English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
to play the game رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
Search result with all words
to play a poor game بدبازی کردن
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
Do you know how to play this game ? این بازی رابلد هستید ؟
Shall we play a game of cards? یک مسابقه ورق با هم بازی بکنیم؟
Other Matches
game سرگرمی دوربازی بازی کردن
game شکار
game سرحال
game اهل حال
game تفریح کردن
game دست انداختن
game شوخی
i was very u. at that game خیلی در ان بازی بد اوردم
game شکار گرفته شده
game آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
game بازی کامپبیوتری با نرم افزار مخصوص
game اتصالی که joystick را به کامپیوتر وصل میکند
game وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
game joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
game کامپیوتر مخصوص
game معیوب
game چلاق
game مسابقههای ورزشی
game یک دوربازی
the game is on بازی دایر است
the best game out بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
game keep قرق چی
game keep شکاربان
game هرنوع ورزش بامقررات
game and game یکدست ویکدست
name of the game <idiom> قسمت اصلی یک موضوع
game and game یک بیک
game سرگرمی شکار
the game is up بازی باخت
game جانور شکاری
game مسابقه
game بازی
the game is up بازی تمام شد
game keep پاسبان شکار
game theory این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
game theory نظریه بازیها
game cock خروس جنگی
game theory نظریه بازی
game theory تئوری بازی
ground game روش استفاده از مانور دویدن
war game بازی جنگ
war game جنگ ازمون
war game بازی جنگ کردن
hard game بازی دشوار
war game مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
war game اجرای بازی جنگ
game point امتیاز پایانی
game cycle دوره بازی
game keeper قرق چی میدان
game keeper قرق چی
game fish ماهی موردنظر
game fowl خروس جنگی
game fowl مرغ شکاری
game fowl نژاد خروس جنگی
game fish ماهی مجاز برای صیادی
game management شکارداری
game of chance بازی قمار
game cycle دورههای عملیاتی بازی جنگ
game plan استراتژی بازی
game playing playing computerizedgame
game law قانون شکار
vienna game بازی وینی شطرنج
upland game پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
to kill game شکارزدن
to die game مردانه جان دادن
three knights' game بازی سه اسب
team game بازی گروهی
suspension of the game تعویق و تاخیر بازی
spanish game بازی شطرنج اسپانیایی روی لوپس
small game پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
small game پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
skin game فریبکاری
skin game تقلب درقمار
skin game قمار از روی تقلب
short game ضرورت کنترل ضربههای کوتاه
shell game قمار با گردو
shell game گردو بازی
to make game of دست انداختن
to make game of مسخره کردن ریشخند کردن
stoppage of the game توقف بازی
italian game بازی شطرنج ایتالیایی جوئوکو پیانو
laws of the game مقررات مسابقه
long game بازی با لزوم ضربههای طولانی
two person game بازی دو نفره در تئوری بازیها
two pawns game بازی دو پیاده در سیستم روسی در دفاع گرونفلد
losing game بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
to spoil ones game نقشه یاکارکسیراخراب کردن
middle game وسط بازی
off hand game بازی غیررسمی
off hand game بازی جنبی
open game بازی باز شطرنج
passing game حمله با استفاده از پاس به جلو
perfect game یک سری بازی بولینگ با 21استرایک
perfect game باحداکثر 003 امتیاز
set the game افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
to game away one's money درقمارپول ازدست دادن
power game بازی قدرتی
fair game مسخره کردنی
arcade game بازی پیشرفتهای که روی یک ماشین در محل عمومی انجام میشود
fair game دست انداختنی
baseline game بازی در انتهای زمین تنیس
centre game بازی مرکزی
choose up game بازی غیررسمی
closed game بازی بسته
fair game طعمهی حاضر و آماده
complete game یک بازی کامل از طرف توپزن
computer game بازی کامپیوتری
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
football game بازی فوتبال
adventure game بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
big game شکار حیوانات بزرگ
fair game <idiom> موضوع تهاجم
game management شکاربانی
video game بازی دیدنی
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
parlour game بازیخانوادگیمثلبازیباکلمات
game cartridge محلورودیبازی
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
acrade game نوعی بازی تصویری کامپیوتری که توسط ماشین هایی با سکه پول کار می کنند
game clock ساعت ورزشگاه
a game of chess یک مسابقه شطرنج
crampet game بازی شطرنج
board game بازی روی تخته
ball game شرایط وضعیت
ball game هماورد
four handed game بازی چهارنفره
four knight's game بازی چهار اسب
ball game مسابقه
ball game گوبازی
ball game ورزش یا بازی با توپ
zero sum game بازی با جمع صفر در تئوری بازیها
game bag خرجین شکاری
game ball توپ بازی
game bird یک امتیاز
game bird پرنده موردنظر درشکار
exhibition game بازی نمایشی به نفع خیریه
enter the game وارد بازی شدن
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
fair game آماج روا
fair game شکار قانونی
fair game شکار مجاز
to deal out [card game] کارت دادن [ورق بازی]
semi open game بازی شطرنج نیمه باز
this game is proper to spring این بازی مخصوص بهار است
scotch four knights' game بازی چهاراسب اسکاتلندی شطرنج
queen's pawn game بازی پیاده وزیر شطرنج
pre game drills تمرینهای قبل از اغاز مسابقه
to fly at a higher game همت برچیزعالی ترگماشتن
computerized game playing بازیهای کامپیوتری
game misconduct penalty 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
two person zero sum game در تئوری بازیها
two person zero sum game بازی دو نفره با مجموع صفر
video game machine ماشین بازی تصویری
big game reel قرقره صید ماهیهای بزرگ
half giuoco game بازی نیمه جوئوکو شطرنج
He plays a beautiful game of volleyball. مثل ماه والیبال بازی می کند
She is romantically inclined. She i8s game. از دو حال خارج نیست
The football players are warming up before the game ( match) . هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . موضوعی را لو دادن
to play itself out رخ دادن
play for one حفظ توپ
to play itself out اتفاق افتادن
play up to someone <idiom> با چاپلوسی سودبدست آوردن
we used to play there .......
play (someone) for something <idiom> به بازی گرفتن شخصی
we used to play there ما انجا بازی میکردیم
by-play کار یا نمایش ثانوی
Let's play for keeps. بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
by-play حرکات یا مکالمات کنار صحنه
by-play حرکات یا مکالمات فرعی
to play with something چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
play up <idiom> پافشاری کردن
to play away ببازی گذرانیدن درقمارباختن
to play first f. ویولون اول
to play first f. پیش قدم بودن
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
to play it با وسائل پست سو استفاده کردن از
to play off از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
to play off سنگ رویخ کردن
to play one f. بکسی ناروزدن
to play up درست و حسابی بازی کردن
to play at d. تخته نرد بازی کردن
to play at خواهی نخواهی اقدام کردن
play on/upon (something) <idiom> نفوذ کردن
to play upon گول زدن
play off <idiom> ثابت ماندن بازی دوتیم
to play upon سو استفاده کردن از
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
play down <idiom> ارزش چیزی را پایین آوردن
to play با وسائل پست سو استفاده کردن
to play at شرکت کردن در
to play at داخل شدن در
to play the d. شیطنت کردن
play up to پشتیبانی کردن از
play at بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
out of play توپ مرده
let us play بازی کنیم
play شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com