Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
to drive wild
دیوانه کردن
Other Matches
wild a
گورخر خردشتی
wild about
شیفته
wild about
دیوانه
wild
ماجراجویانه
wild
ریسکی
wild
خود رو شیفته و دیوانه
wild
وحشی
wild
جنگلی
wild eyed
دارای چشمان وحشی وخیره
wild and woolly
کثیف
wild and woolly
درهم ریخته
wild and woolly
ژولیده پشمالو
wild ass
گورخر
wild basil
ضمیران
wild beast
دد وحش
wild beasts
جانوران وحشی وحوش
wild bryony
پنجه کلاغ
wild cat
بی اعتبار بی پشتوانه نادرست
wild cord
تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
wild boar
گرازوحشی
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
wild garlic
والک کوهی
wild garlic
پیاز خرسی
wild garlic
سیرخرس
run wild
بی بند و بار بودن
run wild
خودروبودن
wild flax
کتان
wild fowl
مرغان وحشی پرندگان وحشی
wild pigeon
کبوتر چاهی کفتر چاهی
wild rape
اهوری تخم خردل
wild rice
برنج وحشی
wild animals
حیواناتوحشی
wild card
روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
Wild West
غرب وحشی
Wild West
ایالتهای غربی
wild shot
تیر بی هدف
wild shot
تیر پراکنده
wild rye
الیم
wild rue
سداب کوهی اسپند
wild parsley
انواع هویج وحشی
wild pansy
بنفشه فرنگی
wild pansy
بنفشه سه رنگ
wild goat
بزکوهی تکه
wild land
زمین بایر و لم یزرع
wild land
صحرا بیابان
wild parsmip
شقاقل مصری
wild marjoram
اویشن شیرازی گلپر
wild mustard
خردل بری ایهقان
wild oat
جو دو سر
wild oat
جوپیغمبری اصل
wild or bohemian
زیتون بری
wild rocket
کک کوج
gum of wild almond
ازدو
wild thymeŠmother of thyme
سیسنبر
wild rocket oil
روغن منداب
to have the wild stag's foot
<idiom>
در چابکی پای آهوی وحشی داشتن.
gum of wild almond
زدو
wild goose chase
<idiom>
ناامیدانه جستجو کردن
gum of wild almond
زد
wild-goose chases
تلاش بیهوده
wild-goose chase
تلاش بیهوده
wild goose chase
تلاش بیهوده
wild oriental a tree
ارژن
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
wild card character
نشانهای که در هنگام جستجوی فایل یا داده استفاده میشود و تمام فایل ها را نشان میدهد
to sow one's wild oats
جولان خودرادادن
to goon a wild goose chase
درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
drive
فرار گل زن
drive way
جاده خیابان
to drive at
توجه داشتن به
drive way
مسیر اتومبیل رانی
to drive at
قصد داشتن از
self-drive
اتومبیلیبارانندهخودکار
to take a drive
سواری کردن
drive at
<idiom>
سعی درگفتن چیزی
to drive out
بیرون کردن
off drive
ضربه به سمت راست
to drive away
دورکردن
drive-in
درایواین
to drive away
دفع کردن
on drive
ضربه بسمت توپزن
drive
وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive
ضربه از پایین
drive
گریز پا به توپ
drive
دنده
drive
شفت
drive
راندن گرداندن گرداننده
drive
رانندگی کردن
drive
سائق
drive
ولت محرک
drive
سواری کردن کوبیدن
drive
تحریک کردن
drive
ضربه درایو
drive
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
d.c. drive
ماشین جریان دائم
drive
حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive
مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
d.c. drive
محرکه جریان دائم
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive
فرمان
drive
محرکه گیربکس
drive
جلو بردن
drive
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
رانندگی ارابه مسابقهای
drive
عقب نشاندن بیرون کردن
drive
بردن
drive
رانش سواری دوندگی
drive
گرداننده
drive!
برون!
[با ماشین]
drive
سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive
راندن
tape drive
نوار چرخان نوار ران
to drive mad
بدیوانگی انداختن
to drive mad
دیوانه کردن
to drive into a corner
درتنگنا انداختن
tape drive
دستگاه نوارخوان
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
activity drive
سائق فعالیت
tape drive
نوار گردان
to drive a wedding into
شکافتن
disk drive
گرده ران
disk drive
گرده چرخان
visceral drive
سائق احشایی
disk drive
دیسکخوان
disk drive
گرداننده دیسک دیسک گردان
disk drive
دیسک ران دیسک چرخان
tape drive
نوار ران
tape drive
نوارچرخان
to drive a wedding into
رخنه کردن در
To drive all with the same stick .
<proverb>
همه را با یک چوب راندن .
belt drive
بدنهعقب
cartridge drive
درایوفشنگی
chain drive
زنجیرهکششی
disc drive
درایودیسک
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
drive chain
زنجیرهراندن
drive wheel
چرخدنده
four wheel drive
محرک چهار چرخ
right-hand drive
اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
drive shaft
میل لنگ
drive shaft
میله محرک محور محرک
drive-ins
درایواین
cassette drive
درایوکاست
final drive
چرخ گرداننده نهایی شنی
drive shafts
محور رانش
drive shafts
محور محرکه
drive shafts
میله محرک محور محرک
drive shafts
میل لنگ
drive shaft
محور رانش
drive someone up a wall
<idiom>
از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
winchester drive
دیسک گردان وینچستر
drive shaft
محور محرکه
To drive someone up the wall.
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
drive channelling
راه گزینی سائق
drive volley
ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
drive belt
تسمه محرک
drive bay
فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive winding
سیم پیچ تحریک
drive's cab
اطاق راننده
drive's seat
صندلی راننده
hard drive
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
electric drive
محرکه الکتریکی
exploratory drive
سائق کاوش
final drive
گرداننده نهایی
drive arousal
برانگیختگی سائق
final drive
محرکه محور عقب
drive a benefit
سود بردن
four gear drive
گیربکس چهار دنده
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
drive the green
با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
drive stimulus
محرک سائق
drive current
جریان تحریک
drive capstan
چرخ تسمه محرک
drive displacement
جابه جایی سائق
drive fit
محل رانش
drive mad
دیوانه کردن
drive mechanism
جعبه دنده
drive mechanism
مکانیزم رانش
drive motor
موتور محرک
drive number
شماره گرداننده
drive pulse
تپش تحریک
drive reduction
کاهش سائق
drive screw
پیچ خودرو
drive screw
ژیگلور
drive screw
پیچ سوزنی
drive state
حالت سائقی
full drive
باشتاب هرچه بیشتر
Could you drive more slowly, please?
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
motor drive
محرکه موتوری
carriage drive
خیابان پارک
drive designator
پارامتر دیسک گردان
physical drive
دیسک گردان فیزیکی
primary drive
سائق نخستین
to drive a bus
اتوبوسی را راندن
Bernoulli drive
سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
rim drive
لبه گردانی
roller drive
مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
area drive
شکار دواندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com