English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (2 milliseconds)
English Persian
the watch is warranted خوبی ساعت
the watch is warranted ضمانت شده است
Other Matches
warranted تضمین کردن
warranted گواهی حکم
warranted اجازه قانونی
warranted اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted ضمانت
warranted ضمانت کردن مجوز
warranted گواهی
warranted مجوز
warranted اختیار
warranted حواله
warranted گواهی کردن
warranted سند عندالمطالبه
warranted تضمین حکم
warranted rate of growth نرخ رشد تضمین شده
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
watch it <idiom> مراقب باش
first watch پاس اول پاس شب
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
Look at the watch. نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
d. of a watch فرافت یا تردی ساعت
to keep watch پاس داشتن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
keep watch کشیک کشیدن
keep watch پاییدن
watch out موافب
watch out مراقب بودن
to watch over موافبت کردن
i was on the watch for it مراقب ان بودم
to watch over توجه کردن
to keep watch مراقب بودن
first watch نگهبانی شامگاه
watch پاس نگهبانی
watch guard : syn
watch نگهبانی
watch نگهبانی دادن
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watch ساعت جیبی و مچی
watch پاس
watch ساعت
watch مراقبت کردن
watch موافب بودن
watch پاسدار
watch پاسداری کردن
watch پاییدن
watch بر کسی نظارت کردن
watch دیدبان
by my watch مطابق ساعت من
by my watch ساعت من
watch پاسداری کشیک
watch مدت کشیک
to watch نگاه کردن
watch نگهبان
watch tower برج مراقبت
analogue watch ساعتعقربهای
watch tower برج دیدبانی
watch tower دیدگاه
watch test ازمون ساعت
watch man پاسبان مراقب
watch one's time مراقب فرصت بودن
watch man نگهبان
watch key کلید ساعت
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch one's time گوش بزنگ بودن
watch man مستحفظ
watch pocket جیب ساعتی
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
digital watch ساعتکامپیوتری
mechanical watch بیلمکانیکی
Watch the child ! مواظب بچه باش !
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
pocket watch ساعت جیبی
Watch yourself up on the roof. مواظب خودت روی پشت بام باش.
Face of the watch . صفحه ساعت
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
watch/mind one's P's and Q's <idiom> مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
to watch children مواظب بچه ها بودن
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
Watch your health! مواظب سلامتی خودت باش!
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
watch glss شیشه ساعت
wrist watch ساعت مچی
lever watch اهرم
lever watch کارراهرم
lever watch سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
listening watch مراقبت به گوش
listening watch پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch به گوش بودن دائم
middle watch نگهبانی نیمه شب
morning watch پاس صبحگاهی
night watch پاس شب
night watch پاسبان شب گزمه
watch officer افسر نگهبان
lever watch شیوه بکار بردن
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
if you don't watch it اگرملتفت نباشید
wristlet watch ساعت مچی
anchor watch نگهبان لنگر
anchor watch لنگربان
anchor watch گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch ساعت شکاری
watch maker ساعت ساز
death watch پاسبان مرده
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch نگهبانی اول
forenoon watch پاس قبل از فهر
officer of the watch افسر نگهبان
port watch نگهبان بندر
watch glass شیشه ساعت
to carry a watch ساعت همراه داشتن
to carry a watch ساعت دربغل گذاشتن
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
to keep watch and ward حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward پاسداری کردن
to watch one's time منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill لوحه نگهبانی ناو
watch case قاب ساعت
watch dog ناو نگهبان ناوگان
watch dog سگ نگهبان
watch fire اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch ful موافب
watch ful مراقب
the third watch of the night پاس سوم شب
that watch is a good t. k ان ساعت خوب کارمیکند
port watch پست نگهبانی بندر
set the watch تنظیم نگهبانی
second dog watch نگهبانی دوم
second dog watch پاس غروب
stop watch ساعت وقت گذاری
ticker [colloquial] [watch] ساعت
ticker [colloquial] [watch] زمان
cold iron watch پاس ایمنی
cold iron watch پاس موتورخانه کشتی
Could you watch my bag [for me] until I get back? آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
Can you watch the dog for us this weekend? آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
death-watch beetle موریانه
My watch is fast (gaining). ساعتم جلو می افتد
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
Dont forget to wind up your watch . یادت نرود ساعتت راکوک کنی
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb> گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com