Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
English
Persian
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
the long and the short of it
<idiom>
نتیجه کلی
Search result with all words
to make a long story short
<idiom>
قصه را کوتاه کردن
to make a long story short
<idiom>
خلاصه کردن قصه
long and short stitch
کوکه ای کوتاه بلند
Short – term ( long – term ) projects .
طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
Short medium and long wave
موج کوتاه ومتوسط و بلند
long-and-short work
[بنایی با استفاده از بلوک های افقی و عمودی بلند و کوتاه]
Other Matches
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on.
طولش نده (زود باش )
short of
غیراز
short
شلوار کوتاه تنکه
short
یکمرتبه
short-changes
گوشبری کردن
short
بی مقدمه پیش از وقت
short
ندرتا
short
کوتاه کردن
short
اتصالی پیداکردن
short
خلاصه
short
غیرکافی
short-changes
کلاهبرداری کردن
short-changes
کش رفتن
short
کوتاه
short
مختصر
short
قاصر
short
کسردار
short of
جز
short
کمتر
short
کوچک باقی دار
short
مدار قطع شده
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
short
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان تعریف یک نشانه و اتصال آن به یک فایل یا برنامه دیگر میدهد
short
تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
short
طولانی نه
short-changes
کمتر پول دادن
short-changes
مغبون کردن
in short
خلاصه
come short
قاصر امدن
i took him up short
بی مقدمه جلو او را گرفتم
very short
شعاع عمل خیلی کم
short
بدون نیاز به حمل کننده مسیر
short
مودم ارسال داده روی مسافت کوتاه
short
تک تیر کسری
short
ناقص
short
کسری داشتن
short
پایین تر
short
توپ بی هدف
short
نزدیک تور
short
کوتاه مدت
very short
برد خیلی کوتاه
nothing short of
عینا همان
short
<adj.>
مختصر
short
<adj.>
کوتاه
short
کوتاه خوردن گلوله
short
<adj.>
خلاصه
short of
<idiom>
کمبودچیزی
in short
مختصرا
to come short
قاصر امدن
short course
مسابقه شنا به مسافت 52 وحداکثر 05 متر
something short
عرق
it was nothing short of
پای کمی از.......نداشت
something short
نوشابه تند
it was nothing short of
کم از.....نبود
for short
برای رعایت اختصار
short-changes
حق کشی کردن
short sighted
کوته بین
short period
دوره کوتاه
short order
خوراکی که زود مهیا میشود
short sighted
نزدیک بین
short sight
نزدیک بین کوته نظر
short of money
کم پول
short notice
بلافاصله
short notice
درحداقل مدت درکمترین زمان
short ski
اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
short sighted
ناشی از کوته نظری
short sighted
کوته نظر
short sale
سلم
short notice
باکوچکترین اشاره
short notice
اخطار کوتاه مدت
short notice
اخطاریه با ضرب الاجل کوتاه
short of breath
تنگ نفس
short sight
نزدیک بینی کوتاه نظری
short side
خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
short of breath
از نفس افتاده
short precision
دقت کم
short round
گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
short round
فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
short ribs
گوشت با استخوان دنده
short return
برگشت کوتاه
short recoil
عقب نشینی کوتاه
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
short pin
گوی خطا
short run
کوتاه مدت
short run
مدت کوتاه
short shunt
شنت کوتاه
short shrift
مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
short sea
دریایی که خیزابهای ان خردوغیرمنظم است
short sale
بیع سلف پیش فروشی
short sale
معامله سلف
short sale
سلم فروشی
short sale
پیش فروشی
short run
زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
short precision
دقت کوتاه
short lunge
سرنیزه
short stay
لنگر طول کوتاه
short bills
سفته یا برات کوتاه مدت
short blast
بوق کوتاه
short blast
اژیر کوتاه ناو
short blast
سوت کوتاه
short brittle
شکننده- کوتاه
short burst
رگبار کوتاه
short castling
قلعه کوچک
short circuit
اتصالی شدن دو سیم برق اتصال کوتاه
short circuit
کوته مداری
short bill
برات کم مدت
sale short
معامله سلف کردن
run short
کم اوردن
odd come short
زیادی باقی مانده
of short continuance
کم دوام
of short continuance
زود گذر
of short duration
کم مدت
of short duration
کوتاه
sell short
پیش فروش کردن
red short
ترک سرخ
red short
شکسته سرخ
run short
کم امدن
short circuit
اتصالی مدار
short circuit
اتصال پیداکردن
short circuit
اتصالی
short drop
دراپ کوتاه
short game
ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
short international
مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
short iron
چوبهای شماره 7 و 8 و 9گلف برای ضربههای کوتاه
short leg
توپگیر بین دو میله کریکت
short life
کم دوام
short life
با عمر قانونی کم
short line
محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
short lot
کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
short division
تقسیم باختصار
short credit
اعتبار کوتاه مدت
sale short
پیش فروش کردن
short circuit
اتصال برق
short circuit
اتصال کوتاه
short circuiting
میان بر زدن
short clay
خاک کم مایه
short clay
خاکی که خاک رسش کم باشد خاک رس کم مایه
short clothes
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
short covering
پیش خرید
short covering
خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
short splice
پیوند کوتاه
short-change
گوشبری کردن
short-changing
حق کشی کردن
short-list
فهرست کوتاه
short-listed
فهرست کوتاه
short-listing
فهرست کوتاه
short-lists
فهرست کوتاه
short glove
دستکشکوتاه
short peroneal
نازکنیکوتاه
short sleeve
کوتاهیآستین
short sock
جورابکوتاه
short-changing
گوشبری کردن
short-changing
کلاهبرداری کردن
short-changing
کش رفتن
short-change
حق کشی کردن
short-changed
مغبون کردن
short-changed
کمتر پول دادن
short-changed
کش رفتن
short-changed
کلاهبرداری کردن
short-changed
گوشبری کردن
short-changed
حق کشی کردن
short-changing
مغبون کردن
short-changing
کمتر پول دادن
short-staffed
کمبودنیرویکاری
To be short tempered with someone.
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
We are short of space here .
اینجا جا کم داریم
in the short term
<adv.>
برای دوره کوتاه مدت
a short while ago
چندی پیش
a short while ago
اخیرا
to keep somebody on a short leash
آزادی کسی را خیلی کم کردن
to keep somebody on a short leash
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
for a short time
بری مدت کوتاهی
It is in short supply.
زمینه اش دربازار کم است
To cut someone short .
نطق کسی را کور کردن
caught short
<idiom>
پول کافی برای پرداخت نداشتن
run short
<idiom>
کافی نبودن
short and sweet
<idiom>
مختصر ومفید
short shrift
<idiom>
رفتارگستاخانه
in short supply
<idiom>
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
in the short run
در کوتاه مدت
The notice is too short
[for me]
.
آگاهی
[برایم]
خیلی کوتاه مدت است.
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
short-change
کلاهبرداری کردن
short supply
اماد کمبود دار
short thrust
نوعی سخمه کوتاه در جنگ سرنیزه
short time
کوتاه مدت
short timer
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
short title
عنوان کوتاه شده
short title
عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
short title
فهرست عناوین قانون
short ton
تن کوچک
short tour
ماموریت کوتاه مدت
short term
حداقل مدت تنبیه و زندانی
short term
دوره کوتاه
short supply
اماد کم یاب
short swing
پیچهای با شعاع کم
short temper
کم حوصلگی
short tempered
از جا در رفته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com