English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
to perform a piece of music ساز زدن
to perform a piece of music قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
Other Matches
perform اجرا کردن
perform انجام دادن خوب یا بد
perform بازی کردن نمایش دادن
perform بجا اوردن اجرا کردن
perform انجام دادن
perform کردن
perform ایفاکردن
to perform one's ablutions غسل کردن
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to perform a command فرمانی را اجرا کردن
To do (perform) ones duty. تکلیف خود را انجام دادن
To perform a feat. شیرین کاری کردن
to perform one's ablutions دست نمازگرفتن
perform a contract قرارداد را اجرا کردن
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
to perform one's ablutions شستشوکردن وضوگرفتن
to spotlessly perform something اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
to perform one's oromise بعهد خود وفا کردن
To perform the marriage ceremony. مراسم عقد راجاری کردن
Be slow to promise and quick to perform. <proverb> در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
To be terrific . To perform a feat. To do wonders . To do it gorgeously . معرکه کردن
music در رهگیری هوایی به معنی پخش پارازیت دردستگاههای الکترونیکی است
music خنیا رامشگری
music موزیک
music اهنگ
music موسیقی
instructor of music مشاق موسیقی
indiental music موزیک همراه
computer music موسیقی کامپیوتری
indiental music ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
to face the music دلیرانه با چیزی روبرو شدن
chamber music موسیقی مجلسی
electronic music موسیقی الکترونیکی
music stands میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
sheet music نتهای موسیقی که روی صفحات جدا از هم چاپ شده است
soul music موسیقی مذهبی سیاهپوستان
martial music مزیک جنگی یا نظامی
music box جعبه محتوی ساز کوکی
to a ones voice to music صدای خودراباسازجفت کرد
range of music حدود یا میدان علم موسیقی
music therapy موسیقی درمانی
ear for music موسیقی
ear for music گوش
devotion to music دلبستگی به موسیقی
music synthesizer ایجادکننده موسیقی
music stool کرسی پیانو زنان
music of the spheres اهنگ حرکات افلاک
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
music of the spheres اهنگ جنبش سیارات
music mistress بانویی که موزیک یاد میدهد معلمه موسیقی
music chip مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
soul music سول
music rest خروجموزیک
piped music موسیقیکهبابلندگودرمکانهایعممیپخششود
make music آهنگ ساختن
play music آهنگ ساختن
ambient music موسیقی متن
background music موسیقی متن
ambient music موزیک متن
background music موزیک متن
ambient music موسیقی پس زمینه
background music موسیقی پس زمینه
music track تیتر آهنگ
music track تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
play music موزیک ساختن
make music موزیک ساختن
rock music موسیقیRock
an airy music ساز یا موزیک با روح
face the music <idiom> پذیرش نسخه
music halls سالن موسیقی
music halls اطاق ساز ورقص
music hall سالن موسیقی
music hall اطاق ساز ورقص
music to one's ears <idiom> صدایی که شخص دوست دارد بشنود
to let music wash over somebody به موسیقی متن گوش دادن [اصطلاح روزمره]
make music موسیقی ساختن
play music موسیقی ساختن
To compose music (potery) . آهنگ ( شعر ) ساختن
Beautiful music ( weather ) . موسیقی ( هوای ) قشنگ
to set a poem to music اهنگ برای شعری ساختن
college of [music, technology,...] دانشگاه فناوری
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
high fidelity music reproducing system سیستم بازیابی موسیقی باکیفیت عالی
three piece درست شده از سه قسمت
piece اسلحه گرم
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece قبضه سلاح
piece کمی
to piece out دراز
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece together بهم پیوستن
piece پاره
piece قسمت
piece of eight دلاراسپانیولی
piece سوار
piece دانه
piece مهره پارچه
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece ترکیب کردن
piece وصله کردن
piece یک تکه کردن
piece نمایشنامه قسمت بخش
three piece سه پارچه
piece جورشدن
piece قدری
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece سکه نمونه
piece عدد
piece فقره
piece مهره شطرنج
piece طغرا
piece طغری
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
piece جزء
by the piece ازروی کار کرد
by the piece بطورمقاطعه
three piece سه تکه
one-piece لباسیکسره
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
to piece out کردن
piece قطعه
piece تکه
base piece توپ اصلی
base piece توپ مبنا
base piece قبضه مبنا
base piece کف
base piece قنداق
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
adaptor piece حلقه اتصال
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
museum piece تکه موزه
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
piece of cake <idiom> آسان
base piece پایه پایه استقرار
[piece of ] advice پند
piece-workers مقاطعه کار ها
piece worker مقاطعه چی
piece-worker مقاطعه چی
piece worker پیمانکار
piece-worker پیمانکار
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
piece workers مقاطعه کار ها
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
time-piece زمان
time-piece ساعت
piece workers مقاطعه چی ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers پیمانکار ها
a piece of advice یک راهنمایی
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
corbel-piece بالشتک
chimney-piece آذین شومینه
ashlar-piece سنگ بنا
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
abutment-piece تیر کف
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
a piece of information یک تکه اطلاع
[piece of ] advice مشورت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice نصیحت
test piece نمونه ازمایشی
[piece of ] advice اندرز
wreckage piece تکه اتلاف
swivel piece مدور لنگر
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece part قطعه یک پارچه
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece de resistance خوراک اصلی
piece de resistance کارپر اهمیت
piece work کار قطعهای
pinned piece اچمز
swivel piece مدور دو راه
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
sea piece نقاشی منظره دریا
ridge piece کش بالای شیروانی
reference piece توپ مبنا
flower piece تصویرگل
flower piece ارایش گل
pole piece قطبک
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
piece de resistance فقره برجسته
piece de resistance امر مهم
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
mantel piece گچبری دور بخاری
light piece سوار سبک شطرنج
knee piece زانو بند
kiching piece میخ چوبی بزرگ
head piece ارایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com