English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (4 milliseconds)
English Persian
target array نیمرخ هدف
target array نمودار گرافیک نیروها و تاسیسات و وضعیت دشمن در منطقه هدف
Other Matches
array اراستن
array کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه دادهای همزمان کار کند و برای برنامههای محاسباتی ریاضی بسیار سریع استفاده میشود
array آرایهای که عناصرش می توانند به صورت رشته هایی
array می باشند
array آرایهای از چندین آرایه دو بعدی به صورت موازی
array با داشتن سط ر و ستون و عمق
array ساختار مرتب که اعضایشان در یک جدول ساخت یافته اند.
array محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
array ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
array تعداد عناصر آرایه که به صورت سط ر و ستون داده شده اند
array آرایهای که عناصرش حروف واعداد هستند
array منظم کردن
array صف
array نظم
array ارایش ارایه
array رژه
array دستگاه انتن
array درصف اوردن
array بخشی از داده در آرایه
array ارایه
mattress array انتن بدسپرینگ
billboard array انتن بدسپرینگ
battle array جنگ ارایی
three dimentional array ارایه سه بعدی
battle array صف جنگ
a wide array of ... آرایه وسیعی از ...
array processor پردازشگر ارایه
array declaration اعلان ارایه
two dimensional array ارایه دو بعدی
indexed array ارایه شاخص دار
subscribted array ارایه زیرنویس دار
storage array ارایه انباره
sparse array ارایهای که در ان اکثرورودی ها دارای مقدار صفرمی باشند
sparse array ساختار ماتریس داده که بیشتر و ورودیهای آن صفر و خالی است
phased array ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
one dimensional array ارایه یک بعدی
logic array ارایه منطقی
linear array ارایه خطی
programmable logic array ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
solar array deployment گسترشنظمشمسی
video graphics array ارایه نگاره سازی بصری
array index number عدد شاخص ارایه
uncommitted logic array جدول محلهای حافظه در سیستم که خالی هستند یا اختصاص داده نشده اند
uncommitted logic array مشابه 10328
memory controller gate array ارایه درگاه کنترل حافظه
target هدف مشخص
target سپر
known target هدف شناخته شده یا مشخص
known target هدف معلوم
target نقطه برداشت یا قرائت
target تخته هدف
target سیبل
target هدف گیری کردن
on target روی هدف
target نشان
target هدف
target تیر نشانه
target اماج
target نشانگاه
on target بالای اماج زمان روی هدف
target گل
target هدف فرود هدف شمشیرباز
target پنجرهای که متن یا گرافیک روی آن نمایش داده می شوند
target برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه
target دیسکی که روی آن فایل کپی میشود
target حد و مرز
target کامپیوتری که نرم افزار روی آن اجرا میشود.
target هدفی که می خواهید به آن برسید
target مدت زمانی که برنامه هدف اجرا میشود
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target سینه حریف
target echo علایم دریافتی از هدف یاپدیدار شده روی صفحه راداراز هدف
target of opportunity هدف انی
target overlay کالک اماج
target overlay کالک هدفها
target pattern شکل قرار گرفتن هدف
target pattern شکل هدف مسیر تک هواپیما به هدف
target point تیر نوک تیز
target disk دیسک مقصود
target price قیمت مورد نظر
target grid شبکه هدف
target grid مختصات هدف
target of opportunity هدف ناگهانی
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
target diving شیرجه از ارتفاعات مختلف به روی اب بمنظور سنجش دقت
target folders پوشههای پرونده هدف پوشه اطلاعات هدف
target list لیست هدفها
target language زبان مقصود
target list لیست اماجها
target language زبان هدف
target indicator شاخص نشان دهنده هدف شاخص هدف
target indications اطلاعات مربوط به هدف
target indications عناصر هدف
target market بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
target dossiers پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
target dossiers پرونده هدفها
target program برنامه مقصود
target price قیمت موردنظر
time on target زمان روی هدف
time on target زره
time over target زمان رسیدن روی هدف زمانی که هواپیما روی هدف می رسد
transient target هدف متحرک
transient target هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
triplane target هدف کش زیرابی
target areas ناحیههدف
soft target هدفبدوندفاع
To hit the target. بهدف خوردن
target-oriented <adj.> هدف گرا
target-oriented <adj.> مقصد گرا
target-oriented <adj.> هدف دار
thermal target هوای گرم بالارونده برای بالون
target system سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
target profit سود مورد نظر
target profit سود مطلوب
time on target اتش زمان روی هدف
target program برنامه هدف
target programm برنامه هدف
target range برد هدف
target range مسافت هدف میدان تیر مشقی
target rifle تفنگ مشقی
target rifle تفنگ مخصوص تیراندازی به هدف
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
target routine روال هدف
target selector دوربین انتخاب هدف دوربینی که مخصوص انتخاب هدفها به وسیله توپ است
target system سیستم هدفها
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
area target هدف منطقهای
lost target تیر خطا
opportunity target هدف ناگهانی
opportunity target هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
pinpoint target هدف نقطهای
pinpoint target هدف دقیق تعیین شده
planned target هدف طرح ریزی شده
planned target اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
point target هدف کوچک
point target اماج نقطهای
record as target اماج را ثبت کنید
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
record as target ثبت اماج
scheduled target اماج طبق برنامه
linear target هدفهای درخط
linear target هدفهای خطی
off target hit ضربه بی ارزش شمشیرباز
area target اماج منطقهای
auxiliary target هدف کمکی
auxiliary target نقطه کمکی
crossing target هدف متحرک
crossing target هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
crossing target هدفهای متحرک عرضی
demolition target هدف تخریب
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
disappearing target هدف ناپدید شونده
disappearing target هدف غایب شونده هدف ناپایدار
phantom target جعبه بازاوا
fleeting target هدف متحرک و زودگذر هدفی که با سرعت حرکت میکند
fresh target هدف جدید
silhouette target ادمک
target designation روش انتخاب هدف
target audience افراد مورد نظر
target behavior رفتار اماج
target computer کامپیوتر هدف
target bow کمان مخصوص تیراندازی باتیر و کمان
target cap گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
target captain عضو تیم چهارنفره تیراندازی با تیر و کمان که ضمنا"دستور اغاز و پایان را میدهد
target chart نقشه هدفهای بمباران هوایی
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
target description خصوصیات هدف
target description شرح مشخصات هدف
target description شرح هدف
target designation سیستن انتخاب هدف
target audience گروه اجتماعی که هدف تبلیغ هستند
target audience جماعت هدف تبلیغات
target arrow تیر مخصوص تیراندازی
silhouette target هدف مصنوعی هیولای هدف
silhouette target سایه هدف
sleeve target هدف کش هوایی استوانهای برای تیراندازی ضد هوایی
strategic target هدف مهم نظامی
target allocation واگذاری هدف
target allocation سهمیه بندی هدف
target angle زاویه هدف
target aquisition سیستم تجسس هدف
target aquisition سیستم هدف یابی
target archery مسابقه تیراندازی از فاصله معین با تیر و کمان
target area منطقه هدف
target approach point اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
air target mosaic مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
air target chart نمودارهدفهای هوایی
air target chart نقشه هدفهای هوایی
The aim [target] is 5 Euros. هدف [کسب] ۵ ایرو است.
gun target line خط توپ هدف
target information center مرکز اطلاعات هدف
target detection radar رادارحمایتکنندههدف
target offset methode روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
target information center مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
aerial target aquisition هدف یابی هوایی
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
air target material program برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com