English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
to make an entry of ثبت
to make an entry of کردن
to make an entry of وارد
Search result with all words
make an entry ثبت کردن
make an entry وارد کردن
To make a forcible entry into a building. بزور وارد ساختمانی شدن
Other Matches
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
entry ورود راهرو
entry آدرسی که از آن یک برنامه یا تابع اجرا میشود
entry اولین دستور اجرا شده در تابع فراخوانده شده
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
entry در پایگاه دادههای یا کتابخانه
entry عمل ورودی
entry مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
re-entry نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re-entry اعاده تصرف
re-entry ورود
no entry ورودممنوع
re entry نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re entry اعاده تصرف
re entry ورود
re entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
entry مدخل
entry راه راهرودر
entry ادخال
entry دخول
right of entry حق ورود
re-entry فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
entry ورود
entry نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
entry ثبت دردفتر ثبت
entry چیزثبت شده یاواردشده قلم
entry قلم
entry ثبت
entry شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
entry نقطه شروع پرش یا چرخش
entry شرکت کننده
entry فقره
entry group واجدین شرایط تخصصی شغلی
entry condtion شرط دخول
entry fee مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
entry group گروه واجد شرایط
data entry ثبت داده ها
ease of entry سهولت ورودبه یک صنعت
ease of entry سهولت ورود
double entry سیستم دفترداری دوبل
double entry دفتر داری مضاعف
deffered entry ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است
data entry ثبات داده ها ورود داده ها
entry block کنده مدخل
data entry داده دهی
entry instruction دستورالعمل دخول
entry keydoard صفحه کلیدورودی
entry door در ورودی
entry door ورودی
portfolio entry قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
single entry حسابداری ساده
single entry حسابداری فردی
re entry vehicle نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
post entry ثبت پس از موقع
port of entry مرز ورود کالا یا فرد به کشور
port of entry بندرمحل ورود
port of entry بندر مقصد
gable-entry راهروی ورودی
lobby-entry راهرو
entry door در جلویی [ساختمان]
entry doors در های ورودی
entry line سطر ورودی
entry plan طرح ورود به بندر
entry plan طرح دخول به سر پل
entry point نقطه دخول
entry point نقطه ورود
entry side جهت دخول
entry side جهت ورود
forcible entry ورود عدوانی
forcible entry هتک حرمت منازل
free entry ورود ازاد بنگاهها به صنعت
home use entry اعلامیه مصرف
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
key entry دخول کلیدی
lobby-entry مدخل
cost to entry هزینه ورود
feet-first entry پرشسیخی
undefined entry فقره تعریف نشده
head-first entry پرشباسر
entry keydoard صفحه کلید ادخال
barrier to entry منع ورود به صنعت
bill of entry افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
bill of entry افهارنامه ورودی
remote job entry وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
entry level jobs شغلهای غیر تخصصی
clear-entry key کلیدصفحههوشیار
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
forceble entry and detainer تصرف عدوانی
forceble entry and detainer هتک حرمت منازل
forcible entry and detainer تصرف عدوانی
to refuse somebody entry [admission] کسی را در مرز برگرداندن
end lobby-entry مدخل
freedom of entry and exit ازادی ورود و خروج
law of prior entry قانون تقدم ورود
remote job entry ادخال کار از دور
forcible entry and detainer ید عدوانی
double entry bookkeeping حسابداری دوبل
double entry table جدول دو سویی
data entry form فرم ورودی داده ها
data entry specialist متخصص داده دهی
data entry mode حالت ثبت داده ها
data entry operator متصدی داده دهی
data entry device دستگاه داده دهی
customs entry form افهارنامه گمرکی
direct data entry داده دهی مستقیم
fine data entry control کنترلدخولاطلاعاتعالی
fast data entry control کنترلدخولاطاعاتسریع
facilitator [of illegal migration/immigration / entry] [British E] قاچاقچی آدم [در سر مرز]
I can't make anything of it. من این را اصلا نمی فهمم [درک نمی کنم] .
to make one's will وصیت کردن
to make r. جبران کردن
to make r. تلافی کردن
make-up ساخت [سازمانی یا سیستمی]
to make one's بارخود را بستن
to make it up اشتی کردن
to make of something در باره چیزی نظر [عقیده] داشتن
make up ترکیب
to make a d. دفاع کردن
What do you make of this [it] ? نظر شما در باره این چه است؟
to make a فاهرساختن
to make a نمودار کردن
to make up to any one پیش کسی خود شیرینی کردن
to make شاش کردن
to make زهراب ریختن شاشیدن
to make ادرارکردن
to make one's در کار خود کامیاب شدن
make-up ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
make-up آرایش [سازمانی یا سیستمی]
make up گریم
to make out تنظیم کردن
to make out سر دراوردن دریافتن
make up for جبران کردن
make up ترکیب کردن
make up تکمیل کردن
make up توالت
make up بزک
make up درست کردن
make up جبران کردن
make up جعل کردن
make up گریم کردن
make up ارایش
to make out ثابت کردن
make up to خسارت کسی را جبران کردن
to make ones a حضور بهم رساندن
to make a f. دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
to make ones a حضوریافتن
to make ones a فاهر شدن
to make over انتقال دادن دوباره ساختن
to make over واگذار کردن
to make out کشف کردن
to make he پیش رفتن
make way پیش رفتن
make up ساختمان یاحالت داستان ساختگی
make up در
make up ساخت
make away with <idiom> بردن
to make an a of any one با کسی اشنایی کردن
to make known اشکار ساختن
to make known معلوم کردن
to make way پیشرفت کردن
to make use of بکار بردن
to make use of استفاده کردن از
to make an a of احمق یانادان کردن
to make an a پول پیش دادن
to make an a پیش مزد دادن
to make an a مساعده دادن
make of something <idiom> تفسیر کردن
make one's own way <idiom> باورداشتن خود
to make up for جبران کردن
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
to make way پیش رفتن
what d. does it make? چه فرق میکند
make a go of <idiom> موفقشدن
to make away بر باد دادن
to make away کار
make believe <idiom> وانمود کردن
to make away ساختن
to make away خلاص شدن از
to make believe وانمود کردن
on the make <idiom> سود بردن ازپول یا سکس و...
I cant make it out. من که از این مطا لب چیز ؟ نمی فهمم
make do with something <idiom> جانشین چیزی به جای چیزدیگر
will you make one ایا شما به عده ما خواهیدپیوست
whose make is it ساخت کیست کار کیست
make for <idiom> به پیش رفتن
to make up جبران کردن فراهم کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
to make up ترکیب کردن
to make a r. for something چیز یرا خواهش کردن
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
make up <idiom> استقرار وسایل تزئین وآرایش
make up <idiom> دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
make up for something <idiom> جبران خطا یا اشتباه
make way <idiom> به گوشهای رفتن
As you make your bed so you must lie on it <idiom> هر کسی که خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
to make something چیزی را درست کردن
to make much of استفاده کردن از
to make r. after something چیزی را جستجو کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com