Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
Other Matches
To bring a matter to successful issue .
کاری را به نتیجه رساندن
To carry out . To implement . To carry into action .
عمل کردن
successful
موفق
successful
پیروز
successful
نیک انجام
successful
عاقبت بخیر
successful
<adj.>
موفق
successful
<adj.>
موفقیت آمیز
successful
کامیاب
worked
[been successful]
<past-p.>
کار کرده
The negotiations were successful ( inconclusive ) .
مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
issue
رواج دادن
issue
انتشار دادن
issue
انتشار دادن صدور
issue
ناشی شدن
issue
صادر شدن
issue
خارج شدن
issue
نوع
issue
عمل
issue
نژاد
issue
صادر کردن
issue
صدور مطلب
issue
مسئله قضیه تحویل جنس
issue
توزیع کردن
issue
توزیع
issue
صادرکردن
issue
مسئله
issue
موضوع
issue
موضوع شماره
issue
نتیجه بحث
issue
کردار اولاد
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
issue
پی امد
issue
بر امد
at issue
موضوع بحث
issue
بیرون امدن
issue
نشریه فرستادن
issue
افتتاح کردن
issue
ممر
issue
موضوع دعوی
issue
انتشار
of no issue
بی نتیجه
of no issue
بیهوده
over issue
زیاد انتشاردادن
May be I can interest you in this issue .
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
It is not advisable for you to take up issue with me (take me on).
صلاحت نیست با من طرف بشوی
To settle the issue one way or the other.
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
I wI'll not comment on this issue.
درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
unit of issue
مبنای توزیع
unit of issue
واحد توزیع
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
to issue instructions
دستور صادر کردن
gratuitous issue
لباس پیشکش
general issue
تدارکات عمومی ارتش
general issue
ملزومات ارتش
back issue
نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
issue a credit
افتتاح اعتبار
issue a guarantee
صدور ضمانتنامه
issue commissary
مسئول توزیع
issue commissary
کارپردازی یادفتر توزیع
fiduciary issue
اسکناسهای اعتباری
issue note
برگه صدور
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
issue of law
نکتع موضوع بحث که درتطبیق قانون پیدا میشود
issue price
قیمت اعلام شده
issue priority
تقدم توزیع اماد
issue priority
ترتیب تقدم توزیع
loose issue
تدارکات روباز
loose issue
تدارکات خارج شده از بسته بندی
gratuitous issue
اماد پیشکشی
bond issue
صدور اوراق قرضه
This question is not at issue.
بحث روی این موضوع نیست.
issue a warning
اخطار صادر کردن
issue
[outcome]
نتیجه
[بحثی ]
issue
[outcome]
بر آمد
issue
[outcome]
پایان
the German issue
مسئله آلمان
[تاریخ]
[بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
basic of issue
مبنای توزیع
issue pea
داغ نخود
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
side issue
مسئله فرعی
side issue
موضوع فرعی
to die without issue
بدون اولاد مردن
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
I feel relieved because of that issue!
خیال من را از این بابت راحت کردی!
issue
[of something]
[ID card or check]
صدور
[چیزی]
[کارت شناسایی]
[چک]
he rode me off on a side issue
نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
free issue materials
موادی که خریدار جهت تولیدکالای موردنیاز خود به سازنده میدهد
issue
[of something]
[ID card or check]
انتشار
[اسکناس]
[اوراق بهادار]
To lock horns with someone. To take issue with someone.
با کسی سر شاخ ( شاخ بشاخ ) شدن
Dont sidetrack the issue.
خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
join issue with a person
با کسی وارد مرافعه یا دعوی شدن
to issue marching order
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
starting with the issue of July 1
هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
free issue system
سیستم انبارداری که در ان جهت گرفتن کالا نیاز به برگ درخواست نمیباشد
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
basic issue list
اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
موضوعی را ماست مالی کردن
Lets pass on (proceed) to the main issue.
برویم سر مطلب اصلی
carry away
ربودن
carry
خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carry
محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carry
وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carry
وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carry
نشانه وقوع وام
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
انداختن یک یا دو میله بولینگ
carry
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry all
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
carry away
از جا در بردن
carry-on
ادامه دادن
carry (something) out
<idiom>
گماردن ،قراردادن
carry over
<idiom>
برای بعد نگهداری کردن
carry through
<idiom>
برای کاری نقشهای کشیدن
carry
بردن
to carry away
ربودن
carry it all
همه رامیدید
carry on
ادامه دادن
carry
حمل غیرمجاز توپ
carry
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carry out
تکمیل کردن
carry out
صورت دادن
carry out
جامه عمل پوشاندن
carry out
تحقق بخشیدن
carry out
به اجرا در آوردن
carry
تیررسی حالت دوش فنگ
carry
تیر رسی داشتن
carry
روپوش پرچم
carry
رقم نقلی
carry
حمل ونقل کردن
carry
حمل کردن
carry
بدوش گرفتن
Carry the one
[two]
.
یک
[دو]
بر دست.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
Carry the one
[two]
.
یک
[دو]
در ذهن داریم.
[ریاضی]
[در جمع یا ضرب دوعدد که حاصلشان دو رقمی باشد]
carry
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carry
رانینگ
carry
جبران ضعف یار
carry
انتقال دادن
carry out
اجرا کردن
carry out
انجام دادن
carry out
به انجام رساندن
carry out
صورت گرفتن
carry out
واقعیت دادن
carry out
عملی کردن
carry out
واقعی کردن
to carry through
بپایان رساندن
carry one
ده بر یک
to carry off
کشتن
to carry through
انجام دادن
to carry on
ادامه دادن
carry out
انجام دادن
carry out
اجرا کردن
carry over
انتقال دادن
to carry over
منقول ساختن
to carry over
انتقال دادن
carry over
انتقال به صفحه بعد دادن
to carry out
اجراکردن
to carry off
ربودن
to carry on
پیش بردن
to carry away
ازجادربردن
to carry out
کاربستن
to carry to a
بحساب بردن
carry too far
بدرجه جدی رساندن
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
ripple through carry
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
to carry a watch
ساعت دربغل گذاشتن
carry into effect
اجرا کردن
carry ineffect
واقعیت دادن
to carry arms
سربازشدن
carry into effect
انجام دادن
carry out the obligations
اجرای تعهدات
to carry a watch
ساعت همراه داشتن
partial carry
رقم تقلی جزئی
propagated carry
رقم نقلی پخش شده
carry ineffect
انجام دادن
carry one's bat
تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
to carry a cane
عصادست گرفتن
carry into effect
واقعیت دادن
carry ineffect
تحقق بخشیدن
fireman's carry
یک دست و یک پا
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
carry into effect
تحقق بخشیدن
carry ineffect
به اجرا در آوردن
carry into effect
به اجرا در آوردن
crawl carry
انتقال خزشی
end around carry
رقم نقلی دورگشتی
end around carry
رقم نقلی دور گشتی
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
to carry a weapon
مسلح بودن
carry into effect
جامه عمل پوشاندن
carry propagation
پخش رقم نقلی
carry ineffect
واقعی کردن
carry into effect
واقعی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com