Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
to form a habit
عادتی پیداکردن
to form a habit
تشکیل عادت دادن
Other Matches
habit
:عادت
habit
سرشت
habit
عادت
to habit
جامه پوشاندن
habit
لباس سواری زنانه
habit
زندگی کردن
habit
خو
habit
مشرب فاهر
habit
جامه
habit
لباس روحانیت
habit
روش طرز رشد رابطه
habit
معتادکردن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
habit
اراستن
habit
:جامه پوشیدن
that is a matter of habit
کار عادت است
to break one of a habit
عادتی را ازسرکسی انداختن
that is a matter of habit
موضوع عادت است
to fall into a habit
عادتی گرفتن
predatory habit
خوی غارتگری
to fall into a habit
خویی گرفتن
to fall out of a habit
عادتی راترک کردن
He outgrew this habit.
این عادت ازسرش افتاد
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
kick the habit
<idiom>
ترک عادت بد
to outgrow a habit
<idiom>
از سر افتادن عادت
social habit
عادت اجتماعی
reading habit
عادت خواندن
riding habit
جامه سواری زنانه
He is making a habit of it .
بد عادت شده است
laugh one out of a habit
با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
industrious habit
خوب تخشایی و کارکنی
of a corpulent habit
تنومند
position habit
عادت مکانی
predatory habit
خوی شکار
habit strength
نیرومندی عادت
habit formation
شکل گیری عادت
grow into a habit
عادت شدن
to fall into a bad habit
عادت بدی گرفتن
to fall into a bad habit
خوی بدی گرفتن
habit family hierarchy
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
to be enslave to a bad habit
اسیر خوی بدی شدن
To do something(act)from force of habit
کاری راطبق عادت( همیشگه ) انجام دادن
effective habit strength
حد موثر نیرومندی عادت
To break (give up) a habit.
ترک عادت کردن
To break a habit makes one ill.
<proverb>
ترک عادت موجب مرض است .
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings.
عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
out of form
بدحالت
out of form
غیراماده
form
ریخت
in form
اماده
form
ورقه
in form
خوش حالت
three form
فرم تریو
re form
دوباره درست کردن
form
تشکیل دادن
form
قسم
form
نوع
form
طرز ورفتار
form
نظم فرم
form
ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form
قالب کردن
form
بشکل دراوردن
form
تشکیل دادن ساختن
form
فرم
form
برگه ورقه
form
سابقه فعالیت اسب
form
صورت دیس
form
طریقه
form
شکل گرفتن سرشتن
form
پروردن
form
شکل قالب
form
امادگی
form
روش
form
تصویر وجه
form
ترکیب
form
صورت
form
یات هر آدرس وارد آن شود مثل نام و آدرس و شغل
form
1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
form
صفحهای از صفحات کامپیوتری
form
ایجاد یک شکل
form
ساخت
form
شکل دادن
form
فراگرفتن
form
حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
form
یات مربوطه را وارد میکند
form
وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
form
شکل
form
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
form
دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
sentential form
صورت جملهای
power form
تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
reduced form
فرم تعدیل شده
reduced form
فرم تقلیل یافته
resonance form
شکل رزونانسی
quadratic form
شکل درجه دوم
proposal form
فرم پیشنهاد
radial form
شکل ستارهای
quadratic form
معادله درجه دوم
pausal form
دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
pyranose form
شکل پیرانوزی
proposal form
فرم درخواست بیمه
normalized form
صورت هنجار
order form
نمونه سفارش نامه پر نکرده
sight form
نمونه رصد
sliding form
قالب بندی کشویی
to form a plot
اسباب چینی کردن
to form into groups
گروه بندی کردن
to form into groups
دسته بندی کردن
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
to melted in to another form
بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
to set a form
فرم بستن
tooth form
شکل دندانه
true form
فرم واقعی
turnaround form
شکل برگشت
wave form
شکل موج
wave form
شکل موج تکراری در نموداردامنه و زمان یا روی لوله اشعه کاتدی
sixth form
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
registration form
فرم ثبت نام
eye-form
[شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
to form a plot
توط ئه دیدن
to form a notion
اندیشه کردن خیال بستن
slip form
قالب لغزنده
solemn form
طریقه رسمی
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
staggered form
شکل نامتقابل
standard form
صورت متعارف
structural form
شکل بنیانی
structural form
شکل اولیه معادلات در سیستم معادلات هم زمانی در اقتصاد سنجی
substance and form
جوهروعرض
symbolic form
علایم رمز مخابراتی هواسنجی و هواشناسی بین المللی
tendering form
ورقه پیشنهاد
tendering form
برگ پیشنهاد برگ درخواست
Form without substance .
صورت بدون معنی
the precatory form
صیغه تمنی یا در خواست
to form a notion
تصور کردن
form-piece
[تکه های سنگ در مشبک کاری]
life form
زی نمود
die form
فشردن
die form
شکل دادن حدیدهای
eclipsed form
شکل متقابل
end of form
انتهای ورقه
endless form
ورقه بی انتها
erythro form
شکل اریترو
executable form
برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
executable form
شکل قابل اجرا
executable form
فرم قابل اجرا
fanfold form
ورقه با تای بادبزنی
field form
نمودار میدان
form alignment
هم ترازی ورقه
form block
بلوک فرمکاری
form determinant
تعیین کننده شکل
form drag
مقاومت ناشی از شکل جسم
form drag
پسای شکل
form factor
ضریب شکل
form cutter
دستگاه فرز پروفیل
continuous form
ورقه پیوسته
continued form
دنباله
form letter
فرم نامه
form letters
فرم نامه
application form
برگ درخواست
boat form
شکل قایقی
boat form
قایقی شکل
canonical form
صورت متعارفی
canonical form
شکل رزونانسی
coding form
ورقه برنامه نویسی
coding form
فرم برنامه نویسی
coil form
مغزی پیچک
coil form
نوع بوبین
coil form
شکل بوبین
cold form
در حالت سرد شکل دادن
complement form
صورت متممی
complement form
صورت متمم
complement form
فرم متمم شکل متمم
form feed
خورش ورقه
form work
کاذب سازی
form work
کفراژ
normal form
صورت عادی
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
gauche form
شکل کج
free form
نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد
meso form
شکل مزو
matter and form
جوهر و عرض
keto form
شکل کتو
furanose form
شکل فورانوزی
in due form
بطرز شایسته
in binding form
به وجه ملزم
in a topic form
بصورت عنوان
form work
قالب بندی
normal form
صورت هنجار
form feed
تغذیه کاغذ
form grind
سنگ زدن در مقطع طولی
form insulation
عایق کاری قالب
form line
خط متساوی البعد
form line
خط بین نقاط هم ارتفاع
form lining
پوشش قالب بندی
form mill
فرز کردن پروفیل
in a tabular form
بشکل جدول یافهرست
form utility
در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com