English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English Persian
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
Other Matches
garment جامه
garment پوشاک
garment جامه رو رخت
nether garment زیر جامه
garment fabric محصولپوشاک
nether garment شلوار
to put a patch on a garment وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
fireproof and waterproof garment لباسضدآتشوآب
three piece سه تکه
three piece سه پارچه
three piece درست شده از سه قسمت
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece جزء
to piece out دراز
to piece out کردن
to piece out تیکه تیکه درست کردن
one-piece لباسیکسره
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
piece of eight دلاراسپانیولی
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
piece مهره پارچه
by the piece بطورمقاطعه
by the piece ازروی کار کرد
to piece together بهم پیوستن
piece طغری
piece طغرا
piece وصله کردن
piece یک تکه کردن
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece سکه نمونه
piece عدد
piece فقره
piece دانه
piece قطعه
piece تکه
piece ترکیب کردن
piece جورشدن
piece قدری
piece قسمت
piece سوار
piece مهره شطرنج
piece قبضه سلاح
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece اسلحه گرم
piece کمی
piece پاره
piece of cake <idiom> آسان
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
one-piece coverall پوششیکتکه
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
museum piece تکه موزه
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
toe-piece قسمتجلویی
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
museum piece قدیمی غیرعادی
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
corbel piece قسمتپیشآمده
crotch piece فاق
end piece انتهایدم
end-piece قطعهیانتهایی
middle piece قطعهمیانی
one-piece suit لباسیکسره
toe piece مهرهرویپنجه
test piece نمونه ازمایش
time-piece زمان
piece-worker مقاطعه چی
piece worker پیمانکار
piece-worker پیمانکار
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
piece worker مقاطعه چی
piece-workers مقاطعه کار ها
time-piece ساعت
piece workers مقاطعه چی ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers مقاطعه کار ها
chimney-piece آذین شومینه
ashlar-piece سنگ بنا
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
abutment-piece تیر کف
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece تکه اتلاف
corbel-piece بالشتک
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
[piece of ] advice مشورت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice پند
[piece of ] advice اندرز
a piece of information یک تکه اطلاع
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
light piece سوار سبک شطرنج
he gave me a piece of a پندی بمن داد
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
flower piece گل کاری
flower piece ارایش گل
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
head piece کلاه
head piece سرصفحه
knee piece زانو بند
kiching piece میخ چوبی بزرگ
heavy piece سوار سنگین شطرنج
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece قسمت بالا
head piece ادراک ادم باهوش
head piece هوش
head piece ارایش
fitting piece بست
field piece توپ صحرائی
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
base piece پایه پایه استقرار
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
base piece مقر
battle piece تصویرجنگ
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
eye piece عدسی سر دوربین
cross piece تیر عرضی
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
chimney piece ارایش روی بخاری
chimney piece پیش بخاری
center piece میانه
adaptor piece حلقه اتصال
mantel piece گچبری دور بخاری
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
piece work کار قطعهای
pinned piece اچمز
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pole piece قطبک
reference piece توپ مبنا
ridge piece کش بالای شیروانی
sea piece نقاشی منظره دریا
a piece of advice یک راهنمایی
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
swivel piece مدور دو راه
swivel piece مدور لنگر
tail piece سیم گر
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
test piece نمونه ازمایشی
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece de resistance کارپر اهمیت
piece de resistance فقره برجسته
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
piece de resistance خوراک اصلی
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
night piece دورنمای شب
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece part قطعه یک پارچه
piece de resistance امر مهم
small piece of brick کلوک
give someone a piece of your mind <idiom> عصبانی شدن از کسی
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
to carry a piece at safety تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
horn of pole piece شاخ قطبک
It is an intricate piece of machinery. دستگاه ظریف ودقیقی است
tensile test piece نمونه ازمون کششی
BNC T piece connector فلزی به شکل ح T که کارت آداپتور را به انتهای دو بخش RG وصل میکند کابل Loaxial باریک در نصب شبکههای اینترنت به کار می رود
jobber [piece worker] مقاطعه چی
piece production cost ارزش تولید قطعه
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
extended pole piece قطبک دراز شده
reducing tee piece سه راه نقصانی
jobber [piece worker] مقاطعه کار
to perform a piece of music ساز زدن
reducing tee piece سه راه کاهنده
to perform a piece of music قطعه موسیقی رادرست درساز ادا کردن
To shave a piece of wood. قطعه چوبی راتراشیدن
jobber [piece worker] پیمانکار
tow piece spark plug شمع موتور دو تکه
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم جوابی ندارم. [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
How long is a piece of string? [Britisch E] [Australian E] [when length amount or duration is indeterminate] <idiom> من هم نمی دانم [وقتی کسی پرسشی دارد] [اصطلاح مجازی]
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com