English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
terminal and stay resident program برنامه مقیم پایانی ایستا
Other Matches
terminate and stay resident program برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
resident program برنامه مقیم
memory resident program برنامه مقیم در حافظه
non-resident غیرمقیم
non-resident مقیم موقتی
resident <adj.> محل زندگی
resident مقیم
resident که همیشه درکامپیوتراست
resident ما برای یک شرکت کار کند
resident داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
resident در جائی سکونت داشتن
resident ساکن
resident مستقر
resident نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
resident سکنه
resident ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
resident برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند
non resident غیر مقیم
non resident مقیم موقتی
minister resident سفیر مقیمی که زیردست سفیرتام الاختیاراست
non-resident shareholder سهامدار غیر مقیم
resident school مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
non-resident partner شریک غیر مقیم [اقتصاد]
minister resident وزیر مقیم
minister resident صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
resident segment قطعه مقیم
resident engineer مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
resident loader بارکننده مقیم
non-resident alien [NRA] بیگانه غیر مقیم
non-resident company [British E] شرکت غیر ساکن
non-resident corporation [American E] شرکت غیر ساکن
non-resident citizen [American E] شهروند غیر مقیم
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
him to stay نتوانستم او راوادار کنم بماندحریف اونشدم بماند
stay behind باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
i wish to stay here میل دارم ...
i wish to stay here میخواهم اینجا بمانم
i stay در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
he is to stay بنا است بماند
he is to stay قرار است بماند
stay behind عقب مانده
to stay behind بازماندن
to stay behind باقی ماندن جاماندن
to stay up بیدار ماندن
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
stay away from <idiom> اجتناب کردن
to stay away from something دور ماندن از چیزی یا جایی
to stay away from something اجتناب کردن از چیزی یا جایی
stay behind نیروی جا گذاشته شده
stay سکون
stay توقف کردن
to stay something موقتا به تعویق انداختن [قانون]
to stay something موقتا معلق کردن [قانون]
stay توقف مکث
stay بازداشتن
stay نگاه داشتن
stay ایست
stay مانع عصاء
stay نقطه اتکاء
stay تکیه مهار
stay انکر
stay سپر
stay سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
stay ماندن
stay بکسل طولی ناو
stay توقفگاه
stay حائل
chin stay بند زیر چانه
we were ordered to stay دستور دادند بمانیم
chain stay محلقرارگیریزنجیر
imeant you to stay قصد
imeant you to stay من این است که شما بمانید
stay of proceedings توقیف دادرسی
stay in strike اعتصاب
stay ring حلقهثابت
staysail-stay بادبانسهگوشثابت
boring stay محل نشست
boring stay قسمت ساکن مقابل
stay at home خانه نشین
i should p stay at home بهتر است در خانه بمانم
i intend to stay here خیال دارم که ...
stay sail بادبان نصب شده برروی دیرک
stay of proceedings تعلیق دادرسی
to stay one's stomach شکم خودرا اندکی سیرکردن
he bade me to stay بمن فرمودبمانم
to stay with a person نزد کسی ماندن
cross stay بست چلیپا
triatic stay بکسل رابط ناو
he whispered me to stay سرگوشی
he whispered me to stay بمن گفت که بمانم
i decided to stay بر ان شدم که بمانم
i intend to stay here قصد دارم اینجا بمانم
i intend to stay here بر انم که
cross stay تقویت صلیبی
seat stay نگهدارندهصندلی
short stay لنگر طول کوتاه
to stay in the loop <idiom> آگاه ماندن در [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
permission to stay جواز اقامت
to stay floating معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
permission to stay پروانه اقامت
to stay overnight مدت شب را [جایی] گذراندن
to stay in the loop <idiom> در جریان ماندن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
to stay with a person پیش کسی ماندن
stay of execution مجازبهتخطیازقانون
it is not p for meto stay نمیتوانم بمانم
stay put <idiom> درجایی ماندن
Can you stay over night? می توانی شب را با ما (نزد ما ) بمانی ؟
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
WI'll you stay for ( to ) dinner? برای شام بمانید (می مانید؟)
stay vane blade تیغهثابتتوخالی
he gave us permission to stay اجازه داد که بمانیم
anchor at short stay لنگر بلند
anchor at short stay لنگر طولی عمودی
How long wI'll you stay in Europe ? چند وقت اروپا می مانید ؟
stay there till i return انجا بمانیدتامن برگردم
cable stay anchorage کابلبرقراریلنگرگاه
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution] تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
Keep stI'll. Stay put . Dont move. تکان نخورید (حرکت نکنید )
terminal اخر خط راه اهن یا هواپیما
terminal انتها
ro terminal ترمینال- RO
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
terminal انتهایی
terminal پایانه پایانی
terminal اخری
terminal سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminal نهائی
terminal قطب مدار
terminal واقع در نوک پایان
terminal انتهائی
terminal پایانی
terminal پایانه
terminal نهایی
tv terminal ترمینال تلویزیونی
terminal محل اتصال پیچ اتصال
terminal خرابی که قابل تعمیر نیست
terminal وسیلهای که معمولاگ از صفحه نمایش و صفحه کلید تشکیل شده است که امکان ورود و نمایش اطلاعات به صورت line-Dnبا سیستم کامپیوتر اصلی میدهد.
terminal نقطه اتصال الکتریکی
terminal نقطهای در شبکه که پیام ارسال یا دریافت میشود
terminal کلم
terminal ترمینال
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight کشتی مس
telecommunication terminal ترمینالارتباطراهدور
terminal arborization ترمینالشاخهشاخه
terminal bronchiole برنشبتانتهایی
terminal bud شکوفهانتهایی
terminal filament رشتهانتخابی
satellite terminal ترمینالفضاپیما
VT terminal emulation مجموعه استاندارد کدها سافت Digital Gquipment Corpcration برای کنترل نحوه نمایش متن و گرافیک روی ترمینالها
water terminal ترمینالهای ابی اسکلههای کنار دریا
bonding terminal اتصالترمینال
bulk terminal اندازهپایانی
passenger terminal ترمینالمسافران
container terminal پایانهبستهها
oil terminal پایانهسوخت
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
smart terminal پایانه هوشیار
smart terminal ترمینال هوشمند
terminal insomnia بیخوابی پایانی
negative terminal قطب مدار منفی
negative terminal پایانه منفی
neutral terminal قطب مدار خنثی
positive terminal قطب مدار مثبت
primery terminal ترمینال اولیه
grain terminal پایانهحبوبات
programmable terminal ترمینال قابل برنامه ریزی
remote terminal پایانه دور دست
remote terminal ترمینال راه دور
remote terminal ترمینال دوردست
remote terminal پایانه راه دور
reset terminal پایانه بازنشانی
terminal velocity سرعت حد
terminal tackles انتهایقرقرهقلاب
terminal moraine منبعیخانتهایی
terminal lobe برگهگوشتیانتهایی
terminal box جعبه ترمینال
terminal velocity سرعت گلوله داخل لوله
terminal repeater تقویت کننده نهایی
terminal reinforcement تقویت پایانی
terminal price قیمت نهائی
terminal price قیمت تحویل
terminal port بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
terminal port بندر مقصد
terminal phase مرحله اخر مسیر حرکت موشک
terminal organ اندام پایانی
terminal operations عملیات اسکلهای
terminal rig طعمه راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
terminal sensitivity حد بیشینه حساسیت
terminal velocity سرعت داخلی گلوله
terminal unit واحد پایانی
terminal unit واحد پایانه
terminal threshold استانه پایانی
terminal tackle راهنما و وزنه وصل به انتهای نخ ماهیگیری
terminal tackle طعمه
terminal symbol علامت پایانی
terminal symbol نماد پایانی
terminal stand پایه ترمینال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com