English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
swelled head خودخواه
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
swelled head <idiom> (خود بزرگ بینی) از واقعیت خود را برتر دیدن
Other Matches
swelled موج مرده
swelled تاول باد کردن
swelled عالی
swelled زیبا
swelled برجسته شیک
swelled برجستگی
swelled باد غرور داشتن تورم
swelled متورم کردن
swelled اماس کردن
swelled باد کردن
swelled بزرگ شدن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
head to head polymer بسپار سر به سر
head first باکله
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشرفت
head-first باکله
head-on نوک به نوک
head way بجلو
keep one's head دست پاچه نشدن
keep one's head خونسردبودن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
Off with his head ! سرش را ببرید !
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head first از سر سراسیمه
head سر
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
head well چاه پیشکار
head well مادر چاه
head way پیشروی
head first سربجلو
off with his head سرش را از تن جدا کنید
per head متوسطمیانگین
over head هزینه سربار
one way head سریکجهته
go head پیش بروید
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
R/W head HEAD WRITE/READ
R/W head وسیله
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head دیوانه شدن
with head on سربه پیش سر به جلو
well head سر چشمه
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head off <idiom> به عقب برگشتن
to head off عازم شدن [گردش]
head to head رقابت شانه به شانه
go to one's head <idiom> مغرور شدن
head for به سمت معینی در حرکت بودن
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
from head to f. ازسرتاپا
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
head-on روبرو
head فهم
head عناصر اولیه ستون
head پیش رو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head سرپل توالت ناو
head عازم شدن سرپل گرفتن
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head انتها دماغه
head ابتداء
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
head نوک پیکان
head نوک
head سرفشنگ
head سردرخت
head خط سر
head فرق سرصفحه
head سرستون
head منتها درجه موی سر
head دهانه
head اصلی
head عمده
head مهم
head موضوع
head سالار عنوان
head : سرگذاشتن به
head رئیس
head دارای سرکردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دربالا واقع شدن
head on از سر
head-on شاخ بشاخ
head on نوک به نوک
head on روبرو
head بخش بالایی وسیله
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head on از طرف سر
head دماغه
head ارتفاع فشاری
head راس عدد
head راس
head عنوان مبحث
head رهبری کردن مقاومت کردن
head دهنه ابزار
head on شاخ بشاخ
head کله
head افت
head-on از سر
head-on از طرف سر
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
sculptured head پیکره سر ادمی
round head برگردان
round head سر گرد
rivet head کله پرچ
running head خط عنوان هرصفحه در متن
scald head کچلی
record head نوک ضبط
pudding head بلید
raise its head پدید امدن
raw head نوک خواندن
raw head نوک خواننده
read head نوک خواندن
read head نوک خواننده
puzzle head که دارای افکارمغشوش و خیالات درهم برهم است
read head هد خواندن راس خواندن
sculptured head سردیس
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
the crown of the head فرق سر
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to knock head سجود
to gather head نیروگرفتن
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
recording head نوک ضبط
static head فشار ایستایی
spindle head سر هرزگرد
shock head انبوه گیسو
shock head دارای موی فراوان
to poke one's head دولادولا راه رفتن
spear head گروه جلودار
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
splash head پاشش گیر
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
heels over head معلق
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
long head دوراندیشی
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
manufactured head سر ساخته شده
mast head نوک دکل کشتی
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
letter head سر کاغذ
lapping head سمبه فلزی
heels over head وارونه
head's party گروه نظافت
my head aches سرم درد میکند
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
poppet head پایه
poppet head گیره
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
power head نوک نیزه تیراندازی به ماهی
pressure head ارتفاع فشار
lost head افت بار
print head نوک چاپ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com