English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (2 milliseconds)
English Persian
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon [colloquial] مسلح بودن
Other Matches
weapon مسلح کردن
weapon اسلحه
weapon اسلحه حربه
weapon سلاح
weapon مسلح شده
weapon جنگ افزار
kiloton weapon جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
lethal weapon الت قتاله
light weapon جنگ افزار سبک
implosion weapon جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
nominal weapon جنگ افزار هستهای که قدرت ان 02 کیلو تن باشد
offensive weapon سلاح تهاجمی
offensive weapon سلاح خطرناک
kiloton weapon جنگ افزار یک کیلوتنی
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
heavy weapon سلاح و جنگ افزار سنگین
guided weapon جنگ افزار هدایت شونده
atomic weapon جنگ افزار اتمی
automatic weapon جنگ افزار خودکار
automatic weapon سلاح خودکار
biological weapon جنگ افزار میکربی
chemical weapon جنگ افزار شیمیایی
offensive weapon در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
offensive weapon الت قتاله
operational weapon جنگ افزار عملیاتی
weapon selector مقیاس یا جدول تعیین خسارات اتمی یا میزان دوزدریافتی هدفها
weapon system سیستم جنگ افزارها
weapon system مدل جنگ افزارها
weapon troops قسمتهای ادوات
weapon troops یکانها ادوات
weapon delivery پرتاب جنگ افزار یا وسیله پرتاب جنگ افزار
parts of the weapon اجزایسلاح
to carry a weapon اسلحه ای با خود حمل کردن
to carry a weapon مسلح بودن
weapon platoon دسته ادوات
weapon debries بقایای ترکش اتمی
salted weapon جنگ افزار اتمی که قدرت رادیواکتیو ان تشدید شده باشد
weapon carrier حامل جنگ افزار
weapon alpha نوعی خرج انفجاری عمقی موشکی
weapon carrier کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
operational weapon جنگ افزاری که در عملیات مورداستفاده میباشد
crew served weapon جنگ افزار خدمه دار
crew served weapon جنگ افزار اجتماعی
heavy assault weapon جنگ افزار هجومی سنگین
air defense weapon control case روش استفاده از کلاهک اتمی در جنگ افزارهای پدافندهوایی
pack up دست از کارکشیدن
six-pack نیم دوجین
pack up بستن
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack off روانه کردن
to pack off روانه کردن
to pack off بیرون کردن
six-pack شش قوطی
pack متراکم کردن فشردن
pack تعداد دیسکهای مغناطیسی ثابت یا متغیر
pack فرستادن
pack بارکردن بردن
pack توده کردن بزور چپاندن
pack قرار دادن
pack بار
pack قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
pack وسیله محمول
pack محمول بادواب
pack بزور جا دادن
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
pack تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
pack فشرده سازی
pack کوله پشتی
pack بقچه
pack دسته گروه
pack بسته
pack بسته کردن یکدست ورق بازی
pack دو رقم دهدهی با کد دودویی در یک کلمه کامپیوتری
pack با نمایش چندین حرف داده با یک حرف ذخیره شده
pack بسته کردن
pack بسته بندی کردن
pack فشردن
nondismountable pack بسته غیرقابل پیاده سازی
cigarette pack بستهسیگار
pack ice یختوده
emery pack جاسوزنی
trade pack بسته بندی تجاری
film pack جایفیلم
power pack باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
I'd like a face-pack. من ماسک صورت میخواهم.
pack ice رجوع شود به pack ice
wolf pack حمله چندزیردریایی با هم به هدف
wolf pack حمله گرگ
wolf pack گله گرگ
face pack مادهایکهبرایتمیزکردنپوستصورتاستفادهمیشود
To pack a suitcase. چمدان بستن
pack ice یخ شناور
a face-pack ماسک صورت
A pack of lies . یک مشت دروغ
disk pack بسته دیسک
pack artillery توپخانه محمول با دواب توپخانه محمول توپخانه کوهستانی
pack annealing التهاب لفافی
pack animal چهارپا
pack animal حیوان باربر
pack animals چهارپا
pack animals حیوان باربر
climbing pack کوله پشتی
ab power pack جعبه تغذیه ا.ب
amphibious pack بارهای اب خاکی
disk pack گرده بسته
amphibious pack تک اب خاکی
gravel pack پوشش شنی
flat pack بسته مسطح
dry pack مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
dismountable pack بسته قابل پیاده سازی
disk pack گروه بسته
pack board وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pack box پاکت
pack box بسته
pack staff بغچه نگه دار
pack staff بارنگهدار
power pack دستگاه تنظیم برق
power pack جعبه تغذیه
imagery pack بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
summit pack کوله قله
survival pack بسته نجات
to pack a jury جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
pack saddle زین مخصوص بار
pack saddle زین بارگیری
pack frame کوله پشتی زین دار
pack cloth لفاف بارپیچی
pack road جاده مال رو
pack horse بارگیر
pack horse اسب بارکش
pack horse یابو
consolidated pack ice مجموعه یخهای شناور
pack annealing furnace کوره التهاب لفافی
portable disk pack بسته دیسک قابل حمل
a pack of ravening wolves یک گروه گرگ ژیان
To collect (pack)the household goods. اسباب خانه را جمع کردن
The kings horse has been called a pack horse. <proverb> به اسب شاه گفتند یابو .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com