English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
to miss a mark نشانی را نزدن
to miss a mark خطا کردن
Other Matches
to miss the bus [to miss the boat (British English) ] <idiom> فرصتی را از دست دادن [اصطلاح]
miss از دست رفتن
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss خطا
miss سوتی !
I miss you very much. دلم خیلی برایت تنگ شده
miss : دوشیزه
miss نداشتن فاقدبودن
miss خطا کردن
near miss فاصله خیلی دور دو هواپیما
miss and out مسابقه دوچرخه سواری بین 3 نفر یا بیشتر که نفر اخرحذف میشود
miss out on <idiom> ازدست دادن فرصت
miss از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
to miss fire در نرفتن از تفنگ
hit and miss <idiom> ناخوشآیند ،غیر قراردادی
air miss تصادم هوایی دو هواپیما
to miss the buy فرصت را ازدست دادن
to miss fire کامیاب نشدن
school miss دخترکم رو یانا ازموده
to miss fire نرسیدن
to miss one's tip بمقصود نرسیدن
to miss the goal به گل نزدن [ورزش]
to miss plant سبز نشدن
miss the boat <idiom> ازدست دادن فرصت
you wont miss so much . <proverb> چیز زیادى از دست نمى دهى .
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
miss an appointment از دست دادن قرار ملاقات
hit or miss برحسب تصادف
hit or miss اتفاقا تصادفا
hit and miss گاهی موفق وگاهی مغلوب
miss distance scorer دستگاه تعیین میزان خطای تیردستگاه خطایاب
To miss the bus . To slip up . قافیه را باختن
to miss a flight [plane] پرواز [خود] را از دست دادن
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
Give me those old cars any day . I miss those old cars . قربان آن اتو مبیل های قدیمی
mark down کاهش قیمت
mark down کاهش قیمتها
mark down پایین اوردن قیمت
mark down تنزل قیمت
mark مدرک
beside the mark پرت
beside the mark خارج ازموضوع
below the mark پایین تر از میزان مقر ر
mark-up سود توزیع کننده
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark of d. نشان امتیازیا افتخار
mark off خط کشیدن
mark گواهی
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
to mark off جدا کردن
mark up سود توزیع کننده کالا
mark up افزایش قیمت
mark up نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark نمره گذاری کردن علامت
mark نشان
mark قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark علامت گذاشتن
mark حد
mark مرز
mark علامت گذاری کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark بل گی_ری خوب
mark 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark درجه
mark پایه نقطه
mark نشان کردن نشان
mark مارک
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark اثر
mark علامت نشانه هدف
mark علامت گذاری
mark توجه کردن
mark ایه
mark پایه
mark نشانه کردن حریف
mark نمره
mark وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark ارزه
mark هدف
mark علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark نشانه
mark علامت گذاری روی چیزی
mark علامت
mark داغ
mark نشان علامت
mark نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
pock mark ابله
mark sensing نشان یابی
sea mark خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
to mark out a ground حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
ripple mark شیارسطح چوب
plimsol mark علایم بارگیری
stonemason's mark علامت سنگتراش
press mark علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
plimsoll mark خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
space mark علامت فاصله گذاری
stonemason's mark نشان سنگ کار
shoulder mark درجه سردوشی افسران
repeat mark خال
tape mark نشان نوار
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
shoulder mark درجه روی دوش
tide mark داغ مد
to hit a mark نشانی را زدن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to impress a mark on something چیزیرانشان کردن
shoulder mark نشان سردوشی
to make one's mark برجسته شدن
shoulder mark نشان سردوشی علایم سردوشی
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
mark time <idiom> با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
wide of the mark <idiom> از هدف به دور بردن ،نادرست
punctuation mark نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
You mark my words . ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
mark sense نشان گذار
Trade mark. علامت تجارتی
You mark my words. این خط واینهم نشان
exclamation mark علامت تعجب
strawberry mark لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
quotation mark نشان نقل قول
quotation mark علامت نقل قول
question mark علامت سوال
bale mark مشخصات عدل
to make one's mark اسم و رسم به هم زدن
question mark پرسش نشان
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
special mark علامتمخصوص
trade mark علامت تجارتی
trade mark علامت بازرگانی
trade mark علامت تجاری
Deutsche Mark واحدپول
to mark time در جا زدن
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
lateral mark علامتکناری
guide mark نشانهراهنما
centre mark نقطهمرکزی
black mark سابقهی بد
word mark علامت کلمه
word mark نشان کلمه
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
upto the mark داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
plimsol mark مارک بارگیری
group mark نشان گروه
end mark علامت بی پایان
end mark نشان خاتمه
end mark نشان انتها
ear mark نشان کردن
ear mark داغ گوش
drag mark محل فشار
dead mark انداختن تمام میله ها دراخرین بخش مسابقه بولینگ
crop mark در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
ear mark نشان
field mark نشان میدان
file mark نشان پرونده
frequency mark علامت فرکانس
frequency mark نشانه فرکانس
floating mark نقاط ایستگاه برجسته بینی
floating mark نقاط مواج عکس هوایی
finger mark با انگشت چرک کردن
finger mark اثر انگشت
file mark علامت فایل
check mark علامت کنترل
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
bench mark شاخص مبداء
bench mark نشانهای که ارتفاع ان مشخص است و برای نقشه برداری به عنوان مبنااستفاده میشود
bench mark رپر
bench mark انگپایه
bench mark نشان
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
accent mark یکی از علائم تکیه در موسیقی
mark-ups سود توزیع کننده
bench mark شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
bench mark نشانه مبنا
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center mark مرکز سوراخ
calibration mark علامت کالیبراسیون
block mark نشان کنده
birth mark ماه گرفتگی
bench mark علائمی که در روی انها ارتفاع محل نشان داده شده است
bench mark نشانه
mark-downs قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
group mark علامت گروه
mark of mouth نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
mark out a ground تحدید حدود زمین
pencil mark نشان مدادی
mark sensing نشان دریابی
mark sensing نشان گذاری
mother's mark خال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com