English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English Persian
thin walled cylinder استوانه جدار نازک
Other Matches
walled مستحکم
walled بارودار
walled محصور
walled دیواردار
walled دارای برج و بارو
walled to wns شهرهای حصاردار
thin تیم متوسط
thin بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thin رقیق کردن
thin پنجره نمایش داده شده تک خط
thin روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
thin با یک فاصله کم بین دو سطح
thin وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin کم پشت کردن
thin نازک شدن
thin رقیق کردن لاغر کردن
thin نازک
thin باریک
thin لاغر
thin نزار
thin کم چربی
thin کم پشت
thin رقیق
thin بطور رقیق
thin کم جمعیت
thin کم مایه
thin نازک کردن
thin کم کردن
thin رقیق و ابکی
thin سبک
thin bearded تنک ریش
thin board لا
thin Ethernet شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
into thin air <idiom> بطور کامل
thin bearded کوسه
thick and thin راسخ
thick and thin در دشواری وسهولت
thick and thin در هر حال
as thin as a rake <idiom> مثل نی قلیان
thin film غشای نازک
thin skinned دارای پوست نازک
thin skinned پوست نازک
wear thin <idiom> بی ارزش شدن
through thick and thin <idiom> دربین زمانهای خوب وبد،از بین مشکلات وسختیها
out of thin air <idiom> ازهیچ یا ازهیچ جا
wafer-thin بینهایتنازکومسطح
wear thin <idiom> به مرور زمان لاغر شدن
through thick and thin درهمه حالی
thin skinned نازک نارنجی
thin skinned حساس
thin film لایه نازک
as thin as lath <idiom> لاغر
magnetic thin film غشاء نازک مغناطیسی
magnetic thin film فیلم نازک مغناطیسی
thin window display نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
It vanished into thin air. دود شد ورفت هوا
thin film circuit مدار غشایی نازک
thin film memory حافظه غشایی نازک
skate on thin ice <idiom> ریسک کردن
spread oneself too thin <idiom> با یک دست چند هندوانه برداشتن
thin layer chromatography کروماتوگرافی لایه نازک
to vanish into thin air <idiom> دود شد و به هوا رفت
to vanish into thin air <idiom> آب شد و به زمین رفت
to vanish into thin air <idiom> گم و گور شدن
thin plate weir سرریز لبه تیز
thin plate battery باتری صفحه نازک
cylinder غلطک
cylinder فشنگ خور استوانهای هفت تیر
cylinder بطری گاز
cylinder 1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
cylinder استوانه
cylinder سیلندر
cylinder لوله
thin boards for inlaid work لای مثلث
thin boards for inlaid work لای بغل شیش
magnetic thin film memory حافظه فیلم نازک مغناطیسی
The guy vanished into thin air . طرف یکدفعه غیبش زد
Thick ( sparse , thin ) hair . موی پرپشت ( کم پشت )
elevating cylinder استوانهبالارونده
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
top cylinder سرسلیندر
steering cylinder سیلندرفرمان
hydraulic cylinder سیلندرهیدرولیکی
bucket cylinder زبانهسیلندر
bottom cylinder نقطهسیلندر
boom cylinder سیلندرهیدرولیک
arm cylinder دستهاستوانه
acetylene cylinder لوله استیلن
pickup cylinder سیلندرلندشو
recuperator cylinder سیلندرتجدیدنیرو
revolving cylinder سیلندردورانی
wehnelt cylinder استوانه ونلت
ripper cylinder سیلندرچاکدهنده
two cylinder engine موتور دو سیلندر
cylinder case جعبهسیلندر
cylinder fins تیغههای سیلندر
induction cylinder استوانه القائی
induction cylinder اهنربای استوانهای
guide cylinder استوانه راهنما
gas from cylinder گاز سیلندر
gas from cylinder گاز کپسول
gas cylinder بطری گاز
gas cylinder سیلندر گاز
eight cylinder engine موتور هشت سیلندر
cylinder skirt حاشیه یا دامنه سیلندر
cylinder pad پایه سیلندر
cylinder lock قفل میلهای
cylinder capacity حجم سیلندر
cylinder liner رگکش سخت و مقاوم در برابرسایش در جدار داخلی سیلندراز جنس الیاژهای سبک یامواد نرم دیگر
cylinder jacket استری داخل سیلندر
cylinder head سرسیلندر
cylinder gas گاز داخل سیلندر
cylinder flange فلانج یا لبه سیلندر
graduated cylinder استوانه مدرج
oxygen cylinder مخزن اکسیژن
oxygen cylinder سیلندراکسیژن
recoil cylinder استوانه دافع
pump cylinder سیلندر پمپ
oxygen cylinder سیلندر اکسیژن
six cylinder engine موتور شش سیلندر
cylinder block بلوک سیلندر
cylinder block بلوک واحدی که سیلندرهای یک موتور پیستونی خطی که با مایع خنک مشوند رادربرمیگیرد
cylinder baffles صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
ruffini cylinder استوانه روفینی
cylinder capacity فضای سیلندر
cylinder liner بوش سیلندر
actuating cylinder سیلندر پیستون عمل کننده سیلندر محرک
single cylinder engine موتور یک سیلندر
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
cylinder head gasket واشر سرسیلندر
double acting cylinder سیلندر دوطرفه
single acting cylinder سیلندر یک طرفه
counter recoil cylinder استوانه هادی پیستون مواج استوانه عاید
critical infinte cylinder قطر بحرانی استوانه
compressed-air cylinder سیلندرکمپراسهوا
cylinder pressure gauge فشارسنجسیلندر
cylinder vacuum cleaner سیلندرجاروبرقی
disposable gas cylinder سیلندرگازمصرفی
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
backward bucket cylinder سیلندرسطلوارونه
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
high pressure cylinder کپسول فشار قوی
propane gas cylinder سلندرگازپروپان
gas cylinder valve شیر سیلندر گاز
cylinder roller thrust bearing یاطاقان غلطکی محوری
cylinder block boring machine دستگاه سوراخ کننده بدنه سیلندر ماشین مته بلوک سیلندر
diesel engine cylinder head سرسیلندر موتور دیزلی
recuperator cylinder front head سرجلوییسیلندرتجدیدنیرو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com