English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
three center bonding پیوند سه مرکزی
Other Matches
bonding تشکیل پیوند
bonding پیوند
bonding اتصال
bonding حرکت خیز به خیز
bonding اتصال منفی
bonding گیره اتصالی اتصال بدنه
bonding قید
bonding مقید کردن
bonding چسباندن دو یا چند قطعه چوبی توسط چسب
bonding ربط به شاسی
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
back bonding تشکیل پیوند از پشت
chemical bonding پیوندشیمیایی
bonding electrons الکترونهای پیوندی
hydrogen bonding پیوند هیدروژنی [ایجاد پیوند مولکولی توسط هیدروژن] [در رنگرزی]
bonding orbital اوربیتال پیوندی
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
bonding terminal اتصالترمینال
bonding electron pair زوج الکترون پیوندی
bonding resistance of rail مقدار مقاومت اتصال به ریل
bonding molecular orbital اوربیتال مولکولی پیوندی
equipotential bonding conductor connection ارتباط رسانای پیوند هم پتانسیل
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
center کیان
center گروه مرکزی
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
center متمرکز کردن
center نقط ه میانی چیزی
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center تمرکز یافتن
center درمرکز قرارگرفتن
off center خارج از مرکز
center مجمع
center میان
off-center <idiom> عجیب وغریب
center وسط ونقطه مرکزی
center مرکز
feeding center مرکز تغذیه
education center مرکز اموزش
dead center نقطه مرگ
education center اموزشگاه
data center مرکز داده
cost center مرکز هزینه زا
data center مرکز داده ها
cost center تمرکز هزینه
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
documentation center مرکز اسناد
diffracting center مرکز پراشنده
direction center مرکز هدایت عملیات
information center مرکز اطلاعات
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
chiral center مرکز کایرال
center web مرکز چرخ
center web هسته
center stripe خط میانی زمین
center strop نوار پهن تور تنیس
center strap نوار پهن تور تنیس
center spuare زاویه تمرکز
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
communication center مرکز مخابرات
communication center مرکزارتباطات
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center مرکزکنترل
control center مرکز کنترل عملیات
computing center مرکز محاسبات
computer center مرکز کامپیوتر
community center مرکزاجتماع
center sleeve مرغک ماشین تراش
community center ساختمان محل انجمن
center sleeve مرکز مجوف
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
wheel center مرکز چرخ
detention center بازداشتگاه
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center <idiom> کاملا وسط
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
operation center مرکز عملیات
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
luminescent center هسته لومینسانس
local center مرکز محلی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
pintle center نقطه لولا
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
primary center مرکز عمده
inversion center مرکز وارونگی
center wing بال میانی
center of burst مرکزاصابت گلوله
center line اسه
center line خط محور
center lathe ماشین تراش متمرکز
center land خط میانی
center ice قسمت بی طرف زمین
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
center gravity گرانیگاه
center gage مرکز سنج
center line خط مرکز
center line خط میانی زمین
center line خط وسط زمین
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center mark مرکز سوراخ
center line مرکزدوران
center line خط صفر
center board ته قایق بادبانی
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
burst center مرکز گلوله
burst center مرکز ترکش
brain center مرکز مغزی
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
battery center مرکز اتشبار
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
center back بک میانی
center back بازیگر میانی خط عقب
center base میدان مرکزی
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill مته متمرکز
center drill مته مرکز
center distance فاصله ازمرکز
center distance فاصله مرکزی
center circle دایره میانی
center circle دایره وسط زمین
center bit مته سه نبش
active center مرکز فعال
center of lift مرکز برا
center of gravity گرانیگاه
center of pressure مرکز فشار
center of gravity مرکزگرایی
center of resistance مرکز مقاومت
center of mass مرکز جرم
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of mass مرکز هدف
symmerty center مرکز تقارن
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center piece میانه
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center punch مرکز منگنه
center of distribution مرکز پخش
center of gravity مرکز ثقل
center punch مرکز سوراخ
center punch سنبه نشان
center of symmerty مرکز تقارن
center section بال میانی
top dead center نقطه مرگ بالا
shopping center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
blade center of pressure مرکز فشار تیغه
arch center for crest مرکز خمیدگی ستیغ
target information center مرکز اطلاعات هدف
center face off spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
arch center for crest مرکز قوس ستیغ
area control center مرکز کنترل منطقهای
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com