Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (2 milliseconds)
English
Persian
third party vendor
فروشنده دسته سوم
Other Matches
vendor
مین کننده محصولات سخت افزاری و نرم افزاری
vendor
سخت افزار یا نرم افزاری که با سخت افزار یا نرم افزار فروشنده دیگر هم کار میکند
vendor
کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
vendor
بایع
vendor
فروشنده کالاهای نظامی طرف فروشنده قرارداد
vendor
دستفروش
vendor
فروشنده
The party was latched on to him. He was saddled with the party.
میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
news vendor
روزنامه فروش
vendor rating
طبقه بندی فروشندگان
computer vendor
فروشنده کامپیوتر
vendor rating
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
third party
شخص ثالث
the a party
طرف مخالف
The party is over!
<idiom>
خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است
[باید جدی بشویم]
[اصطلاح]
the a party
مدعی خصم
party
گروه
party
قسمت
The party is getting under way .
جشن میهمانی دارد گرم می شود
party
طرف یارو
party
طرفدار
party
دسته متشکل جمعیت
party
پارتی متخاصم
party
بزم
party
دسته
party
دسته همفکر
party
مهمانی
party
حزب
party
بخش
party
مهمانی دادن یارفتن
party
هیات
party
گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party
عده نظامی
party
طرف شریک
party
تیم
rear party
قسمت عقبه
rear party
عقب دار
rear party
نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
reconnaissance party
گروه شناسایی
recovery party
گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
republican party
حزب جمهوریخواه
notify party
فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
raiding party
قسمت مامور کمین
republican party
یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
shipwright's party
گروه تعمیرات
shore party
گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
special party
گروه ویژه
supply party
گروه تدارکات
side party
گروه رنگ زن
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
mistaken party
اشتباه کننده
party coloured
رنگارنگ
party coloured
ابلق
party boat
قایق بزرگ حامل مشتریان
party parpet
دست انداز مشترک
party parpet
جانپناه مشترک
party spirit
طرفداری حزبی
party spirit
روحیه تحزب
party to a lawsuit
خصم
party to a suit
طرف دعوی
party to a suit
متداعی
party spirit
تعصب حزبی
party to a transaction
متعامل
permanent party
پرسنل دایمی
permanent party
جمعی دایمی یکان
rading party
قسمت مامور دستبرد
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
minor party
حزب اقلیت
the lead of a party
پیشوا یا رئیس حزب
the liberal party
حزب یا دسته ازادی خواه
party political
مربوطبهاحزابسیاسی
She wrecked the party for us.
مهمانی رابه مازهر کرد
To jazz up the party .
مجلس را گرم کردن
opposition party
حزب مخالف
[سیاست]
to join a party
عضو حزبی شدن
to crash in
[to a party]
سر زده وارد شدن
to crash in
[to a party]
بدون دعوت وارد شدن
to throw a party
مهمانی دادن
party piece
قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
Liberal Party
فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
Liberal Party
حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
the party is led by him
او بر ان حزب ریاست دارد
third party insurance
بیمه شخص ثالث
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
thrid party
شخص ثالث
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
winning party
محکوم له
winning party
دادبرده
party politics
سیاست بازیهای حزبی
party politics
حزب بازی
search party
گروه پیگرد
dinner party
میهمانیشام
Green Party
حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
search party
دستهی جستار گرد
boatswain's party
گروه ملوان
adherence to party
هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
injured party
طرف خسارت دیده
injured party
طرف صدمه دیده
boarding party
تیم تفتیش
house-party
دوره خانگی
house party
مجالس خانگی
house party
دوره خانگی
garden party
گاردن پارتی
advance party
گروه پیشرو
advance party
قسمت پیشرو
an eveing party
شب نشینی
billeting party
گروه پیشرو
billeting party
گروه یورتچی
house-party
مجالس خانگی
beaching party
گروه پیاده شونده
beach party
گروه پیشرو اب خاکی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
beach party
تیم ساحل
evening party
شب نشینی
party lines
خط دستهای
party lines
مرز مشترک
tea party
مهمانی چای
tea party
عصرانه چای
party walls
دیوار مشترک
party wall
دیوار مشترک
Labour Party
حزب کارگر
working party
گروه کار
Conservative Party
حزب محافظه کار
Conservative Party
یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
the offending party
متخلف
party lines
خط مشترک
party lines
خط خصوصی تلفن
party line
خط دستهای
party line
مرز مشترک
party line
خط مشترک
party line
خط خصوصی تلفن
hen party
مجلس رقص زنانه
hen party
مهمانی زنانه
boarding party
گروه پژوهش
major party
حزب اکثریت
democratic party
یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
fire party
تیم اطفای حریق
fire party
تیم اتش نشانی
fire party
گروه اتش نشانی
gunner's party
گروه توپخانه
labor party
حزب کارگر
head's party
گروه نظافت
intervance of third party
ورود ثالث
landing party
گروه اب خاکی
landing party
گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
liberty party
حزب ازادی
liberty party
حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
losing party
محکوم علیه
losing party
دادباخته
major party
حزب سیاسی پیرو درانتخابات
democratic party
حزب دمکرات
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
country party
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
contact party
گروه تماس
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
chater party
اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
coleague in a party
هم مسلک
charter party
قرارداد اجاره دربست
contracting party
طرف قرارداد
charter party
قرارداد اجاره کشتی تجارتی
cable party
گروه لنگر
reconnaissance party
قسمت شناسایی
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
executive
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
camp color party
گروه پرچم
tailgate party
[American E]
پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی
[در آمریکا]
camp color party
دسته پرچم یورتچی
the party rallied round him
ان دسته دوباره دور اوجمع شدند
party against whom a protest is made
واخوانده
party against whom a protest is made
معترض علیه
executive
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
to make the party rock
جشن را گرم کردن
party political broadcast
تبلیغاتانتخاباتیاحزابدررادیویاتلویزیون
passing on the oath to the other party
رد قسم به طرف مقابل
fire control party
تیم کنترل اتش دریایی
demolition firing party
گروه مسئول انفجارخرج
demolition firing party
گروه مسئول تخریب
acid house party
نواخته میشود
acid house party
نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
social democratic party
حزب سوسیال دمکرات
damage control party
گروه اسیب گیر
the deceived party in a transaction
مغبون
She enchanted (lived up ) our party.
شور وحالی به جمع ما داد
The party to the contract (agreement).
طرف قرارداد
In this contract , there are no loopholes for either party .
دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
The Republican party came to power .
حزب جمهوریخواه سر کار آمد
air control party
گروه کنترل هوایی
airmobile support party
گروه پشتیبانی از عملیات هوارو
All the world and his wife were at this party .
هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
third-party motor insurance
[British E]
بیمه ماشین
[اصطلاح روزمره]
main motion
[at a party conference etc.]
دادخواست اصلی
[در همایش حزبی و غیره]
Stage party ( films , movies ) .
میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
executive council
[of a political party]
مجلس اجرائی
[سیاست]
executive council
[of a political party]
شورای مجریه
[سیاست]
area damage control party
گروه کنترل خسارات منطقه
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
congress party (indian national congress
حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com