Dictiornary-Farsi | to dine off bread and cheese | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 102 (6 milliseconds)

English	Persian
to dine off bread and cheese	ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن


Other Matches

dine	ناهار خوردن
dine	شام خوردن شام دادن
cheese down	چنبره کردن
cheese	پنیر
cheese-paring	خسیس
cheese head	سر عدسی در پیچها
cheese monger	پنیر فروش
cheese-paring	کم خرج کن
damson cheese	مربای الو
gruyere cheese	پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
cheese knife	چاقویپنیر
cheese-paring	فرومایه
cheese-paring	بیارزش
cheese-paring	ممسک
cheese-paring	زفت
cheese-paring	بخیل
cheese mite	کرم پنیر
cheese on toast	نان تست با پنیر
as different as chalk and cheese <idiom>	مثل آسمان و ریسمان [متفاوت]
macaroni cheese	ماکارونی با سس پنیر
cottage cheese	نوعی پنیر دلمه شده
as different as chalk and cheese <idiom>	مثل فیل و فنجان [متفاوت]
cream cheese	پنیری که با شیر خامه دارتهیه شود
They are as different as chalk from cheese . what a contrast !	این کجا وآن کجا !
To stint . To be cheese - paring .	گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
bread	نان
bread	قوت
bread alone	تنها نان
we have no more bread	دیگر نان نداریم
bread	نان زدن به
bread alone	نان خالی
bread alone	فقط نان
bread-bin	ناندانی-جانانی
bread-boards	تختهی آمادهی مدار سازی
bread-boards	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards	تختهی نان بری
black bread	نانسیاه
bread guide	محلقرارگرفتنناندرتستر
To butter the bread .	روی نان کره مالیدن
oat bread	نان جو
To bake bread.	نان پختن
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
To lend each other bread. <proverb>	نان به هم قرض دادن .
wholemeal bread	نانحجیم
whole wheat bread	انواعنانسفید
unleavened bread	نانتخت
pumpernickel bread	نانتکه
pitta bread	ناننازک
milk bread	نانشیرنی
Greek bread	نانیونانی
bread-boards	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread and butter	وسیله معاش
here is bread in plenty	نان بقدر کفایت هست
duily bread	رزق
duily bread	روزی
duily bread	نان روزانه
dry bread	نان بی کره
daily bread	نان یارزق روزانه
daily bread	روزی
st john's bread	خرنوب
bread knife	کارد نان بری
bread and point	سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
barley bread	نان جوین
barley bread	نان جو
aerated bread	نان گازدار
aerated bread	نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
swine bread	پنجه مریم
bread and butter	نان وپنیر
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
bread-board	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
wheat bread	نان سفید
wheaten bread	نان گندم
light bread	نان سهل الهضم
light bread	نان سفید
bread-board	تختهی نان بری
leavened bread	نان ور امده
bread-board	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board	تختهی آمادهی مدار سازی
wheat bread	نان گندم
pull bread	مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
His bread is buuttered on both side . <proverb>	نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
Half a loaf is better than no bread . <proverb>	نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
German rye bread	نانشیاردارآلمانی
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
best thing since sliced bread <idiom>	[یک ایده یا نقشه خوب]
to break bread with a person	پیش کسی نان ونمک خوردن
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
know which side one's bread is buttered on <idiom>	راه وچاه را بلد بودن
Danish rye bread	نانتکهجویدوسردار
lndian chapati bread	نانچپتیهند
lndian naan bread	نانهندی
lrish soda bread	نانسوادیایرلندی
Russian black bread	نانسیاهروسی
American white bread	نانسفیدآمریکایی
American corn bread	نانذرتآمریکایی
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
break bread with a person	با کسی نان و نمک خوردن
to bake bread or bricks	پخش اجریانان
caraway seeded rye bread	نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb>	نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .	نانش توی روغن است

to dine off bread and cheese

ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن