English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 43 (4 milliseconds)
English Persian
to reckon with out one's host تنها به قاضی رفتن
Other Matches
reckon شمردن
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon گمان کردن
i reckon روی دوستی کسی حساب کردن
i reckon اطمینان به دوستی کسی داشتن
I reckon she is twenty. بحساب من بیست سالش است
i reckon one wise کسی را خردمند دانستن
Can you reckon the cost of the trip? هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
host انگل دار
host ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host گروه
host تهیه تسهیلات ورزشی
host میزبانی
host مهمان دار
host نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
host صاحبخانه
host آداپتوری که به کامپیوتر میزبان وصل است
host میزبان
host سپاه میزبان
host ازدحام
host دسته
intermaediate host جانور یا گیاهی که روی انگلی رشد و نمو کند
host organism ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host country کشور میزبان
host troop لشگریان
host troop قوای عمده
host troop سپاه
host computer کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host computer کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computer کامپیوتر میزبان
host computers کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computers کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host computers کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computers کامپیوتر میزبان
host computer کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
he officiated as host میزبان شد
host crystal بلور زمینه
host crystal بلور میزبان
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
host nation کشور میزبان
host guest chemistry شیمی میزبان- میهمان
host operating system سیستم عامل میزبان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com