Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
to pick to piece
پاره پاره کردن
to pick to piece
سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
Other Matches
pick up
<idiom>
دستگیر کردن شخص
to pick up
پیدا کردن
to pick up
سوارکردن
to pick up
برچیدن
to pick off
چیدن
to pick thanks
بوسیله سخن چینی
to pick thanks
خود شیرینی کردن
to pick over
بازرسی کردن و برگزیدن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
pick up
کندن منظم کردن
To pick on someone . To have it in for someone .
با کسی لج افتادن
pick up
<idiom>
دریافت صدای رادیو و...
pick up
<idiom>
اتفاقی
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
pick up
<idiom>
سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
pick up
<idiom>
دریافت کردن
pick out
<idiom>
انتخاب کردن
pick on
<idiom>
حرف بد به کسی زدن
pick me up
نوشابه مقوی
pick-me-up
نوشابه مقوی
pick-me-up
<idiom>
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
to pick out
سوا کردن برگزیدن
to pick out
جدا کردن
to pick on
عیب جویی کردن از
pick up
برداشتن
pick up
برچیدن
pick over
برگزیدن
pick over
چیدن
pick out
انتخاب کردن دریافتن
pick out
جدا کردن
pick off
رد شدن از راننده دیگر
pick off
یکی یکی با تیر زدن
pick off
چیدن
pick at
خرده گرفتن بر
pick up
سوار کردن مسافر
pick up
بدست اوردن
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to pick off
تک تک انداختن
to pick off
یکی یکی باتیرزدن
to pick off
کندن
to pick at any one
از کسی عیبجویی کردن کسیراسرزنش یا استهزاکردن
to have one's pick
انتخاب کردن
to have one's pick
برگزیدن
pick up
واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
pick up
یارگیری
pick up
اشنا شدن
pick at
بازی کردن باغذا از روی بی اشتهایی
pick-up
پیک اپ
pick
مضراب
pick
خلال دندان
pick
خلال گوش
pick
هرنوع الت نوک تیز
pick
کلنگ دو سر
pick
کلنگ زدن
pick
سیستم عامل چند کاربره
pick
چند کاره
pick
زخمه
pick
کلنگ
pick
کلنگ
pick
چیدن
pick
کندن
pick
کلنگ زدن و
pick
باخلال پاک کردن
pick
خلال دندان بکاربردن
pick
نوک زدن به برگزیدن
pick
بازکردن
pick
ناخنک زدن
pick
عیبجویی کردن
pick
دزدیدن
pick-up
کندن
pick
که روی mainframe و کامپیوترهای PC یا کوچک کار میکند
When should I pick you up?
کی عقب شما بیایم؟
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
to pick up
برداشتن
pick
نخ پود
[در صنعت با این نام هم کاربرد دارد از بین تارها معمولا بصورت ضربی عبور داده می شود تا گره ها را در جای خود محکم کند.]
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
pick up
<idiom>
ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
pick up
<idiom>
برداشتن چیزی ازروی زمین
pick a quarrel
<idiom>
باکسی جنگ ودعوا راه انداختن
pick up oneself
خود را نگه داشتن
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up the pieces
زمین را شکستی اردهاراریختی
To pick at ones food .
از روی سیری خوردن
pick wickian
روشن بین
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
pick someone's brains
<idiom>
اطلاعات دقیق به کسی
pick of the basket
گل سرسبد
pick up speed
<idiom>
افزایش سرعت
pick up the tab
<idiom>
صورت حساب کسی را پرداختن
pick to pieces
پاره پاره کردن
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
pick wickian
شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
pick wickian
ساده بی تکلف
Afro pick
شانه مخصوص فر
tooth pick
خلال دندان دندان کاو
toe pick
تیغه تیز جلویی اسکیت برای کمک به پرش یا چرخش
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
pick-up artist
مردلاس زن
pick-up artist
زن دنبال کن
to pick rags
کهنه برچینی کردن
pick-up artist
مشتاق زن
pick-up artist
مرد زن پرست
pick-up arm
دستهبلندشونده
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
pick's disease
بیماری پیک
pick's syndrome
نشانگان پیک
pick's syndrome
بیماری پیک
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
Pick on someone your own size.
برو با هم قدهای خودت طرف بشو
to pick a hole in
سوراخ کردن
to pick a hole in
سوراخ کندن در
to pick a hole in
عیبجویی کردن از
to pick and choose
درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
Don't pick on me.
سر به سر من نگذار.
pick and steal
ناخنک زدن
ice pick
یخ خرد کن
ice pick
چکش یخ شکن
pick-me-ups
نوشابه مقوی
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
pick up health
بهبود یافتن
magnetic pick up
پیک اپ مغناطیسی
ear pick
گوش پاک کن
master pick
پایین ترین دندانه تیغه اسکیت
pick-ups
پیک اپ
pick-ups
کندن
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
pick a back
بردوش
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
pick a back
برپشت
To pick somebodys pocket.
جیب کسی را زدن
double leg pick up
زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
To pick an apple off the tree.
سیبی را از درخت کندن
[چیدن]
.
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
inductive displacement pick up
پیک اپ القائی
To pick flowers(fruit).
گل ؟(میوه ) چیدن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .
سر وگوشی آب دادن
To pick up (to lose) the thread of conversation.
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
These football players are the pick of the bunch .
این فوتبالیست ها گل سر سبد هستند
to pick up somebody
[to find sexual partners]
بلند کردن کسی
[زنی]
[برای رابطه جنسی]
[اصطلاح روزمره]
piece
سوار
think piece
مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece
ترکیب کردن
to piece together
بهم پیوستن
to piece out
تیکه تیکه درست کردن
to piece out
کردن
piece
وصله کردن
piece
یک تکه کردن
three piece
درست شده از سه قسمت
three piece
سه تکه
three piece
سه پارچه
to piece out
دراز
by the piece
بطورمقاطعه
one-piece
لباسیکسره
piece
جزء
piece
طغری
piece
طغرا
piece
مهره شطرنج
piece
قسمت
piece
پاره
piece
قبضه سلاح
piece
قبضه توپ یا تفنگ
piece
کمی
by the piece
ازروی کار کرد
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
piece
قدری
piece
جورشدن
piece
فقره
piece
عدد
piece
دانه
piece
اسلحه گرم
piece
سکه نمونه
piece
قطعه
piece of eight
دلاراسپانیولی
piece
نمایشنامه قسمت بخش
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
piece
قطعه ادبی یاموسیقی
piece
تکه
piece
مهره پارچه
piece workers
مقاطعه کار ها
piece-workers
مقاطعه کار ها
piece worker
مقاطعه چی
piece of cake
<idiom>
آسان
piece-worker
مقاطعه چی
[piece of ]
advice
مشورت
piece worker
پیمانکار
speak one's piece
<idiom>
فکر کسی را خواندن
piece-workers
پیمانکار ها
piece workers
پیمانکار ها
set piece
قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
time-piece
زمان
base piece
توپ اصلی
time-piece
ساعت
artillery piece
جنگ افزارتوپخانه
dragon-piece
[مهار تیر شیروانی نبش]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com