English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
to form into groups گروه بندی کردن
to form into groups دسته بندی کردن
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
Other Matches
groups مجموعهای از رکوردهای کامپیوری حاوی اطلاعات مربوط به هم
groups شیعه
groups حزب
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
groups نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست
groups مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
groups جمع کردن چندین وسیله با هم
groups مجموعهای از نشانه ها یا فایل ها یا برنامه ها که در یک پنجره نشان داده می شوند
groups کلمه شش حرف در ارتباط تلگرافی
groups جمع اوری چندین چیز با هم
groups دسته بندی کردن
groups دسته دسته
groups دسته
groups گروه
groups انجمن
groups جمعیت گروه بندی کردن
groups دسته دسته کردن
groups جمع شدن
groups گروه رزمی
groups ناوگروه
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
enentiotopic groups گروههای اناتیتوتوپیک
delivery groups مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
delivery groups گروه معروف پیام
In groups. In batches. دسته دسته ( گروه گروه )
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
matched groups گروههای جور
matched groups گروههای همتا
pressure groups گروه فشار
age groups گروه سالخور
age groups گروه سنی
peer groups گروه همسالان
interest groups گروههای ذینفع
blood groups گروه خونی
blood groups گروه خون
blood groups تعیین کردن
vested interest groups گروههای همسود
special interest groups گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
directive effect of functional groups اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
form صفحهای از صفحات کامپیوتری
form ایجاد یک شکل
form ساخت
form ورقه
form 1-متن چاپ شده با فضای خالی که اطلاعات می توانند وارد شوند. 2-نمایش گرافیکی که مشابه حالت چاپ موجود است و برای ورود داده به پایگاه داده است
form یات هر آدرس وارد آن شود مثل نام و آدرس و شغل
form حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
form یات مربوطه را وارد میکند
form وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
form شکل دادن
out of form بدحالت
out of form غیراماده
re form دوباره درست کردن
three form فرم تریو
in form خوش حالت
in form اماده
form دستوری به چاپگر برای قرار دادن صفحه بعدی
form طریقه
form تشکیل دادن
form صورت دیس
form شکل
form برگه ورقه
form فراگرفتن
form شکل گرفتن سرشتن
form پروردن
form ریخت
form ترکیب
form قالب کردن
form بشکل دراوردن
form تشکیل دادن ساختن
form فرم
form تصویر وجه
form روش
form امادگی
form طرز ورفتار
form ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form سابقه فعالیت اسب
form نظم فرم
form قسم
form نوع
form شکل قالب
form ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form صورت
form کد چهار حرف که نوع داده را به صورت فایل RIFF مشخص میکند
radial form شکل ستارهای
sentential form صورت جملهای
proposal form فرم درخواست بیمه
pyranose form شکل پیرانوزی
resonance form شکل رزونانسی
reduced form فرم تقلیل یافته
reduced form فرم تعدیل شده
quadratic form شکل درجه دوم
normal form صورت هنجار
in due form بطرز شایسته
proposal form فرم پیشنهاد
in binding form به وجه ملزم
keto form شکل کتو
matter and form جوهر و عرض
meso form شکل مزو
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
normal form صورت عادی
normalized form صورت هنجار
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
pausal form دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
power form تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
sight form نمونه رصد
sliding form قالب بندی کشویی
to form a plot توط ئه دیدن
to form a plot اسباب چینی کردن
quadratic form معادله درجه دوم
to melted in to another form بطور غیر محسوس تبدیل شکل دادن
to set a form فرم بستن
tooth form شکل دندانه
true form فرم واقعی
turnaround form شکل برگشت
wave form شکل موج
wave form شکل موج تکراری در نموداردامنه و زمان یا روی لوله اشعه کاتدی
sixth form دورهی آماده سازی برای دانشگاه
Form without substance . صورت بدون معنی
registration form فرم ثبت نام
eye-form [شکل کیسه ماهی برای عبور نازک نور]
to form a notion اندیشه کردن خیال بستن
to form a notion تصور کردن
slip form قالب لغزنده
solemn form طریقه رسمی
solemn form در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
staggered form شکل نامتقابل
standard form صورت متعارف
structural form شکل بنیانی
structural form شکل اولیه معادلات در سیستم معادلات هم زمانی در اقتصاد سنجی
substance and form جوهروعرض
symbolic form علایم رمز مخابراتی هواسنجی و هواشناسی بین المللی
tendering form ورقه پیشنهاد
tendering form برگ پیشنهاد برگ درخواست
the precatory form صیغه تمنی یا در خواست
to form a habit عادتی پیداکردن
to form a habit تشکیل عادت دادن
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
in a topic form بصورت عنوان
form letter فرم نامه
continued form دنباله
form cutter دستگاه فرز پروفیل
die form فشردن
die form شکل دادن حدیدهای
eclipsed form شکل متقابل
end of form انتهای ورقه
endless form ورقه بی انتها
erythro form شکل اریترو
executable form برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
executable form شکل قابل اجرا
executable form فرم قابل اجرا
fanfold form ورقه با تای بادبزنی
field form نمودار میدان
form alignment هم ترازی ورقه
complement form فرم متمم شکل متمم
complement form صورت متمم
complement form صورت متممی
form letters فرم نامه
life form زی نمود
application form برگ درخواست
boat form شکل قایقی
boat form قایقی شکل
canonical form صورت متعارفی
canonical form شکل رزونانسی
coding form ورقه برنامه نویسی
coding form فرم برنامه نویسی
coil form مغزی پیچک
coil form نوع بوبین
coil form شکل بوبین
cold form در حالت سرد شکل دادن
form block بلوک فرمکاری
continuous form ورقه پیوسته
furanose form شکل فورانوزی
form line خط بین نقاط هم ارتفاع
form utility در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
form lining پوشش قالب بندی
form mill فرز کردن پروفیل
form utility مطلوبیت شکلی
form utility کیفیتی که دراثر جمع اوری و بسته بندی مواد اولیه
form work قالب بندی
form work کاذب سازی
free form نوعی پیمایش نوری که در ان عمل پیمایش توسط علائمی که به وسیله دستگاه ورودی در هنگام ورود اطلاعات داخل می شوند کنترل می گردد
gauche form شکل کج
in a tabular form بشکل جدول یافهرست
form work کفراژ
form drag پسای شکل
form feed تغذیه کاغذ
form grind سنگ زدن در مقطع طولی
form insulation عایق کاری قالب
form determinant تعیین کننده شکل
form line خط متساوی البعد
form factor ضریب شکل
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
form feed خورش ورقه
free form defects خالی از خطا
FI'll in the job application form. این برگ درخواست کاررا پرکنید
To form a queue. To line up. صف بستن ( کشیدن )
free form defects بی خطا
form room [British کلاس درس
skew boat form شکل قایقی تابدار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com