English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
time out of minds زمانی که کسی یاد ندارد
time out of minds عهد دقیانوس
Other Matches
minds فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minds مغز فهم
minds خیال
minds ذهن
to be in two minds دو دل بودن
minds فکر
minds تذکر دادن مراقب بودن
minds موافبت کردن ملتفت بودن
minds نظر
minds نیت
minds رای
minds در نظر داشتن
minds نگهداری کردن رسیدگی کردن به
minds تصمیم داشتن
minds اعتناء کردن به حذر کردن از
minds خاطر
great minds مردمان با کله یا فکور
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
so many menŠso many minds عقیده بیشتر
To review the past in ones minds eye . گذشته را از نظر گذراندن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
out of time بیموقع
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
once upon a time یکی بودیکی نبود
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
off time وقت ازاد
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
off time مرخصی
old time قدیمی
one at a time یکی یکی
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time out تایم
time out ایست
at the same time در عین حال
It's time وقتش رسیده که
time in ادامه بازی پس از توقف
at another time در زمان دیگری
out of time بیگاه
out of time بیجا
There is yet time. هنوز وقت هست.
take your time عجله نکن
time will tell در آینده معلوم می شود
time is up وقت گذشت
behind time بی موقع
behind time دیر
time out وقفه فاصله
in time بجا
what is the time? چه ساعتی است
what is the time? وقت چیست
all-time همیشگی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from time to time هرچندوقت یکبار
from time to time گاه گاهی
one-time پیشین
one-time قبلی
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time سابق
what time is it? چه ساعتی است
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
two time دو حرکت ساده
just in time درست بموقع
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d اگاه بودن
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
to know the time of d هوشیاربودن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
four-four time چهارهچهارم
f. time روزهای تعطیل دادگاه
three-four time نت
mean time ساعت متوسط
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time <idiom> زودتراز اینها
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
on time <idiom> سرساعت
down time مدت از کار افتادگی
down time زمان تلفن شده
two-two time نتدودوم
many a time چندین بار
many a time بارها
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
mean time زمان متوسط
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
there is a time for everything دارد
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
there is a time for everything هرکاری وقتی
time [s] <adv.> دفعه
specified time وقت معین
at any time <adv.> هر بار
some time or other یک روزی
some time or other یک وقتی
some time مدتی
some time یک وقتی
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
time مدت
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time مرورزمان را ثبت کردن
time متقارن ساختن
time وقت معین کردن
time عهد
time مدروز
time روزگار
time ایام
time زمانه
time هنگام
time فرصت مجال
time گاه
time زمان
time وقت
time زمانی موقعی
time ساعتی
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time وقت قرار دادن برای
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time فرصت موقع
time فرصت
time تایم
time [s] <adv.> بار
at any time <adv.> درهمه اوقات
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time and again بکرات
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
any time <adv.> هر بار
time and again چندین بار
time out ساعت غیبت کارگر
time distance زمان عبور ستون
time thrust ضد حمله شمیرباز
time trial رکوردگیری در تمرین رکوردگیری
time trial مسابقه دوتمرینی
time estimation براورد زمانی
time error خطای زمانی
time utility استفاده از زمان
time charter کرایه کردن موقت کشتی
time deposits مطالبه نقدی موجل از بانک
time dilation پارادوکس زمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com