Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (7 milliseconds)
English
Persian
the car goes nice and fast
اتوموبیل بد نمیرود
Other Matches
nice
نازنین
nice looking
قشنگ
nice looking
خوش نظر
She looks nice.
او
[زن]
خوشگل است.
She looks nice.
او
[زن]
زیبا است.
We all think he is very nice.
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
nice
دلپسند
nice
خوب
nice
دلپذیر مطلوب
nice looking
دلکش
nice
مودب
nice
نجیب
a nice guy
مرد خوبی
Nice and smooth.
صاف وصوف
No more Mr. Nice Guy!
<idiom>
دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم!
[اصطلاح روزمره]
you are a nice person
عجب ادمی هستید
what a nice man he is!
چه ادم خوبی است !
a nice guy
آدم خوبی
It doesnt look nice . It is useemly.
صورت خوشی ندارد
He is a priceless nice fellow .
آدم نازنین و قیمتی یی است
She has a lovely ( nice ) voice.
صدای قشنگه دارد
A nice cosy place .
جای گرم ونرم
She has a lovely (nice) voice.
صدای قشنگه دارد
to be in a nice
[pretty]
pickle
<idiom>
بدجور در وضعیت دشواری بودن
[اصطلاح روزمره]
the room is nice and warm
اطاق خوب گرم است
How wonderful(nice,beautiful).
چه خوب ( چه عالی )
He is a good ( nice ) fellow(guy)
اوآدم خوبی است
We had a nice long walk today.
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time .
به ما خیلی خوش گذشت
To have a nice chit - chat. To exchange banters and repartees.
گل گفتن وگه شنیدن
to keep a fast
روزه داشتن
to fast off
باگره محکم کردن
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast by
نزدیک
fast
تند
fast
سطح لغزنده یا سفت
fast
فورا
fast
روزه گرفتن
fast
روزه
fast
سفت
fast
پایدار باوفا
fast
رنگ نرو
fast
جلد وچابک
fast
سریع السیر
fast
تندرو
fast
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast
حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast
کیلو baud میدهد
fast
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
to sleep fast
رفتن
to stand fast
محکم ایستادن
water fast
رنگ نرو
to walk fast
تندراه رفتن
fast-forward
جلو زدن فیلم
to take fast hold of
گرفتن
to take fast hold of
سفت
to stand fast
ثابت بودن
water fast
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water fast
پارچه شورنرو
He is fast asleep.
خواب خواب است
fast buck
<idiom>
پول درآوردن ساده وآسان است
It was raining fast.
باران تندی می آمد
colour fast
دارایرنگثابت
fast forward
جلوبر
fast talker
<idiom>
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
pull a fast one
<idiom>
تقلب کردن
fast food
تند خوراک تندکار
to sleep fast
خواب خوش
to observe a fast
روزه داشتن
hard and fast
سخت ومحکم
fast break
ضدحمله
fast cruise
ازمایش سریع ناو در بندر
fast cruise
ازمایش حرکت سریع ناو
fast day
روز روزه
hard and fast
غیر قابل تغییروانحراف
fast neutron
نوترون سریع
fast pill
ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast shuttle
نقل و انتقال سریع
fast shuttle
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
fast break
حمله سریع به دروازه
fast bowler
توپ انداز پرتاب سریع
hard and fast
لازم الاجراء
hard and fast
ثابت
fast handed
خشک دست
fast handed
خسیس
acid fast
مقاوم در برابر رنگ بری اسید
acid fast
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
fast access
با دستیابی سریع
fast and loose
نااستوار
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
make fast
مهار
to live fast
خوش گذرانی کردن
to hold fast
محکم
to hold fast
نگاهداشتن
to lay fast
نگاه داشتن
stern fast
طناب پاشنه قایق
to live fast
ولخرجی کردن
to make fast
بستن
stand fast
متوقف شدن
to make fast
محکم کردن
to observe a fast
روزه گرفتن
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
to break ones fast
روزه
to break ones fast
ناشتایی خوردن
to break one's fast
افطار کردن
to break ones fast
افطارکردن
to break ones fast
خوردن
fast bindŠfast find
جای محکم بگذارتازودپیداکنی
fast moving depression
کمفشاری سریع
fast heart beat
تاکی کاردی
[پزشکی]
fast heart beat
تندتپشی
[پزشکی]
He who grasps too much holds nothing fast.
<proverb>
کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
heat fast paint
رنگ مقاوم گرما
hard and fast rule
قانون خشک و سخت
lay fast by the heels
تعقیب کردن
fast breeder reactor
رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
fast-forward button
دکمهجلوبر
fast moving stock
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
fast moving stock
کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast forward key
کلیدجلوبرندهسریع
fast moving depression
کمفشاری تند
Making fast progress.
سریع ترقی کردن
The clock is fast (gaining).
ساعت دیواری تند کار می کند
Rumors circulate fast.
شایعات سریع در همه جا می پیچد
My watch is fast (gaining).
ساعتم جلو می افتد
lay fast by the heels
در بند یا زندان نهادن
hard and fast rule
<idiom>
نتیجه ماندگار
to play fast and loose
بی ثباتی نشان دادن
pleasant hours fly fast.
<proverb>
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
Pleasant hours fly fast.
<proverb>
لحظات خوش زود می گذرد.
fast data entry control
کنترلدخولاطاعاتسریع
Bad news travels fast .
<proverb>
خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally .
سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com