English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
to pull up by the roots ریشه کن کردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots بیخ کن کردن
Other Matches
roots ریشه کن کردن
roots از عددی ریشه گرفتن
roots ریشه دار کردن
roots بیخ
roots غریدن
roots دادزدن
roots سرچشمه زمینه
roots اساس
roots بنیان پایه
roots بنیاد
roots اصول
roots اصل
roots ریشه
roots گره شروع که از آن تمام مسیرهای شاخههای ساختار درخت آغاز می شوند
roots توان کسری یک عدد
roots بالاترین دایرکتوری که از آن سایر دایرکتورها شاخه می شوند
roots عدد به توان یک دوم . جذر یک عدد
roots جذر
roots بن
roots پایه
roots پای دندانه
roots ریشه گرفتن
subterranean roots ریشههای زیر زمینی
roots and branches اصول وفروع
latent roots ریشههای نهفته
characteristic roots ریشههای شاخص
cube roots ریشه سوم
grass roots کف زمین
grass roots اجتماع محلی منشاء
grass roots اساس
square roots جذر
square roots ریشه دوم
cube roots ریشه مکعب
cube roots ریشه سوم کعب
cube roots کعب
to pull in داخل واگن خانه شدن
pull کشیدن دندان
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull up to به چیزی رسیدن
pull down خراب کردن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull down کاستن
pull down دریافت کردن
to pull together باتفاق زیستن
Pull yourself together. حواست را جمع کن
pull 1 way give
pull up with با چیزی برابر شدن
pull up with به چیزی رسیدن
pull up to با چیزی برابر شدن
pull چیدن
pull away کنار گرفتن
pull away عقب نشینی کردن
pull کندن پشم کندن از
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
to pull off برداشتن
to pull together با هم کارکردن
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
to pull through رها شدن
to pull through جنس
pull up صعود
pull up جلو افتادن رسیدن
to pull off بردن
pull up جلوگیری کردن
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
pull together همکاری کردن
pull over ژاکت
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull off مقاومت کردن
pull off نیروی کشش برقی
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull up کاستن سرعت اسب
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull over پیراهن کش ورزش
pull over عرق گیر
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull through کامیاب شدن
pull out ترک کردن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
to pull through موفق شدن
pull برتری جزئی و مختصر
pull-in متوقف شدن
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in توقیف کردن
pull in متوقف شدن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull کشش
pull POP
pull بازیابی داده از پشته
pull کشیدن
to pull افسانه جعل کردن
to pull through به هدف خود رسیدن
pull out عازم شدن
pull out بیرون امدن
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
to pull down ارزان کردن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
pull بیرون کشیدن بازیگر
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull through <idiom> بهبود یافتن
pull-in توقیف کردن
to pull down ویران کردن
to have the pull of برتری داشتن بر
pull-out بیرون امدن
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
pull-out ترک کردن
pull-out عازم شدن
to pull اغراق گفتن
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
to pull at a pipe با کوشش اب از لولهای کشیدن
to pull caps هایهو برپا کردن
to pull the wires گربه رقصانی کردن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to pull any one's ear کسیراگوشمالی دادن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to pull on one's stockings چوراب بپاکشیدن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull on one's stockings جوراب پا کردن
to pull caps نزاع کردن
to pull round بهبودی یافتن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
pull strings <idiom> رشوه دادن
pull the plug <idiom> افشاء راز کسی
pull the plug <idiom> شغل مناسب
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
pull up stakes <idiom> کوچ کردن
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
pull someone's leg <idiom> سربه سرکذاشتن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
to pull the strings گربه رقصاندن
to pull the wires تحریکات کردن
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
to pull to pieces از هم سوا کردن
to pull to pieces از هم جداکردن
to pull to pieces خرد کردن
to pull to pieces عیب جویی کردن از
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
pull handle دستهکشش
pull rod میلهکشش
pull strap نوارکشش
To pull the trigger . ما شه تفنگ را کشیدن
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
pull back مانع
dead pull کوشش بیهوده
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
give a pull at کشیدن
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
pull gear چرخ دنده بالابر
hydrostatic pull کشش ایستابی
leg pull گول زنی
leg pull دست اندازی
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
pull a face ادا در اوردن
to pull a horse توی دهن اسب زدن
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull by the leg دست انداختن
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs بیرون امدن
pull back بازداشت
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull back فنر
pull-back مانع
pull-back بازداشت
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back فنر
pull-backs مانع
pull-backs بازداشت
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs فنر
pull-ins نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins متوقف شدن
pull-ins توقیف کردن
pull-outs ترک کردن
pull-outs عازم شدن
pull device ماسوره کشش مین
pull device عامل کششی
pull release وسیله قطع کشش مین
pull release عامل قطع کشش
pull round رفع نقاهت کردن
pull round بهبودی یافتن
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
pull the bell زنگ را بزنید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com