیلی درازی
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
back off
عقب رفتن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to back up
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
دوباره مد شدن
back
تیر اصلی پشت بند
back out
دوری کردن از الغاء کردن
back out
کهنه و فرسوده شدن
back out
دوری کردن از موج
at the back
در پشت
take back
<idiom>
ناگهانی بدست آوردن
back off
عقب بردن
back off
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
پشت را تراشیدن
back off
ازاد بریدن قطع کردن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
پافشاری درخواستن چیزی
(a) while back
<idiom>
هفتها یا ماهای گذشته
back of
در پشت
back out
نکول کردن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
to keep back
جلوگیری کردن از
to back out of
جرزدن
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
to keep back
مانع شدن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
up and back
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
with one's back to the w
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
right back
بک راست
out back
مایع روان شده
to back out of
دبه کردن
to back up
یاری یاکمک کردن
to come back
برگشتن
to keep back
بازداشتن
to look back
سرد شدن
to go back
برگشتن
to get one's own back
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
انتقام خودراگرفتن
to get back
دوباره بدست اوردن
to get back
بازیافتن
to come back
پس امدن
out back
چسب مایع
on the way back
در برگشتن
on ones back
بستری
To be taken a back.
جاخوردن ( یکه خوردن )
keep back
دفع کردن
Welcome back.
رسیدن بخیر
To back down .
کوتاه آمدن
come back
بازگشت بازیگر
come back
برگشتن
come back
بازگشتن
Back and forth.
پس وپیش ( جلو وعقب )
I'll take back what i said.
حرفم را پس می گیرم
get back
دوباره بدست اوردن
look back
سر خوردن
look back
سرد شدن
keep back
نزدیک نشوید
keep back
جلونیایید
keep back
مانع شدن
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
go back
برگشتن
back out
<idiom>
زیر قول زدن
back-up
معکوس ریختن
back
پشت سر
back
بدهی پس افتاده
back
پشتی کردن پشت انداختن
back down
از ادعایی صرفنظر کردن
back
بعقب رفتن بعقب بردن
back
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
سوارشدن
back
پشت چیزی نوشتن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
فهرنویسی کردن
back
جبران ازعقب
back
پاداش
back
درعقب برگشت
back-up
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
پشتیبانی یا کمک
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
عقب
back
پشت
back
پس
back
عقبی گذشته
back
پشتی
back
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
به عقب
back
پشتیبان
back
مدافع
at the back of
به پشتی
back
که یک باتری پشتیبان دارد
at the back of
در عقب
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
کمک کردن
back
جهت مخالف جلو
to back out
[of]
الغاء کردن
to back
روی چیزی شرط بستن
back
سطح ازاد
back
بک
back
مدافع خط میدان
back
تنظیم بادبان پشت کمان
back
پشت نویسی کردن
back
فهر
back
پشت را تقویت کردن
back
پشت ریختن پشت انداختن
back
سمت عقب
to back out
[of]
دوری کردن
[از]
back-up
پشت قرار دادن
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
جاگیری پشت یار
back up
تقویت کردن تقویتی
back up
پشتیبانی یا کمک
to back somebody up
یاری کردن به کسی
at the back of
پشت
back up
معکوس ریختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com