Dictiornary-Farsi | thumb rest | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 168 (9 milliseconds)

English	Persian
thumb rest	محلقرارگرفتنشصت


Other Matches

under one's thumb <idiom>	زیرنظر شخصی
thumb	دگمه فشاری
thumb	باشست لمس کردن یاساییدن
thumb	جای شست
thumb	شستی اسلحه
thumb	شست
green thumb <idiom>
the tule of thumb	تجربه
bowler's thumb	درد شست توپ انداز
tom thumb	شخص کوتوله
tom thumb	شخص بی اهمیت
miller thumb	یکجور ماهی قنات که کله بزرگی دارد
thumb hook	قلابشصت
thumb piston	پیستونشستی
green thumb	استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
thumb sucking	شست مکیدن
thumb stall	شست پوش
rule of thumb	حساب سر انگشتی
the tule of thumb	قاعدهای که از تجزیه بدست اید
rule of thumb	قانون کلی
rule of thumb	قانون عمومی
thumb one's nose <idiom>	با تنفر نگاه کردن
thumb nut	مهره گوشی دار
thumb nut	مهره بال دار
thumb index	نویسه نما
rule of thumb	قاعده سر انگشتی
rule of thumb	حساب تخمینی و فرضی
thumb screw	پیچ گوشی دار
thumb screw	پیچ بال دار
thumb print	جای شست
thumb blue	نیل گلولهای یاقالبی
thumb print	اثر شست
rule of thumb	حساب انگشت
finger thumb opposition	تقابل شست و انگشت
archers'thumb stall	شست
archers'thumb stall	زه گیر
thumb a lift/ride <idiom>	اتوزدن
to take one's rest	استراحت کردن
go to rest	استراحت کردن
for the rest	اما در باره باقی مطالب
go to rest	خوابیدن
rest	راحت باش
to rest up	استراحت کامل کردن
to take one's rest	اسودن خوابیدن
to take one's rest	راحت کردن
without rest	پیوسته لاینقطع
it rest with you to .....	با شما است که ........
he is now at rest	یا اسوده شد
he is now at rest	اکنون اسوده است
to rest up	خوب خستگی در کردن
rest up	استراحت کامل کردن
rest	آسودگی
rest	باقیمانده
rest	تکیه گاه
rest	استراحت کردن بالشتک
rest	مقر
rest	تکیه گاه استراحت
rest	سه پایه
rest	سکون
rest	توقف فرمان ازاد
rest	نشیمنگاه
rest	پایه
rest	دیگران
rest	بقایا سایرین
rest	نتیجه
rest	اسایش
at rest	مرده
at rest	اسوده
rest	استراحت
among the rest	از ان جمله
rest	محل استراحت
rest	اسودن
rest	متکی بودن به
rest	الباقی
rest	تکیه دادن
rest	استراحت کردن
rest	ارمیدن
rest	تجدید قوا کردن
to rest on one's oars	دست از کار کشیدن
lay to rest <idiom>	رها کردن ،متوقف کردن
to rest on ones laurels	بجایزههای پیشین خودخرسند بودن
to rest oneself	استراحت کردن
to rest on one's oars	استراحت کردن
to rest oneself	اسودن
You can rest assured.	خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
to set at rest	اسوده کردن
rest values	انواعسکوت
semibreve rest	سکوتسفید
semiquaver rest	سکوتنیمچنگ
shoulder rest	استراحتشانهای
rest mass	جرم ماند [فیزیک]
rest mass	جرم لختی [فیزیک]
underarm rest	تکیهگاهزیربغل
rest stroke	کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
rest area	منطقهاستراحت
quaver rest	سکوتچنگ
to set at rest	تصفیه کردن
toll rest	ابزارگاه
you may rest assured	میتوانید مطمئن باشید
chin rest	تکیهگاه
crotchet rest	سکوتیکضرب
demisemiquaver rest	سکوتچهارتایی
heel rest	تکیه گاه
hemidemisemiquaver rest	سکوتچهارتایی
minim rest	نیمسکوت
music rest	خروجموزیک
rest on one's laurels <idiom>	خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
rest room	استراحتگاه
head rest	بالش
head rest	متکا
head rest	زیرسری
i rest upon your promise	پشت گرمی
i rest upon your promise	من به وعده شما است
infer the rest	قس علیهذا
knife rest	جای چاقو
knife rest	نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
lay to rest	بخاک سپردن
lay to rest	دفن کردن
to lay to rest	بخاک سپردن
rest harrow	عجرم
foot rest	پایه
rest room	مستراح
rest rooms	استراحتگاه
rest rooms	مستراح
rest home	اسایشگاه
rest-home	اسایشگاه
rest-homes	اسایشگاه
arm rest	اهرم نگهدارنده
arm rest	تکیه گاه
arrow rest	تکیه گاه تیر روی کمان
day of rest	روز ارامش
day of rest	سبت
to lay to rest	دفن کردن
nothing rest but hope	هیچ
nothing rest but hope	نمیماندجزامید
rest mass	جرم مسکون
rest mass	جرم سکون
rest pause	مکث استراحتی
rest period	دوره استراحت
rest position	استراحتگاه
rest position	موقعیت سکون
rest position	وضعیت ساکن
set at rest	اسوده کردن
state of rest	حالت ساکن
state of rest	حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
rest mass	جرم ساکن
the rest lies with you	باقی ان با خودتان است
rest cure	معالجه با استراحت
rest balk	مرز
rest house	مهمان سرا
rest in god	بخدا توکل کردن
to rest in god	بخدا توکل کردن
rest balk	زمین شخم نشده در میان دوکردو
rest and recuperation	عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
parade rest	راحت باش
parade rest	حالت ازاد نظامی
parade rest	فرمان ازاد
rest energy	انرژی سکون
rest mass of the electron	جرم ساکن الکترون
he seeks rest but finds none	ارامش میجویدولی
set one's mind at rest <idiom>	ازنگرانی رها شدن
To lay to rest. To bury.	خاک کردن (دفن )
he seeks rest but finds none	نمییابد
god rest his soul	روانش اسوده باد
god rest his soul	خدا او رابیامرزد
he did not rest all night long	همه شب نیارمید
coefficient of earth pressure at rest	ضریب فشار خاک در حالت ازاد

thumb rest

محلقرارگرفتنشصت