English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
tail edge نوکلبه
Other Matches
tail to tail polymer بسپار دم به دم
tail دامنه
tail عقب
tail دنباله
tail دم
tail تعقیب کردن
tail on طناب را بکشید
tail on کشیدن طناب
tail ته
tail قسمت عقب اسکی
tail کد کنترل برای ارسال سیگنال در انتهای پیام
tail داده تشخیص داده شده در انتهای لیست داده
tail دم یک لولا
tail واگذاری غیر معوض اموال غیر منقول
tail-off کاهشتدریجیدرارزش
tail away کم شدن
tail away ول شدن
tail away عقب افتادن
tail قسمت عقبی تخته موج
under tail covert زیردم نهان
to turn tail گریختن
to turn tail پشت کردن
fish tail مانند دم ماهی
fee tail تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
fee tail برسد
fee tail تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
turn tail گریختن
draggle tail دارای دامن کثیف والوده
draggle tail زن شلخته
tail pole کابلخارجی
cow's tail انتهای طناب
boat tail پاشنه قایق
boat tail دم قایق
butterfly tail دم پروانهای
vee tail دم پروانهای
cat tail پته لویی
cats tail پته لویی
tail race کانال هدایت اب از توربین به خارج
cotton tail خرگوش امریکایی
cow's tail دم گاوی
fan tail دم چتری
turn tail پشت کردن
tail assembly قسمتهایدم
T-tail unit بخشدم تیشکل
tail skid قسمتی که وزن دم هواپیما رامتحمل میشود
shirt-tail اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
shirt-tail قوم و خویش دور
land tail بنه زمینی
land tail باقیمانده زمینی یکان
heir in tail وارث دارایی حبس شده
tail wind باد دم
tail drain نهر زهکش
tail comb شانهدم دار
fan tail کبوتر چتری
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
to tail in a timber یک سرتیری رادرتوی دیوارقراردادن
tail wind بادوزان درعقب هواپیما
vertical tail دم قائم
shirt-tail بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
shirt-tail ته پیراهن
dragons tail نقطه اعتدال خریفی
tail rotor رتور دم
tail of helix لایهبیرونی
tail feather پردم
shirt-tail خویشاوند دور
mare's tail هپوریس رسمی
tail escape نهر تخلیه انتهائی
tail fin تیغه دم
tail gates دریچههای قسمت انتهائی سد
sea tail دنباله دریایی یکانهای هوارو
tail group مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
tail lamp چراغ عقب اتومبیل
tail load بار دم
sea tail بنه دریایی یکانهای هواروکه با کشتی حمل میشود
tail male اسب نر از اجداد اسب مسابقه
tail piece سیم گر
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
tail pipe لوله اگزوز
tail fin باله دم ماهی
tail block قرقره طناب دار
tail end دنباله
head or tail شیر یا خط
tail end قسمت نهایی انتها
tail end قسمت انتهایی
tail drain نهرچه ابهای مازاد
beaver tail نوعی کاشی
tail cone دنباله مخروطی
tail coat جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
tail clusters ابگیرهای مجتمع
tail boom پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
tail block قلاب عقب هواپیما
rat's tail یکجور سوهان کوچک گرد
turn tail <idiom> فرار از خطر یا مشکل
tail female مادیان از اجداد اسب مسابقه
tail planes سطوح دم
tail between one's legs <idiom> احساس شرمندگی
cable tail انتهای سیم
tail lights چراغ عقب ماشین
tail light چراغ عقب ماشین
rat tail دم موشی
tail pipe extension لولهکابلخرطومی
the fat tail of a sheep دنبه گوسفند
to nick a horse's tail بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
upper tail covert دم نهانفوقانی
pig tail of brush سیم زغال
brush pig tail سیم زغال
The dog was wagging its tail . سگ دمش را تکان می داد
long tail liability تعهد طولانی مدت
He came back with his tail between his legs. دست از پ؟ درازتر برگشت
rat tail file سوهان دم موشی
in two shakes of a lamb's tail <idiom> باسرعت
rat tail file سوهان گرد
tail setting angle زاویه نصب دم
triple tail unit تختهدم سهپرده
tripod tail support حافظسهپایه
A cow without horns and tail. <proverb> گاو بى شاخ و دم .
head to tail polymer بسپار سر به دم
Unless the dog is trodden on the tail , it will no. <proverb> تا پا روى دم سگ نگذارى گاز نمى گیرد .
To twist the lions tail . با دم شیر باز ؟ کرد ؟ ( جسارت یا ریسک کردن )
swallow tail coat جامه شب
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
(can't) make head nor tail of something <idiom> فهمیدن ،یافتن منظور چیزی
He cracks walnuts with his tail . <proverb> با دمش گردو مى شکند .
on edge مشتاق
on edge بی صبر
to take the edge off سست کردن
on the edge of درشرف
to take the edge off کم زور کردن
edge کناره
edge دوره
edge تیزی
edge کارت کاغذی که سوراخ هایی دارد روی یک لبه برای نمایش داده
edge به کار می رود
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge تخته مدار چاپ شده که چندین نقط ه تماس روی لبه اش دارد که باعث وارد شده آن در لبه اتصال میشود
edge فرایند یا مداری که با تغییر سطح
edge لبه دار کردن
edge پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
to edge one's way [towards something] [به چیزی] آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
edge : کنار
edge لبه
edge نبش
edge کناره تیزی
edge برندگی
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge کم کم پیش رفتن
edge اریب وار پیش رفتن
edge سیگنال ساعت و نه خود سطح همسان میشود
edge طرف یک شی مسط ح یا سیگنال یا باس ساعت
edge لبه اسکی حاشیه صفحه شطرنج
have an edge on <idiom> سود بردن
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
take the edge off <idiom> رنجاندن
edge یال لبه
inner edge لبهداخلی
anti-torque tail rotor دم چرخانضدلفزش
fuselage-mounted tail unit بخشدم نصبشدهبهبدنه
fin-mounted tail unit بالسوارهرویدم
My ass never had a tail from the time it was a foa. <proverb> خر ما از کرگى دم نداشت .
edge finish شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
trailing edge انتهای تیغه پروانه موتوروغیره
edge length درازای لبه [ریاضی]
edge-shaft میله ستون لبه
top edge لبه فوقانی
edge-roll ابزار سه ربع گرد
edge-moulding گچ بری لبه
edge of rug لبه و حاشیه فرش
tool edge پخ
trailing edge لبه پشتی
trailing edge لبه فرار
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
upper edge لبهفوقانی
I am edge . I am restive. دلم شور می زند
outer edge لبهبیرونی
notched edge لبهدندانه
mantle edge لبهپوسته
hob edge قابگاز
fore edge لبهجلوییکتاب
edge pressure فشار لبه
double the edge لب گردانیدن
deckle edge لبه صاف کاغذ
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
built up edge لبه مخصوص نصب
bleeding edge حاشیه مخصوص ثبت اطلاعات حاشیهای
bleeding edge حاشیه نقشه
betwixt edge یخ اریب
betwixt edge اریب کردن
bend on edge خم کردن لبه ها
doubled edge لب گردان
edge beam تیر کناری
edge card یک تخته مدار که دارای قطعات باریک اتصال در طول یک لبه بوده و برای متصل شدن بارابط لبه طراحی شده است
edge perforated با سوراخهای لبهای
edge perforated لب سوراخ
edge notched با بریدگی لبهای
edge notched لب بریده
edge mill اسیاب غلطکی
edge fillter صافی چاکدار
edge detection اشکارسازی لبه ها الگوریتمی که با استفاده ازان یک کامپیوتر یا ادم مصنوعی میتواند بفهمد که چه اشیایی را می بیند
edge connector رابط لبه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com