English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English Persian
to call somebody back کسی را فراخواندن
to call somebody back کسی را معزول کردن
to call somebody back کسی را احضار کردن
Search result with all words
call back to life زنده کردن
to call back to life زنده کردن
to call back پس گرفتن
to call back بازخواندن
Other Matches
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
back to back credit اعتبار اتکایی
back to back housing خانه ی پشت به پشت
at call به محض درخواست عندالمطالبه
at call عندالمطالبه
call off خاتمه دادن
at call اماده فرمان
to call together جمع کردن
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
call up <idiom> تلفن کردن
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call off بر هم زدن
to call نام دادن
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
call up دستور ارسال گزارش
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call up تذکر دادن جمع کردن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up دستور ارسال گزارش
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up تذکر دادن جمع کردن
call-up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call off منحرف کردن
to call up احضارکردن
to call نامیدن
call by name فراخوانی با نام
at call فورا
to call in صداکردن
to call in مطالبه کردن
to call in دعوت کردن
call up صدا زدن
call صدا زدن
to call out بلندصداکردن
to call out دادزدن
to call off منحرف یامنصرف کردن
to call into being بوجوداوردن
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
at or within call اماده فرمان
to call up بخاطراوردن یاداوردن
to call together فراهم اوردن
call out اعلام خطر کردن
next call تماسخواب
first call شیپور جمع
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to call into being هستی دادن
on call بنا به درخواست
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
to call up خواستن
call forth بکار انداختن
through call مکالمه مستقیم
call for some one پی کسی فرستادن
call off <idiom> کنسل کردن
call on <idiom> سرزدن به کسی
call on <idiom> صدا زدن کسی
call in تو خوانی
call in تو خواندنی
to call for خواستن
to call in خواستن
call out اعلام خطر
to call for a احتیاج بدقت داشتن
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call off صرفنظر کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
to call from within ازتویا اندرون صدا کردن
to call توجه کسیراجلب کردن
call down ملامت کردن تحقیر کردن
If anyone should call , let me know. اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
call down سرزنش کردن
call by value فراخوانی با ارزش
call for ایجاب کردن
call for مستلزم بودن
to call for anyone پی کسی فرستادن
on call اتشهای طبق درخواست
on-call service آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
fit call رده یکم تعمیر و نگهداری
first seargeant's call شیپور سرگروهبان پیش
conference call دعوت به سخنرانی
call to prayer اذان
to call into requisition باز گرفتن
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
to call to mind بخاطراوردن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
fire call درخواست اتش توپخانه درخواست اتش
call statement حکم فرا خوانی
call the roll حضور و غیاب کردن
call the roll حاضر و غایب کردن
call time تایم اوت
call to account مواخذه کردن از
call to mind بخاطر اوردن
to call into requisition بمصادره یاسخره گرفتن
call to prayer اقامه قبل از نماز
to call the rolls حاضروغایب کردن
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
chargeable call مکالمه قابل پرداخت
call time تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
to call to mind بیاداوردن
commander's call ساعات در اختیار فرماندهی
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
to call somebody through [via] [over] Skype به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
call to quarters شیپور احضار
call to witness به شهادت طلبیدن
call to witness گواه گرفتن
call to witness گواهی خواستن از
call to account حساب خواستن از
to call on god بخدادعاکردن
commander's call در اختیار فرماندهی
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
call by result فراخوانی با نتیجه
call for fire درخواست اتش
call for fire درخواست اتش کردن
call for help to god دعا
call by reference فراخوانی با ارجاع
boarding call دعوت به بازدید
call for tender برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
drill call شیپور مشق
call for ..... under the credit درخواست کردن ..... تحت اعتبار
boat call مخابره با قایق
boatswain's call سوت ملوانی
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
call board تخته اعلانات
call bearing بلبرینگ
call a metting تعیین وقت و دعوت برای جلسه
bugle call علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
bugle call فرمان
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
call someone names دشنام دادن
drill call شیپور شروع مشق صف جمع
emergency call خبر یا مکالمه اضطراری
call over the coals سرزنش کردن
to call to witness استشهادکردن از
to call to witness بشهادت طلبیدن
call price ارزش اسمی
call processing فراخوان پردازی
to call to witness بگواهی خواندن
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
call meter کنتور مکالمات تلفنی
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
call in evidence گواهی خواستن از
call in question تردید کردن در
call instruction دستورالعمل فراخوانی
call into requisition به مصادره گرفتن
call mission درخواست پشتیبانی فوری هوایی ماموریت هوایی طبق درخواست
call one's shot مشخص کردن هدف
call option خرید به شرط خیار
to call to remembrance بخاطر اوردن
to call in question تردیدکردن در
line call اعلام خط نگهدار
quail call تیپچه بلدرچین
morning call دیدنی بعداز فهر
put and call بیع خیاری
presidential call فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
call on to the carpet <idiom> مورد مواخذه قرارگرفتن
call the shots <idiom> سفارش دادن
call signs معرف
mission call درخواست پشتیبانی هوایی کردن
make a call دیدن کردن
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
to call to remembrance بیاداوردن
To call on ( visit ) someone . سر وقت کسی رفتن
at someone's beck and call <idiom> همیشه آماده پذیرایی
macro call درشت فراخوان
macro call فراخوانی ماکرو
mail call رسیدن نامه یا پست
mail call دریافت نامه از پستخانه
quail call تیپچه
call signs معرف رادیویی
call sign معرف
call sign معرف رادیویی
port of call بندر توقف
port of call بندر لنگراندازی
port of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
officers call شیپور افسر پیش
trunk call مکالمه مشترکین از طریق ترانک
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
call house فاحشه خانه
toll call مخابره تلفنی خارج شهری
ports of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
ports of call بندر لنگراندازی
call-ups تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups تذکر دادن جمع کردن
call someone names بد دهنی کردن
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups دستور ارسال گزارش
call-ups احضار برای فعالیتهای نظامی
call girls فاحشه تلفنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com