Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 197 (2 milliseconds)
English
Persian
threshold limit values
استانه مقدارهای حدی
Other Matches
threshold value
مقدار استانه
threshold
سرحد
threshold
استانه مانند استانهای
threshold
نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
threshold
استانه در
threshold
استانه چارچوب
threshold
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold value
ارزش استانهای
threshold
استانه
values
نقط ه شروع
values
مقدار یک عدد بدون توجه به علامت آن
values
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values
مقدار
values
گرامی داشتن
values
تقویم کردن
values
اعتبار
values
قدردانی کردن
values
قدر مقدار
values
ارج
values
قیمت
values
ارزش
values
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
values
قیمت کردن
values
بها
landing threshold
استانه فرود اب خاکی
threshold wavelength
طول موج استانه
threshold voltage
ولتاژ استانه
response threshold
استانه پاسخ
sill=threshold
استانه
nuisance threshold
استانه زیانبخشی
two point threshold
استانه دو نقطهای
absolute threshold
آستانه مطلق
threshold of luminescence
استانه لومینسانس
differential threshold
استانه افتراقی
luminescence threshold
استانه لومینسانس
arousal threshold
استانه انگیختگی
lower threshold
استانه پایین
spatial threshold
استانه فضایی
threshold voltage
اختلاف سطح استانهای
threshold logic
منطق استانهای
threshold gate
دریچه استانهای
hearing threshold
استانه شنوایی
threshold function
تابع استانهای
landing threshold
نقطه شروع عملیات اب خاکی
threshold frequency
بسامد استانه
threshold element
عنصر استانهای
terminal threshold
استانه پایانی
reaction threshold
استانه واکنش
critical values
مقادیر شاخص
note values
انواعنت
rest values
انواعسکوت
extreme values
مقادیر کرانی
extreme values
مقادیر انتهایی
extreme values
ارزشهای فوق العاده
discrete values
مقادیر مجزا
extrinsic values
ارزشهای بیرونی
tristimulus values
مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
characteristic values
مقادیر مشخصه
alarm threshold setting
دکمهسرحدتنظیم
runway threshold markings
خطحدنهاییهواپیما
alarm threshold display button
دکمهنمایشسرحدهشدار
comma-separated values
[CSV]
اعداد بوسیله ویرگول از هم جدا شده
[علوم کامپیوتر]
allport vernon lindzey study of values
ارزش سنج الپورت- ورنون- لیندزی
there is no limit to it
حدی بران متصور نیست
limit
محدود
without limit
بی حد بی اندازه نامحدود
limit
حریم
limit
مسافت یا مدت مسابقه
limit
محدود کردن
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
there is no limit to it
حد ندارد
there is no limit to it
اندازه ندارد
limit
کران
limit
منحصر کردن
limit
معین کردن
limit
حد
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
limit
حدود
limit
کنار
limit
حد
[ریاضی]
limit
پایان
to limit something
چیزی را محصور کردن
limit
اندازه وسعت
proportional limit
حد خطی
proportional limit
حد نسبی
roche limit
حد روش
rupture limit
مرز پاره شدن
plastic limit
حد خمیری
lower limit
حد پایین
price limit
حد قیمت
physiological limit
کران فیزیولوژیکی
magnetic limit
مرز مغناطیسی
lower limit
حد پایینی
lower limit
حد تحتانی
lower limit
حد پائینی
lower limit
کران پایین
safety limit
حد تامین
what is the limit on my account?
حد اعتبار حساب من چقدراست؟
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
age limit
محدودیت سنی
tax limit
حد مالیاتی
upper limit
حد بالا
upper limit
حد فوقانی
upper limit
حد بالایی
transmission limit
محدوده فرافرستی
transfer limit
حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer limit
حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
tolerance limit
خطای مجاز
temperature limit
مرز دما
suction limit
حد مکش
strain limit
حد تناسب میان تنش و انبساط
shrinkage limit
حد انقباض
load limit
اندازه بار
time limit
حد زمانی
elastic limit
حد بر جهندگی حد ارتجاعی
elastic limit
مرز برجهندگی
elastic limit
مرز ارتجاعی
elastic limit
حد کشواری
elastic limit
حد جهمندی
elastic limit
حدالاستیک
acceptance limit
حد قابل قبول
endurance limit
حد دوام مصالح
fatigue limit
حد خستگی
flow limit
حد بده
flow limit
حد جریان
high limit
حد نهایی
limit check
مقابله حدود
elastic limit
حد کشسانی
elastic limit
حد ارتجاعی
detection limit
حد اشکارسازی
time limit
محدوده زمانی
time limit
محدودیت زمانی
speed limit
سرعت مجاز
speed limit
حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
absorption limit
لبه جذب
acceptance limit
حد پذیرش
audibility limit
حد شنودپذیری
bag limit
حد مجاز صید
confidence limit
حد اطمینان
creep limit
حد انبساط دائمی
creep limit
حد خزش
critical limit
حد بحرانی
cut off limit
حد برش
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
limit check
بررسی حدی
limit of inflammability
حد قابل اشتعال
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
limit of proportionality
حد تناسب
limit stop
حد ایست
liquid limit
حد سیلان
liquid limit
حد جاری شدن
liquid limit
مرز ابگونگی
limit switch
لیمیت سوئیچ
liquid limit
مرزحالت شلی
limit velocity
حداقل سرعت ابتدایی توپ یاخمپاره که بتوان با ان نفوذلازم را به دست اورد
liquid limit
حد روانی
liquid limit
مرز روانی
liquid limit
حد میعان
liquid limit
حدمیعان
limit state
حالت حدی
limit of tolerance
حد رواداری
limit of elasticity
حد کشسانی
limit of elasticity
حد ارتجاعی
limit of fire
حدود اتش
limit of fire
حدود میدان اتش تیربار یاسلاح
limit of inflammability
حد اتش گیری
limit load
بیشترین باری که ممکن است در حالتی بر یک جزء یا قطعه وارد شود
limit indicator
نشاندهنده تلرانس
limit gage
وسیله سنجش تلرانس
load limit
حد بار
limit of load
حد بار گذاری
average limit of ice
حد متوسط یخ
upper limit
[of the integral]
کرانه بالا
[انتگرال]
[ریاضی]
upper flammability limit
حد بالایی اشتعال پذیری
liquid limit test
ازمون حد روانی
liquid limit test
ازمون مرز حالت شلی
lower limit
[of the integral]
کرانه پائین
[انتگرال]
[ریاضی]
limit fatigue stress
حد دوام
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
limit state of failure
حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
lower flammability limit
حد پایینی اشتعال پذیری
prudent limit of patrol
حداکثر زمان گشت مطمئن هواپیما از نظر سوخت
prudent limit of endurance
حداکثر زمان پرواز مطمئن هواپیما از نظر سوخت
limit creep stress
حد خزش
work limit test
ازمون سرعت کار
cylinderical limit gage
دستگاه اندازه گیر رابط استوانهای
rated fatigue limit
حد دوام نامی
rear limit line
خطمحدودکنندهعقب
Limit your expenditures to what is essential .
مخارجتان رافقط صرف ضروریات بکنید
time yield limit
حد تسلیم زمانی
ultimate stress limit
حد تنش نهایی
elastic limit tensile strength
elastometer ratio
elastic limit tensile strength
دستگاه اندازه گیری الاستیسیته ارتجاع سنج
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
The prescribed time - limit expires tomorrow .
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com